گنجور

شمارهٔ ۲۰ - درستایش حضرت امیر علیه السلام

این بارگاه کیست که گویند بی هراس
کای اوج عرش سطح حضیض ترا مماس
منقار بند کرده ز سستی هزار جا
تا اولین دریچه آن طایر قیاس
آورده گوشوار مرصع بهدیه عرش
کز وی علوشان بستاند بالتماس
نی سایه اش لباس ببر کرده از علو
نی کرده نور مهر زر اندودیش لباس
از بسکه نور بارد ازو در حوالیش
خورشید روشنی کند از سایه اقتباس
گر بشنود نسیم هوای حریم او
بر مغز نوبهار هجوم آورد عطاس
گفت آسمان مرا که بگو این چه منظور است
کز رفعتش نه وهم نشان داد و نه قیاس
گفتم که عرش نیست زجاج است و لب گزید
گفتا نعوذبالله از این طبع دون اساس
شرمی بکن چه عرش، چه کرسی ، نه بارها
گفتم بصرفه حرف زن ای پایه ناشناس
این قصر جاه واسطه آفرینش است
یعنی علی، جهان معانی، امام ناس
آنجا که لطف او عمل کیمیا کند
زر دارد التماس طلائیت از نحاس
معجونی از بلاهت خصم و شعور اوست
کیفیتی که کرده قضا نام آن نعاس
ای از شمیم جعد عروسان خلق تو
پیچیده در مشام نسیم صبا عطاس
نه اطلس فلک نشود عطف دامنش
برقد کبریای تو دوزند اگر لباس
دشمن چو یافت حزم ترا گفت بازحل
چون بخت من بخواب که فارغ شدی ز پاس
باصیقل ضمیر تو چون عکس آینه
مرئی شود ز ظل بدن ، صورت حواس
لیل و نهار نسبتشان منعکس شود
گر مه ضیا کند ز ضمیر تو اقتباس
زلفین مهوشان نپذیرند صید دل
عفو تو عام سازد اگر منع احتباس
حفظ تو گرندای امان در دهد به بحر
شاید که سطح آب شود شعله را مماس
گرمابه جهان جلال ترا بود
از مهر و ماه جام وز هفتم سپهر طاس
جاه ترا سپهر سمندی بود که هست
از آفتاب شعشعه در گردنش قطاس
شاها منم که چون فرس طبع زین کنم
گیرد بدوش غاشیه عجز ، بو فراس
فرماندهی نداشته چون من جهان نظم
این حرف با ظهیر توان گفت بی هراس
طرز کلام غیر کجا وین روش کجا
نسناس را کسی نشمارد ز نوع ناس
درشعر من چه کار کند ناخن حسود
بس فارغ است خوشه پروین ز جورداس
نظم حسود و شعر مرا در میان بود
بعدی که واقع است میان امید و یأس
عرفی بس است بیهده بهر دعا بر آر
نزد خدای جل و علا دست التماس
لبریز باد جام حیات موافقت
تا هست گرم دوره این واژگونه طاس
بی خوشه باد کشت مراد مخالفت
چندانکه دانه آرد شود در دهان آس

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این بارگاه کیست که گویند بی هراس
کای اوج عرش سطح حضیض ترا مماس
هوش مصنوعی: این مکان باشکوه چه کسی است که می‌گویند بدون هیچ ترسی، در حالتی که به اوج آسمان نزدیک است، با عمق زمین در تماس است؟
منقار بند کرده ز سستی هزار جا
تا اولین دریچه آن طایر قیاس
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که می‌تواند در جاهای زیادی به خاطر سستی منقار خود را ببندد، اما برای ورود به اولین دریچه‌ای که می‌سازد، نیاز به تلاش دارد.
آورده گوشوار مرصع بهدیه عرش
کز وی علوشان بستاند بالتماس
هوش مصنوعی: گوشواره‌ای با زیبایی تمام به عنوان هدیه‌ای از عرش آورده‌اند که با لمس آن می‌تواند علو و بلندی‌ها را به دست آورد.
نی سایه اش لباس ببر کرده از علو
نی کرده نور مهر زر اندودیش لباس
هوش مصنوعی: نی به مانند سایه، لباسی از خط و خال‌های زیبا دارد که به درخشش نور خورشید مشابه است و نشان‌دهنده‌ی زیبایی و شکوه خاصی است.
از بسکه نور بارد ازو در حوالیش
خورشید روشنی کند از سایه اقتباس
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه نور او بسیار زیاد است، حتی خورشید هم از نور او بهره می‌برد و روشنایی‌اش را از سایه‌اش می‌گیرد.
گر بشنود نسیم هوای حریم او
بر مغز نوبهار هجوم آورد عطاس
هوش مصنوعی: اگر نسیم بهار به حریم او برسد، آنچنان شادی و شوقی در دل به وجود می‌آورد که مانند عطسه‌ای ناگهانی احساس می‌شود.
گفت آسمان مرا که بگو این چه منظور است
کز رفعتش نه وهم نشان داد و نه قیاس
هوش مصنوعی: آسمان به من گفت که بگو این چه مقصودی دارد، زیرا ارتفاع و بلندی‌اش نه قابل تصور است و نه می‌توان آن را با اندازه‌گیری مقایسه کرد.
گفتم که عرش نیست زجاج است و لب گزید
گفتا نعوذبالله از این طبع دون اساس
هوش مصنوعی: به او گفتم که عرش (بهشت) چیزی جز شیشه نیست، که او با ناراحتی لبش را گزید و گفت: «پناه بر خدا از این فکر بی‌اساس و نادرست».
شرمی بکن چه عرش، چه کرسی ، نه بارها
گفتم بصرفه حرف زن ای پایه ناشناس
هوش مصنوعی: شرمنده باش، چه در عرش باشد و چه در کرسی. بارها گفته‌ام که بی‌مورد صحبت نکن، ای بنیان ناشناخته.
این قصر جاه واسطه آفرینش است
یعنی علی، جهان معانی، امام ناس
هوش مصنوعی: این قصر که به مقام و منزلت اشاره دارد، نشانه‌ای از خلقت و وجود علی (علیه‌السلام) است، که او نماینده و پیشوای انسان‌ها در دنیای معانی و مفاهیم عمیق است.
آنجا که لطف او عمل کیمیا کند
زر دارد التماس طلائیت از نحاس
هوش مصنوعی: در جایی که مهر و لطف او باعث تغییر و تحول می‌شود، حتی فلزاتی مانند مس هم می‌توانند به طلا تبدیل شوند؛ پس در این حال، نیازی به درخواست طلا از مس نیست.
معجونی از بلاهت خصم و شعور اوست
کیفیتی که کرده قضا نام آن نعاس
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که ویژگی‌هایی که باعث شده‌اند حوادثی ناخوشایند رخ دهند، ترکیبی از نادانی دشمن و آگاهی اوست. به نوعی، سرنوشت او را به یک حالت بی‌حالی و بی‌تحرکی دچار کرده است.
ای از شمیم جعد عروسان خلق تو
پیچیده در مشام نسیم صبا عطاس
هوش مصنوعی: ای کسی که بوی خوش موی عروس‌ها در هوای صبحگاهی پیچیده شده است.
نه اطلس فلک نشود عطف دامنش
برقد کبریای تو دوزند اگر لباس
هوش مصنوعی: اگرچه آسمان با تمامی زیبایی‌اش و دامنش بر افرازیده شده، هیچ چیز نمی‌تواند به بزرگی و شکوه تو نزدیک شود، حتی اگر آن لباس بر تن او باشد.
دشمن چو یافت حزم ترا گفت بازحل
چون بخت من بخواب که فارغ شدی ز پاس
هوش مصنوعی: دشمن وقتی دید که تو با احتیاط و تدبیر برخورد می‌کنی، گفت دوباره به خودت بیا و مراقب باش، چون مانند بخت من که غافلگیر شده، تو هم از مراقبت در برابر خطر غافل شده‌ای.
باصیقل ضمیر تو چون عکس آینه
مرئی شود ز ظل بدن ، صورت حواس
هوش مصنوعی: وقتی دل و درون تو پاک و صاف باشد، مانند تصویری که در آینه نمایان است، افکار و احساساتت نیز نمایان و قابل مشاهده خواهند شد. در این حال، وجود مادی و حواس می‌تواند تجلی‌گر این صفای درونی باشد.
لیل و نهار نسبتشان منعکس شود
گر مه ضیا کند ز ضمیر تو اقتباس
هوش مصنوعی: اگر شب و روز به هم وابسته شوند و نور ماه از اندیشه تو الهام بگیرد، لحظات مختلف زندگی‌ات به یکدیگر پیوند می‌خورند.
زلفین مهوشان نپذیرند صید دل
عفو تو عام سازد اگر منع احتباس
هوش مصنوعی: زیبایی‌های موهای پیچ‌دار او نمی‌گذارند که دل من به راحتی به دام عفو تو گرفتار شود، حتی اگر تو خود بخواهی و مانع از نگه‌داشتن من نباشی.
حفظ تو گرندای امان در دهد به بحر
شاید که سطح آب شود شعله را مماس
هوش مصنوعی: حفاظت از تو باعث می‌شود که دریا آرام بماند. شاید زمانی که آب آرام شود، شعله نیز در سطح آن ظاهر گردد.
گرمابه جهان جلال ترا بود
از مهر و ماه جام وز هفتم سپهر طاس
هوش مصنوعی: اگر جهان پر از جلال تو باشد، از محبت و زیبایی مانند ماه و ستاره‌ها، و از آسمان هفتم تنها یک ظرف خالی باقی مانده باشد.
جاه ترا سپهر سمندی بود که هست
از آفتاب شعشعه در گردنش قطاس
هوش مصنوعی: جاه تو مانند آسمانی است که بر حیوانی تندرو سوار شده و از نور خورشید، دانه‌ای در گردن او درخشان است.
شاها منم که چون فرس طبع زین کنم
گیرد بدوش غاشیه عجز ، بو فراس
هوش مصنوعی: من شاهی هستم که وقتی سوار بر اسب خود می‌شوم، بار سنگین ناتوانی را به دوش می‌کشم، همچون سوارکاری که بر فراز اسبش نشسته است.
فرماندهی نداشته چون من جهان نظم
این حرف با ظهیر توان گفت بی هراس
هوش مصنوعی: هیچ کس در جهان به اندازه من که فرماندهی دارم، نمی‌تواند به راحتی درباره نظم و انضباط صحبت کند. با وجود اینکه این حرف را با اعتماد به نفس مطرح می‌کنم، هیچ ترسی ندارم.
طرز کلام غیر کجا وین روش کجا
نسناس را کسی نشمارد ز نوع ناس
هوش مصنوعی: در اینجا به تفاوت گفتار و روش بیان اشاره می‌شود. کسی که به شیوه‌ای متفکرانه و عمیق صحبت می‌کند، از نوع خاصی از انسان‌ها به شمار می‌آید و به سادگی نمی‌توان او را با دیگران مقایسه کرد.
درشعر من چه کار کند ناخن حسود
بس فارغ است خوشه پروین ز جورداس
هوش مصنوعی: ناخن حسود چه نقشی در شعر من دارد؟ او به طور کامل از خوشه پروین (ستاره ای در آسمان) بی‌خبر است و نمی‌داند که چه زیبایی‌هایی در آن وجود دارد.
نظم حسود و شعر مرا در میان بود
بعدی که واقع است میان امید و یأس
هوش مصنوعی: شعر و نظم من تحت تاثیر حسادت قرار دارد و در میانه امید و ناامیدی واقع شده است.
عرفی بس است بیهده بهر دعا بر آر
نزد خدای جل و علا دست التماس
هوش مصنوعی: عرفی کافی است، دیگر برای دعا کردن بیهوده تلاش نکن. دست نیاز را به سوی خداوند رحمان و رحیم دراز کن.
لبریز باد جام حیات موافقت
تا هست گرم دوره این واژگونه طاس
هوش مصنوعی: تا زمانی که این دوره پرتنش و متفاوت ادامه دارد، زندگی و خوشی‌ها را به طور کامل تجربه کن، چرا که در این لحظه‌هاست که زندگی به اوج خود می‌رسد.
بی خوشه باد کشت مراد مخالفت
چندانکه دانه آرد شود در دهان آس
هوش مصنوعی: توقع نداشته باش که در شرایط سخت و دشوار، به آنچه می‌خواهی دست پیدا کنی. همان‌طور که دانه برای رشد نیاز به زمان و شرایط مناسب دارد، در زندگی نیز برای رسیدن به خواسته‌هایت باید صبر و تحمل داشته باشی.