گنجور

شمارهٔ ۲۳ - درستایش حکیم ابوالفتح

صبحدم کز دریچه ادراک
نگرستم به ساحت افلاک
شاهد طبع خویشتن دیدم
رسته از قید آب و آتش و خاک
بند برقع گشاده و سرمست
نیم پوشیده حله دیباک
گاه اندیشمند و حیران وش
گه عبارت نورد و زمزمه ناک
گاه چین یرجبین و از نایافت
زده بر فهم طعنه امساک
گاه ابرو گشاده از دریافت
غزل شکر خوانده بر ادراک
حله لفظ بر قد معنی
صد روش دوختی و کردی چاک
گوهر نیم سفته را هر دم
سونش از گرد بیش گردی پاک
رفتم آهسته پیش و بنمودم
خویش را در مقام استدراک
خنده آمیز و چین بابرو گفت
کای کهن محرم من و ادراک
چیست کاندر چنین دم آوردی
که نفس راست از شداید پاک
گفتمش عفو کن که ممکن نیست
از تو دوری باحتمال هلاک
تویی امروز در ممالک فضل
ناگزیر طبایع ادراک
نطق ما گوش و گوش ما هوشت
تا گرفتی بنطق عرصه خاک
روی اندیشه از تو در مقصود
طره دانش از تو در پیچاک
داری اندیشه ای بگوی و مپوش
محرمم خود تو از که داری باک
تلخ شدگفت ابنت حدس آتگه
از سمک لاف فضل تا بسماک
این ندعید است و من نه مادح میر
او نه صراف نظم و من سباک
روشن است این که بی ثناش امروز
کار اندیشه میکشد بهلاک
باز گفتم دلیر و شرم زده
کای تو گلزار فضل و ما خاشاک
لطف کن تا ببینم آن معجون
شهدش افزون تر است یا تریاک
بپذیرفت چون از آن تلخی
اندکی گشته بود خجلت ناک
مطلعش گوئیا بلند نبود
چنک در بیت اسم زد چالاک
میر ابوالفتح آنکه از قلمش
لؤلؤ آید برون چو خوشه تاک
گوهرش دست برده از دریا
سایه اش نور بسته برفتراک
قهر او بی ستم برانگیزد
فعل زهر از طبیعت تریاک
جود او بی نفاق بنماید
نام حاتم ز نامه امساک
چون دمد لطف او درآتش دم
ماهی از کوره برکشد سکاک
چون کند نام او بخاتم نقش
خامه دزدد عطارد از حکاک
عرش در فرش خانه قدرش
آستان را گزیده بر افلاک
چرخ در ملک نامه عزش
حرکت را نوشته از املاک
رمح او کز انامل عدل است
هفت اندام ظلم را شباک
بخت او کز نژاد توفیق است
زر و سیم مراد راسباک
جبروتش نپوشد آن نعلین
که زقوس النهار یافت شراک
آسمان در رفاقت عزش
بتواضع کند بچرخ سواک
چرخ در عرض لشکرش میگفت
هست بهرام رزم اورا شاک
دست مظلوم راچو کرد دراز
صد شبیخون بشعله زد خاشاک
ای ابد را بعهدت استظهار
وی ازل را بعلمت استمساک
بزمگاه تو حجله یوسف
رزمگاه تو شانه ضحاک
از خم مدت تو جام نخست
جرعه ای دور آخر افلاک
از نشاط زمانه تو خجل
نشئه روز اول تریاک
بذل گوهر بس است از حد رفت
شورش بحر ممسک غراک
فقر از زر غنا شد اکنون بس
کاوش کان کاسب کاواک
بر حسود تو رحم جایز بود
گر نمی بود احتمال هلاک
دست رفعت دراز کن تاچند
کهنه دلق فلک نگردد چاک
داورا عرفی از از ثنای تو رفت
از حضیض سمک بر اوج سماک
معنی از کلک او چنان بارد
که سوانح ز گردش افلاک
زد در آن بحر غوطه کز آتش
بوالفرج را نشد گلو نمناک
بدعا میرود کنون که دهد
خصم را زهر و دوست را تریاک
تا توان گفت زهره را رقاص
تا توان گفت غنچه را ضحاک
رقص عیش تو باد گردش چرخ
گور خصم تو باد خنده خاک

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صبحدم کز دریچه ادراک
نگرستم به ساحت افلاک
هوش مصنوعی: در صبح وقتی که از دریچه بصیرت به آسمان‌ها نگاه کردم، احساساتی عمیق و زیبایی را تجربه کردم.
شاهد طبع خویشتن دیدم
رسته از قید آب و آتش و خاک
هوش مصنوعی: به خودم افتخار می‌کنم که شاهد روح و طبیعت خودم هستم که از محدودیت‌های آب، آتش و خاک آزاد شده است.
بند برقع گشاده و سرمست
نیم پوشیده حله دیباک
هوش مصنوعی: حجاب خود را کنار زده و با حالتی سرمست، اندکی لباس نرم و زیبا بر تن دارد.
گاه اندیشمند و حیران وش
گه عبارت نورد و زمزمه ناک
هوش مصنوعی: گاهی آدمی در فکر و تأمل است و گاهی دیگر در حال گفت‌وگو و زمزمه.
گاه چین یرجبین و از نایافت
زده بر فهم طعنه امساک
هوش مصنوعی: گاهی چین و چروک بر پیشانی من نشسته و از آنچه به دنبالش بوده‌ام، عقاید و برداشت‌هایم را زیر سؤال می‌برد و به سمت کمبودها و نادانی‌هایم اشاره می‌کند.
گاه ابرو گشاده از دریافت
غزل شکر خوانده بر ادراک
هوش مصنوعی: گاهی ابرو به ناز، از شنیدن غزلی شیرین و دلنشین به شگفتی می‌آید.
حله لفظ بر قد معنی
صد روش دوختی و کردی چاک
هوش مصنوعی: تو با کلمات چنان بر معنای عمیق و گسترده‌ای جامه‌ای دوخته‌ای که آن را پاره کردی.
گوهر نیم سفته را هر دم
سونش از گرد بیش گردی پاک
هوش مصنوعی: هر لحظه باید در پی پاک کردن گرد و غبار از روی گوهری باشید که هنوز ارزشش شناخته نشده است.
رفتم آهسته پیش و بنمودم
خویش را در مقام استدراک
هوش مصنوعی: به آرامی به جلو رفتم و خودم را در موقعیتی نشان دادم که نیاز به درک و فهم داشت.
خنده آمیز و چین بابرو گفت
کای کهن محرم من و ادراک
هوش مصنوعی: این بیت به لطیفه و شوخی اشاره دارد و به فردی که تجربه و آشنایی زیادی با موضوعی دارد، می‌گوید که با روحیات و احساسات او به خوبی آشناست. به طور کلی، بیانگر نوعی صمیمیت و نزدیکی در ارتباط این دو نفر است.
چیست کاندر چنین دم آوردی
که نفس راست از شداید پاک
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در این شرایط سخت و دشوار، چه چیزی توانسته است به تو قوت قلب بدهد و تو را از مشکلات عبور کند. به عبارت دیگر، در زمان‌هایی که با مشکلات مواجه می‌شویم، چه چیزی می‌تواند ما را قوی و پاک نگه دارد؟
گفتمش عفو کن که ممکن نیست
از تو دوری باحتمال هلاک
هوش مصنوعی: به او گفتم که مرا ببخش، چون دوری از تو برایم غیرممکن است و ممکن است به سختی بیفتم.
تویی امروز در ممالک فضل
ناگزیر طبایع ادراک
هوش مصنوعی: تو امروز در سرزمین‌های علم و دانش، لازم‌الاجرا هستی و طبیعت تو شناخت و درک را می‌طلبد.
نطق ما گوش و گوش ما هوشت
تا گرفتی بنطق عرصه خاک
هوش مصنوعی: ما با گفتار خود، شنونده‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهیم و خود نیز با توجه به شنیدن، آگاه و هوشیار می‌شویم. وقتی که از گفتار و کلام خود بهره می‌بریم، معنای زندگی در دنیای خاکی را بهتر می‌فهمیم.
روی اندیشه از تو در مقصود
طره دانش از تو در پیچاک
هوش مصنوعی: فکر و اندیشه‌ام تحت تأثیر توست و دانش من به خاطر تو به شکل زیبایی در آمده است.
داری اندیشه ای بگوی و مپوش
محرمم خود تو از که داری باک
هوش مصنوعی: اگر فکر یا نظری داری، آن را با من در میان بگذار و پنهان نکن؛ زیرا من نسبت به تو رازدار و محرم هستم و تو نباید از کسی بترسی.
تلخ شدگفت ابنت حدس آتگه
از سمک لاف فضل تا بسماک
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که که اگر کسی به درستی در مورد موضوعی صحبت نکند و فقط به بزرگی خود بپردازد، در نهایت دچار مشکل خواهد شد. به عبارت دیگر، اگر کسی از علم و فضیلت خود به گونه‌ای نادرست سخن بگوید، به زودی اوضاع به نفعش تمام نخواهد شد.
این ندعید است و من نه مادح میر
او نه صراف نظم و من سباک
هوش مصنوعی: این گفته نشان می‌دهد که گوینده در این شرایط نمی‌خواهد خدمتی به کسی ارائه دهد و نه کسی را ستایش می‌کند و نه در تلاش است تا به کسانی که در جستجوی نظم و ترتیب‌اند، کمک کند. او به نوعی به بی‌اعتنایی یا عدم وابستگی به مسائل دیگران اشاره دارد و خود را آزاد و مستقل می‌داند.
روشن است این که بی ثناش امروز
کار اندیشه میکشد بهلاک
هوش مصنوعی: واضح است که اگر امروز به او ستایش و سپاس نگوید، فکر و اندیشه به خطر خواهد افتاد و به نابودی خواهد رفت.
باز گفتم دلیر و شرم زده
کای تو گلزار فضل و ما خاشاک
هوش مصنوعی: دوباره گفتم: ای دلیر و شرمنده، تو باغی پر از فضیلت و ما مانند علف‌های هرز هستیم.
لطف کن تا ببینم آن معجون
شهدش افزون تر است یا تریاک
هوش مصنوعی: لطفاً اجازه بده تا ببینم آن نوشیدنی شیرینش بیشتر لذت‌بخش است یا تریاک.
بپذیرفت چون از آن تلخی
اندکی گشته بود خجلت ناک
هوش مصنوعی: او وقتی متوجه شد که از آن تلخی کمی باقی مانده، به خجالت افتاد و آن را پذیرفت.
مطلعش گوئیا بلند نبود
چنک در بیت اسم زد چالاک
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در آغاز کار، کافی نبود و این نشان می‌دهد که کسی در این مورد مهارت چندانی ندارد.
میر ابوالفتح آنکه از قلمش
لؤلؤ آید برون چو خوشه تاک
هوش مصنوعی: میر ابوالفتح، شخصی است که از قلمش مانند مروارید و زیبا، کلمات و اندیشه‌های ناب و ارزشمندی بیرون می‌آید، همانند خوشه‌ای از انگور که پر از میوه‌های خوشمزه است.
گوهرش دست برده از دریا
سایه اش نور بسته برفتراک
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و ارزش یک گوهر اشاره دارد که از عمق دریا گرفته شده و نور آن به گونه‌ای است که بر روی اسب در حال حرکت می‌درخشد. این توصیف نمادی از ارزش و درخشندگی چیزی است که ممکن است در ابتدا پنهان باشد، اما با تلاش و جستجو به دست می‌آید و در نهایت جلوه‌گری می‌کند.
قهر او بی ستم برانگیزد
فعل زهر از طبیعت تریاک
هوش مصنوعی: اگر او با کینه و بدون ظلم واکنش نشان دهد، اثر منفی و مضر طبیعت تریاک نمایان می‌شود.
جود او بی نفاق بنماید
نام حاتم ز نامه امساک
هوش مصنوعی: بخشش او خالص و بدون دورویی است، ولی نام حاتم را به خاطر دستگیر شدنش از دستش نمی‌گذارم.
چون دمد لطف او درآتش دم
ماهی از کوره برکشد سکاک
هوش مصنوعی: وقتی که نعمت و محبت او پدیدار شود، ماهی از درون کوره به بیرون پرتاب می‌شود.
چون کند نام او بخاتم نقش
خامه دزدد عطارد از حکاک
هوش مصنوعی: زمانی که نام او بر روی انگشتری نقشی می‌شود، عطارد از حکاکی آن نقش را با خود می‌برد.
عرش در فرش خانه قدرش
آستان را گزیده بر افلاک
هوش مصنوعی: عرش در خانه عادی جلوه کرده و برتری خود را به همگان نشان داده است؛ به طوری که این آستان، جایگاه والایی در بالاترین مقام‌ها دارد.
چرخ در ملک نامه عزش
حرکت را نوشته از املاک
هوش مصنوعی: حرکت چرخ زمان در سرزمین وجود تو به ثبت رسیده و از دارایی‌ها و ویژگی‌هایت یاد کرده است.
رمح او کز انامل عدل است
هفت اندام ظلم را شباک
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت احساسات انسان اشاره دارد. آورده شده است که زیبایی او، که از دستانی لطیف و عادلانه ناشی می‌شود، می‌تواند به راحتی ظلم و بی‌عدالتی را تحت تأثیر قرار دهد و آن را دگرگون کند. به عبارتی، زیبایی و نیکی می‌تواند بر پلیدی‌ها غلبه کند.
بخت او کز نژاد توفیق است
زر و سیم مراد راسباک
هوش مصنوعی: خوشی و کامیابی او از نسل موفقیت ناشی می‌شود و به همین دلیل، برخورداری از ثروت و نعمت برای او میسر شده است.
جبروتش نپوشد آن نعلین
که زقوس النهار یافت شراک
هوش مصنوعی: قدرت و عظمت او به قدری زیاد است که حتی کفش‌هایی که در روزهای سخت پوشیده شده‌اند، نمی‌توانند آن را بپوشانند.
آسمان در رفاقت عزش
بتواضع کند بچرخ سواک
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر دوستی و رفاقتی که با تو دارد، به نرمی و تواضع در اطراف تو می‌گردد.
چرخ در عرض لشکرش میگفت
هست بهرام رزم اورا شاک
هوش مصنوعی: چرخ در برابر لشکرش می‌گفت که بهرام، جنگجو، او را شاکی می‌کند.
دست مظلوم راچو کرد دراز
صد شبیخون بشعله زد خاشاک
هوش مصنوعی: وقتی که کسی مظلوم و بی‌پناه باشد و به کمک نیاز داشته باشد، ممکن است به شکل ناگهانی و غیرمنتظره به او حمله شود و وضعیتش بدتر شود. این تصویر نشان‌دهنده سختی و خطراتی است که ممکن است بر سر افراد بی‌پناه بیاید.
ای ابد را بعهدت استظهار
وی ازل را بعلمت استمساک
هوش مصنوعی: ای ابد بر عهد توست و ازلی که به علم تو استوار است.
بزمگاه تو حجله یوسف
رزمگاه تو شانه ضحاک
هوش مصنوعی: محل گردهمایی و جشن تو مانند جایگاه یوسف زیباست و میدان نبرد تو نظیر شانه ضحاکی است که در آن جنگ و درگیری وجود دارد.
از خم مدت تو جام نخست
جرعه ای دور آخر افلاک
هوش مصنوعی: از دوران طولانی تو، زمانی که از اولین نوشیدنی می‌نوشم، نوشیدنی‌ای که به آخرین مراتب آسمان‌ها تعلق دارد.
از نشاط زمانه تو خجل
نشئه روز اول تریاک
هوش مصنوعی: از شادی و سرخوشی روزگار خجالت نکشید، زیرا آن نشئه‌ای که در روز اول تریاک تجربه کرده‌اید، زیبا و خاص است.
بذل گوهر بس است از حد رفت
شورش بحر ممسک غراک
هوش مصنوعی: بخشیدن جواهر کافی است، دیگر از حد فراتر نروید که طغیان دریا، شما را در بند می‌آورد.
فقر از زر غنا شد اکنون بس
کاوش کان کاسب کاواک
هوش مصنوعی: فقر به ثروت تبدیل شده است، حالا بیشتر برای پیدا کردن آن تلاش کن. این روزها، خستگی از تجارت و کسب و کار به پایان رسیده است.
بر حسود تو رحم جایز بود
گر نمی بود احتمال هلاک
هوش مصنوعی: اگر نمی‌ترسیدم که حسادت تو باعث آسیب به من شود، می‌توانستم بر تو رحم کنم.
دست رفعت دراز کن تاچند
کهنه دلق فلک نگردد چاک
هوش مصنوعی: دستت را بلند کن و تلاش کن که تا زمانی که آسمان نمی‌افتد و پاره نمی‌شود، از فرصت‌ها استفاده کنی.
داورا عرفی از از ثنای تو رفت
از حضیض سمک بر اوج سماک
هوش مصنوعی: این بیت به بیان تقدیری از شخصی پرداخته که به خاطر او و به واسطه ستایش‌هایش، از پایین‌ترین مرتبه به بالاترین مقام رسیده است. به عبارتی، حضور و تعریف و تمجید از او باعث ارتقا و رشد در زندگی فردی شده است.
معنی از کلک او چنان بارد
که سوانح ز گردش افلاک
هوش مصنوعی: معنای آن این است که تاثیر خلاقیت و هنر او به آن اندازه قوی است که حتی اتفاقات و حوادث طبیعی نیز تحت تاثیر قرار می‌گیرند.
زد در آن بحر غوطه کز آتش
بوالفرج را نشد گلو نمناک
هوش مصنوعی: در آن دریا غرق شد که آتش بوالفرج باعث نشد گلو مرطوب شود.
بدعا میرود کنون که دهد
خصم را زهر و دوست را تریاک
هوش مصنوعی: اکنون زمانی است که دشمنان به زهر مبتلا می‌شوند و دوستان از تریاک بهره‌مند می‌شوند.
تا توان گفت زهره را رقاص
تا توان گفت غنچه را ضحاک
هوش مصنوعی: به هر اندازه که ممکن است می‌توان به زیبایی و هنر اشاره کرد؛ همچنان که می‌شود به زیبایی و لطافت جوانه نیز اشاره کرد.
رقص عیش تو باد گردش چرخ
گور خصم تو باد خنده خاک
هوش مصنوعی: شادی و سرور تو مانند رقصی است که به دور چرخ زندگی می‌رقصد و در عین حال، دشمنان تو در زیر خاک خنده می‌کنند.