گنجور

شمارهٔ ۱۸ - درثنا وستایش

آمد آشفته بخوابم شبی آن مایه ناز
بروش مهر فزاو بنگه صبر گداز
وه چه شب، سرمه آهوی غزالان ختن
وه چه شب ، وسمه ابروی عروسان طراز
خواب نی زاویه داد در او والی حسن
خواب نی آینه صورت او معنی ناز
چه پریچهره نگاری که ندارد مثلش
در پس پرده فطرت فلک لعبت باز
خواب را شب همه شب دیده بپایی سودم
که برویم دراین واقعه را ساخته باز
دیدم القصه که خوش گرم عنان است روان
سودم اندر قدمش چهره بصد عجز و نیاز
گفتم ای عربده جو چیست گناهم که دگر
بتعرض همه خشمی ،بتغافل همه ناز
گفت این خود نه گناهست که ساکت شده ای
از ثنا گستری شاه سریر اعجاز
منفعل گشتم و فی الحال بوادی مدیح
مرکب طبع جهاندم بهوای تک و تاز
ره نبردم بسر کشور معنی هر چند
که درآن بادیه راندم به نشیب و بفراز
گریه آلود فتادم دگر اندر قدمش
گفتم ای مایه آرام دل اهل نیاز
ازجبین چین بگشا تا دل من جمع شود
که سراسیمه کند مرغ خیالم پرواز
این سخن در دلش از درد اثر کرد و سرم
برگرفت از قدم خویش و بلطف آمد باز
بی حجابانه زدم بوسه بدستش از شوق
گفتم اکنون ده اجازت که شوم وحی طراز
درثنای شه کونین امام ثقلین
که بود لمعه برق غضبش کفر گداز
آنکه گرافعی رمحش رود اندر ته خاک
دل محمود برون آورد از زلف ایاز
آنکه گر رخش برافلاک جهاند گردد
پشت شیر فلک از نقش سمش سینه باز
آنکه چون درکنف چتر همایون آثار
همعنان ظفر از راه غزا گردد باز
زهره گیسو بگشاید که شود گردفشان
از رکابش که پذیرفته غبار از تک و تاز
فتح گوید چه کنی چشم من است این نه رکاب
سرمه چشم جهان بین مرا پاک مساز
عرش را گفت فلک مسند جاه وی و عقل
گفت هیهات یقین شد که نه ای محرم راز
مسند جاه وی آرایش آن بارگهست
که بساطش بری از ننگ نشیب است و فراز
شعله خاطر او را چه شرر چشمه مهر
گریه خامه او را چه اثر خنده راز
در جوار حرمش عرش مشرف بسجود
در دیار کرمش جود موظف بنیاز
ایکه از نشئه افسانه عدل تو بخواب
فتنه چون زلف دلارام کشد پای دراز
زاحتساب تو پی دوختن دلق ورع
زهره در سوزن عیسی کشد ابریشم ساز
تابدار نیز رایت ز زمین مرغان را
سایه برجبهه خورشید فتد در پرواز
احتساب تو اگر عارض نهی افروزد
ای سرا پرده عصمت ز تو بازینت و ساز
زخمه هر چند که انگشت زند بر لب تار
نغمه از بیم نیارد که برآرد آواز
عقل کل نسبت حکمت بقضا کرد و کنون
رود اندیشه که ناگه شمرندش طناز
هر حدیثی که رضایت بسماعش نبود
از در گوش سراسیمه بلب گردد باز
نیر رای تو چون عرض کند لمعه نور
خیر جود تو چون بخش کند نعمت و ناز
چه کند گر نکند مهر نهان رخ بکسوف
چه کند گر نکند حور در روضه فراز
چون برافراشت قضا رایت عدل تو زبیم
فتنه برتافت عنان تا بعدم گردد باز
آسمان بانگ بر اوزد که کجا خواهی رفت
نقد جان برکف تسلیم نه و هرزه متاز
داورا طبع من آن روضه فیض است که هست
شجر او همه سحر و ثمر او اعجاز
نامه ام داده نشان از چمن گلشن وحی
خامه ام کرده زبان در دهن شاهد راز
جوهر طبع من از وصف کمالت روشن
گوهر نظم من از نسبت ذاتت ممتاز
خصم و طرز سخن من؟ بچه فهم و بچه درک
غیر و نظم گهر من؟بچه برگ و بچه ساز
معنی از خامه من گاه روش میبارد
چون ز رفتار بتان فتنه گه جلوه و ناز
نو عروسی نبود درتتق فکرت من
که نه از زیور مدح تو بود چهره طراز
اعتبار صدف از نسبت در است ولی
انوری گرز «ابیورد» منم از شیراز
کنم از مائده معنویش مهمانی
از رقی گربسر خوان وجود آید باز
عرفی این طرز سخن حد تو نبود لیکن
مدحت شاه زبان تو چنین کرد دراز
ناگهی رو بفراز آرد و گاهی بنشیب
بهر احداث حوادث فلک دایره ساز
پیکر خصم ترا خاک برد سربنشیب
دشمن جاه ترا دار کند رو بفراز

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آمد آشفته بخوابم شبی آن مایه ناز
بروش مهر فزاو بنگه صبر گداز
هوش مصنوعی: شبی آمده‌ام تا به آرامش بخوابم، اما زیبایی آن چهره‌، دل شکیبا را به تلاتم آورده است.
وه چه شب، سرمه آهوی غزالان ختن
وه چه شب ، وسمه ابروی عروسان طراز
هوش مصنوعی: این شب بسیار زیبا و دل‌انگیز است؛ همانند سرمه‌ای که در چشمان غزالان ختن می‌درخشد و همچنین مانند وسمه‌ای که به ابروی عروسان زیبای طراز زده شده است.
خواب نی زاویه داد در او والی حسن
خواب نی آینه صورت او معنی ناز
هوش مصنوعی: در خواب، زاویه‌ای از زیبایی او به من نمایان شد. خواب، همچون آینه‌ای، چهره او را به من نشان داد و معنای ناز و دلربایی‌اش را درک کردم.
چه پریچهره نگاری که ندارد مثلش
در پس پرده فطرت فلک لعبت باز
هوش مصنوعی: چنین نقش و نگاری، چون این زیبای پریچهره، در عالم آفرینش وجود ندارد و این آفرینش خداوند همچون بازیگری است که در پس پرده زیبایی‌ها پنهان شده است.
خواب را شب همه شب دیده بپایی سودم
که برویم دراین واقعه را ساخته باز
هوش مصنوعی: من در هر شب به خواب می‌روم و از آنچه می‌بینم سودی نمی‌برم، زیرا در این ماجرا راهی ساخته نمی‌شود که من بتوانم از آن عبور کنم.
دیدم القصه که خوش گرم عنان است روان
سودم اندر قدمش چهره بصد عجز و نیاز
هوش مصنوعی: در نهایت متوجه شدم که او که به جلو می‌رانید، در حقیقت فرصتی برای من فراهم کرده است. من در مقابل او با چهره‌ای پر از تواضع و نیازمندی قدم می‌زنم.
گفتم ای عربده جو چیست گناهم که دگر
بتعرض همه خشمی ،بتغافل همه ناز
هوش مصنوعی: به او گفتم که ای کسی که سر و صدا می‌کنی، من چه گناهی کرده‌ام که دیگران به من خشمگین‌اند و در عین حال، خود را به تجاهل زده و به ناز و عشوه می‌پردازند؟
گفت این خود نه گناهست که ساکت شده ای
از ثنا گستری شاه سریر اعجاز
هوش مصنوعی: این افراد در حمد و ستایش پادشاه عجز و ناتوانی خود را نشان داده‌اند، و این به خودی خود خطا نیست که در برابر او خاموش مانده‌اند.
منفعل گشتم و فی الحال بوادی مدیح
مرکب طبع جهاندم بهوای تک و تاز
هوش مصنوعی: من تحت تأثیر قرار گرفتم و در حال حاضر به سمت مدح و ستایش حرکت می‌کنم، با روحیه‌ای پرانرژی و شاداب.
ره نبردم بسر کشور معنی هر چند
که درآن بادیه راندم به نشیب و بفراز
هوش مصنوعی: به سفر نرفته‌ام تا به عمق مفهوم آن برسم، هرچند که در آن دشت و کوه به حرکت درآمدم.
گریه آلود فتادم دگر اندر قدمش
گفتم ای مایه آرام دل اهل نیاز
هوش مصنوعی: در حالی که با اشک و اندوه بر زمین افتادم، به او گفتم ای منبع آرامش دل نیازمندان.
ازجبین چین بگشا تا دل من جمع شود
که سراسیمه کند مرغ خیالم پرواز
هوش مصنوعی: با کشیدن چین‌های پیشانی‌ات، دل مرا آرام کن؛ چرا که ذهن من پریشان است و پرنده خیال من در حال پرواز است.
این سخن در دلش از درد اثر کرد و سرم
برگرفت از قدم خویش و بلطف آمد باز
هوش مصنوعی: این حرف در دل او تأثیر عمیقی گذاشت و باعث شد که از جایی که ایستاده بود بلند شود و با مهربانی به سوی او باز گردد.
بی حجابانه زدم بوسه بدستش از شوق
گفتم اکنون ده اجازت که شوم وحی طراز
هوش مصنوعی: بی‌پرده و با شور و اشتیاق، بوسه‌ای به دستش زدم و با دلگرمی گفتم: اکنون اجازه بده تا به عنوان وحی‌ای که به تو می‌رسم، قرار گیرم.
درثنای شه کونین امام ثقلین
که بود لمعه برق غضبش کفر گداز
هوش مصنوعی: در ستایش امام علی و پیامبر، که نور خشم او می‌تواند کفر را ذوب کند.
آنکه گرافعی رمحش رود اندر ته خاک
دل محمود برون آورد از زلف ایاز
هوش مصنوعی: کسی که در کارش مهارت دارد و می‌تواند با نیرنگ و زیرکی از زلف ایاز، دل محمود را به دست آورد، به خوبی می‌تواند در دل خاک پنهان شود.
آنکه گر رخش برافلاک جهاند گردد
پشت شیر فلک از نقش سمش سینه باز
هوش مصنوعی: کسی که چهره‌اش به آسمان عروج کند و بر عظمت و شکوه دنیا بیفزاید، وقتی که پاهایش روی زمین فرود می‌آید، سینه‌اش از قدرت و هیبتش گشوده خواهد شد.
آنکه چون درکنف چتر همایون آثار
همعنان ظفر از راه غزا گردد باز
هوش مصنوعی: کسی که با قدرت و شجاعت در میدان جنگ ظاهر می‌شود و به پیروزی دست می‌یابد، مانند چتری بزرگ و با شکوه، بر بالای سر خود قرار دارد.
زهره گیسو بگشاید که شود گردفشان
از رکابش که پذیرفته غبار از تک و تاز
هوش مصنوعی: زهره موهایش را باز می‌کند تا با وزش باد، گرد و غبار را از پاهایش براندازد، زیرا این گرد و غبار نشانه‌ی حرکت و جنبش اوست.
فتح گوید چه کنی چشم من است این نه رکاب
سرمه چشم جهان بین مرا پاک مساز
هوش مصنوعی: فتح می‌گوید: "چشم من اینجاست و گویا رکاب سرمه‌ای نیست، پس لطفاً آن را پاک نکن؛ این چشم من، چشم جهان‌بین است."
عرش را گفت فلک مسند جاه وی و عقل
گفت هیهات یقین شد که نه ای محرم راز
هوش مصنوعی: عرش به فلک گفت که جایگاه اوی است و عقل پاسخ داد که هرگز، زیرا یقیناً او به اسرار آگاه نیست.
مسند جاه وی آرایش آن بارگهست
که بساطش بری از ننگ نشیب است و فراز
هوش مصنوعی: مقام او همچون تزیینی است برای آن دربار که جایگاهش از عیب و ننگ ارتفاع و پایین‌افتادگی پاک است.
شعله خاطر او را چه شرر چشمه مهر
گریه خامه او را چه اثر خنده راز
هوش مصنوعی: شعله‌های دل او مانند آتش است و چشمه‌های عشق او به قدری شیرین و عمیق هستند که گریه و غم را به تصویر می‌کشند. لبخند و شادی او نیز رازها و اسرار زیادی را در خود نهفته دارد.
در جوار حرمش عرش مشرف بسجود
در دیار کرمش جود موظف بنیاز
هوش مصنوعی: در نزدیک حرم او، عرش به خاطر احترام و عبادت به خاک افتاده است و در سرزمین بخشندگی او، بخشش به عنوان یک وظیفه همیشگی انجام می‌شود.
ایکه از نشئه افسانه عدل تو بخواب
فتنه چون زلف دلارام کشد پای دراز
هوش مصنوعی: وقتی که از نشئه و زیبایی افسانه‌ای عدالت تو خواب می‌روم، فتنه‌ای به مانند زلف دلربا به آرامی به سوی من می‌آید و پایش را دراز می‌کند.
زاحتساب تو پی دوختن دلق ورع
زهره در سوزن عیسی کشد ابریشم ساز
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که در تلاش برای حساب و ارزیابی تو، دوختن دلق (لباس) به سادگی و زیبایی سخت است. همچنین اشاره می‌شود که مانند زهره (روشنایی) و با دقت، می‌توان با سوزن عیسی (هنر و دقت خاص) ابریشم بسازید. به عبارت دیگر، این بیت به زیبایی و سختی کار اشاره دارد و نشان می‌دهد که برای رسیدن به چیزی بزرگ یا زیبا، باید تلاش و دقت کرد.
تابدار نیز رایت ز زمین مرغان را
سایه برجبهه خورشید فتد در پرواز
هوش مصنوعی: پرچم افراشته‌ای که از زمین بر‌می‌خیزد، سایه‌اش بر پرواز پرندگان در پیشگاه خورشید می‌افتد.
احتساب تو اگر عارض نهی افروزد
ای سرا پرده عصمت ز تو بازینت و ساز
هوش مصنوعی: اگر در حساب و کتاب خود دقت کنی و اشتباهی نکنید، ای کسی که در پرده‌ی پاکی نشسته‌ای، زندگی‌ات به خوبی خواهد گذشت و به طراوت و شادابی ادامه خواهد یافت.
زخمه هر چند که انگشت زند بر لب تار
نغمه از بیم نیارد که برآرد آواز
هوش مصنوعی: هرچند که زخمه به تارها می‌زند و صدایی ایجاد می‌کند، اما از ترس این که به صدای بلندتری تبدیل شود، دلسرد نمی‌شود.
عقل کل نسبت حکمت بقضا کرد و کنون
رود اندیشه که ناگه شمرندش طناز
هوش مصنوعی: عقل کل به فهم و آگاهی خود نسبت به حکمت و سرنوشت پرداخت و حالا خیال و اندیشه‌اش به شدت مشغول شده که ناگهان با جذابیتی مواجه می‌شود.
هر حدیثی که رضایت بسماعش نبود
از در گوش سراسیمه بلب گردد باز
هوش مصنوعی: هر کلامی که خوشایند نباشد و شنیده شدنش را نپسندید، باید از گوش بیرون برود و جایگاهی در ذهن نداشته باشد.
نیر رای تو چون عرض کند لمعه نور
خیر جود تو چون بخش کند نعمت و ناز
هوش مصنوعی: نیرت چون به روشنی بخشی، نور و خوبی تو مانند بخشش نعمت و لذت است.
چه کند گر نکند مهر نهان رخ بکسوف
چه کند گر نکند حور در روضه فراز
هوش مصنوعی: چه اهمیت دارد اگر آنکه عاشقانه دوستش داری، نشانی از محبت نشان ندهد؟ و چه تاثیری خواهد داشت اگر آن زنی که به زیبایی بهشتی است، در باغ بهشت به تو ننگرد؟
چون برافراشت قضا رایت عدل تو زبیم
فتنه برتافت عنان تا بعدم گردد باز
هوش مصنوعی: زمانی که سرنوشت، پرچم عدالت تو را به اهتزاز درآورد، از ترس فتنه، افسار خود را کشید تا به عقب برگردد.
آسمان بانگ بر اوزد که کجا خواهی رفت
نقد جان برکف تسلیم نه و هرزه متاز
هوش مصنوعی: آسمان فریاد می‌زند که به کجا می‌خواهی بروی؟ جان خود را به راحتی به دست آوردی، پس تسلیم باش و از راه گمراهی دوری کن.
داورا طبع من آن روضه فیض است که هست
شجر او همه سحر و ثمر او اعجاز
هوش مصنوعی: داور، طبیعت من همچون باغی است پر از نعمت‌ها و زیبایی‌ها، جایی که درختانش همه جادو و میوه‌اش خارق‌العاده است.
نامه ام داده نشان از چمن گلشن وحی
خامه ام کرده زبان در دهن شاهد راز
هوش مصنوعی: نامه‌ام نشان‌دهنده زیبایی‌های چمن و گلستان وحی است، قلم من سخن را در دهان گواه اسرار قرار داده است.
جوهر طبع من از وصف کمالت روشن
گوهر نظم من از نسبت ذاتت ممتاز
هوش مصنوعی: با وجود زیبایی‌ها و کمال‌های تو، ماهیت من نیز درخشان و ممتاز می‌شود. بنابراین، هنر و نظم من از ارتباط با وجود تو بهره‌مند است.
خصم و طرز سخن من؟ بچه فهم و بچه درک
غیر و نظم گهر من؟بچه برگ و بچه ساز
هوش مصنوعی: من دشمن و شیوه‌ی سخن خود را درک می‌کنم، اما آیا دیگران توانایی فهم و درک گفته‌هایم را دارند؟ من به مانند برگ درخت و صدای ساز در زندگی‌ام حضور دارم.
معنی از خامه من گاه روش میبارد
چون ز رفتار بتان فتنه گه جلوه و ناز
هوش مصنوعی: گاهی اوقات از قلم من احساسات و زیبایی‌های دلنشینی بروز می‌کند، مانند جلوه و ناز و شیطنت‌هایی که از رفتار معشوقان نشأت می‌گیرد.
نو عروسی نبود درتتق فکرت من
که نه از زیور مدح تو بود چهره طراز
هوش مصنوعی: فکر من مانند نو عروسی نیست که فقط به زیبایی و زینت توجه کند، بلکه از مدح و توصیف تو فراتر می‌رود و به عمق شخصیت و اصل وجود تو می‌نگرد.
اعتبار صدف از نسبت در است ولی
انوری گرز «ابیورد» منم از شیراز
هوش مصنوعی: صدف ارزشش به درونش است، اما من انوری هستم که از ابیورد به شیراز آمده‌ام.
کنم از مائده معنویش مهمانی
از رقی گربسر خوان وجود آید باز
هوش مصنوعی: من از برکت معنوی او، مهمانی‌ای برپا می‌کنم که در آن از گوهر وجودش بهره‌مند شوم و دوباره آن را تجربه کنم.
عرفی این طرز سخن حد تو نبود لیکن
مدحت شاه زبان تو چنین کرد دراز
هوش مصنوعی: این سبک سخن گفتن فراتر از توانایی‌های تو بود، اما ستایش از شاه باعث شد که زبان تو اینگونه طولانی شود.
ناگهی رو بفراز آرد و گاهی بنشیب
بهر احداث حوادث فلک دایره ساز
هوش مصنوعی: در گاه‌هایی، فرشتگان به بالا می‌روند و گاه‌هایی دیگر، به پایین می‌آیند تا برای ساخت و پیشبرد رویدادهای آسمان و سرنوشت، دایره‌ای بچرخانند.
پیکر خصم ترا خاک برد سربنشیب
دشمن جاه ترا دار کند رو بفراز
هوش مصنوعی: بدن دشمن را خاک می‌پوشاند، و وقتی که بر سرزمینی افتد، جاه و مقام تو را در حاشیه قرار می‌دهد و به راحتی از بین می‌برد.