گنجور

شمارهٔ ۱۵ - درمدح حضرت رسول «ص»

سپیده دم که زدم آستین بشمع شعور
شنیدم آیت «لاتقنطوا» زعالم نور
بدل ز شاهد بزم ازل ندا آمد
که ای تمام وفا از رضای ما بس دور
زهی اطاعت حسن ادب خهی طاعت
که با اجازت ما یی زوصل ما مهجور
زیاده زین نه حلالست دوری از برما
اگر بحوصله نازی درآ، بیزم حضور
طلب بیارو مترس از متاع منع کلیم
بساط عذر میارا که نیستی معذور
اگر بچشمه مقصود دست عشوه ما
شکست ساغر امید را به سنگ فتور
نه کوتهی ز عطا بود عشق میداند
که بر کرشمه ما تنگ بود خلعت طور
تو در معامله اهبطوا متاع محز
که ناصحیح بود بیع و سعی نامشکور
در ملاطفت آشنا گشاو درآ
که آشتی طلبست «ان سعیکم مشکور»
می مشاهده ارزان وراه میکده پاک
تو در مشقت نزع از طبیعت مخمور
بیا بنوش که در مستیت شهید کنیم
که نیست قابل رحمت شهادت مستور
بیا که در طلبت بر فراز صدر سریر
بیا که بهر تو بر صفحه سرای سرور
چو عشق تو همه بینایی است شاهد وصل
چوحسن با همه آرایش است حجله سور
بکرد زمزمه این عطیه با دل من
همان اثر که باهل فنا کند دم صور
دلم بناله درآمد که هان صبوری را
زحد مبر که دراین راه کس مباد صبور
عنان فکنده جهاندم بزیر بام وصال
منزه از اثر سعی گام و سیر ستور
بدست همت طاعت درآن رها کردم
باولین قدم اسباب خلد و حور و قصور
زدم بحبل متین جوار دست ادب
بسعی بازوی دل بر شدم باوج حضور
کمال جذبه لطف آستین کشانم برد
بخلوتیکه یکی بود رنگ سایه و نور
تبارک الله از آن بزم بیزوال که بود
زنور حسن لباب، ز دوستی معمور
بسطح انجمن افتاده فرشهای لطیف
ز گونه گونه عنایت باطلس و سیقور
جماعتی بیمین و یسار مهد وصال
که هر یکی زسعادت گرفته صدمنشور
ز طعن مردم دور از سیاست آسوده
چکیده از نفس جمله نغمه منصور
دلیل دعوی منصورکایتی است مبین
بلوح ناصیه اتحادشان مسطور
پس از مشاهده جمع سروری دیدم
که بود برصف اصحاب قرب صدر صدور
جمال صدر نشینان زنور چهره او
چو انجم از اثر شاه اختران مستور
فرو شدم بتحیر که یارب این که بود
که هست صورت او زیب معنی جمهور
هنوز در دلم این معنی خجسته اثر
ز شاهراه تحیر نکرده بود عبور
که گفت شاهد تنها نشین مسند حسن
ز روی مهر که ای از ره بصیرت دور
کدام کحل که نگرفتی از هدایت ما
هنوز دیده معنیت هست عین قصور
بر آستانه ما هست گردی از ره وی
که ذره ذره او هست چشمه چشمه نور
اجازت قدم او بیار تابدهم
که هست منت از این توتیا بدیده حور
وگرنه صبورنه ای تا بگویم این آنست
که ما بروز ازل ناظریم و او منظور
بصورت آینه حسن ما، بمعنی ما
روان و صورت معنی بذات او مسرور
زآستین نرسیدی بجیب دست وجود
اگر نه گوهر او داشتی هوای ظهور
طراز صورت و معنی محمد عربی
که نطق ما بادب نام او کند مذکور
کنون که معرفتت حاصل است زود بیار
باستعانت آن کحل تحفه مقدور
بعون لطف الهی بلمحه ای گفتم
قصیده ای که بود مطلعش بدین دستور

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سپیده دم که زدم آستین بشمع شعور
شنیدم آیت «لاتقنطوا» زعالم نور
هوش مصنوعی: در صبح زود که دست به کار شدم و به حقیقت و درک رسیدم، پیامی از عالم وجود را شنیدم که می‌گوید: «ناامید نشوید» و این پیام پر از نور و روشنایی بود.
بدل ز شاهد بزم ازل ندا آمد
که ای تمام وفا از رضای ما بس دور
هوش مصنوعی: از معشوقی که در مجالس ابدی حضور دارد، صدایی به گوش می‌رسد که می‌گوید: ای نهایت وفا، تو از خواسته‌های ما خیلی دوری.
زهی اطاعت حسن ادب خهی طاعت
که با اجازت ما یی زوصل ما مهجور
هوش مصنوعی: با کمال احترام و اخلاق نیکو، خوشا به حال کسی که با اجازه ما از ما دور نیست و به ما وابسته است.
زیاده زین نه حلالست دوری از برما
اگر بحوصله نازی درآ، بیزم حضور
هوش مصنوعی: اگر بیش از این به دور از ما بمانی، حلال نیست. اگر با آرامش به ما نزدیک شوی، خوشحال می‌شویم که حضور پُرمهری داشته باشی.
طلب بیارو مترس از متاع منع کلیم
بساط عذر میارا که نیستی معذور
هوش مصنوعی: نترس از خواسته‌ات و به دنبال چیزی باش که می‌خواهی، چرا که عذر آوردن و توجیه کردن برای کمبودها و ناکامی‌ها بهانه‌ای بی‌فایده است.
اگر بچشمه مقصود دست عشوه ما
شکست ساغر امید را به سنگ فتور
هوش مصنوعی: اگر هدف ما در عشق به شکست بیفتد، مانند این است که جام امید را بر سنگ بیفتی.
نه کوتهی ز عطا بود عشق میداند
که بر کرشمه ما تنگ بود خلعت طور
هوش مصنوعی: عشق به قدری بزرگ و بی‌نهایت است که هیچ چیزی نمی‌تواند آن را محدود کند. even a simple gesture یا زیبایی‌های ناچیزی که ما داریم، نمی‌تواند به ارزش واقعی عشق آسیبی برساند.
تو در معامله اهبطوا متاع محز
که ناصحیح بود بیع و سعی نامشکور
هوش مصنوعی: در معامله‌ای که انجام می‌دهی، دارایی‌ات را به چیزی نامناسب تبدیل نکن، زیرا این خرید و فروش نادرست و تلاش تو بی‌فایده خواهد بود.
در ملاطفت آشنا گشاو درآ
که آشتی طلبست «ان سعیکم مشکور»
هوش مصنوعی: در محبت و مهرورزی با یکدیگر مهربان باشید و در کنار هم قرار گیرید، زیرا دوستی و آشتی خواستار تلاش و کوشش شماست و این تلاش شما ستایش خواهد شد.
می مشاهده ارزان وراه میکده پاک
تو در مشقت نزع از طبیعت مخمور
هوش مصنوعی: تو به سادگی راهی به سوی میکده پیدا می‌کنی، در حالی که از سختی‌های زندگی و طبیعت معتاد به مواد در حال رنج کشیدن هستی.
بیا بنوش که در مستیت شهید کنیم
که نیست قابل رحمت شهادت مستور
هوش مصنوعی: بیا بنوش که در حال مستی، جان خود را فدای خواهیم کرد، چرا که در حالتی که نهان هستی، شایسته رحمت نیستی.
بیا که در طلبت بر فراز صدر سریر
بیا که بهر تو بر صفحه سرای سرور
هوش مصنوعی: بیا که برای جستجوی تو به بالای تخت نشسته‌ام، بیا که به خاطر تو در این خانه شادی و خوشبختی فراهم کرده‌ام.
چو عشق تو همه بینایی است شاهد وصل
چوحسن با همه آرایش است حجله سور
هوش مصنوعی: وقتی عشق تو وجود دارد، انسان به تمامی زیبایی‌ها توجه می‌کند. به طوری که وقتی به وصال تو می‌رسد، همه چیز مانند عروسی با زیبایی‌های فراوان به نظر می‌رسد.
بکرد زمزمه این عطیه با دل من
همان اثر که باهل فنا کند دم صور
هوش مصنوعی: دلتنگی و شوق این هدیه به قدری در دل من تاثیر گذاشته که مانند نفخه‌ای که در روز قیامت به نوا درمی‌آورد، وجودم را تحت تاثیر قرار داده است.
دلم بناله درآمد که هان صبوری را
زحد مبر که دراین راه کس مباد صبور
هوش مصنوعی: دل من به شدت نگران و خسته شده است و این می‌گوید که صبر کردن بیش از حد درست نیست، زیرا در این مسیر هیچ‌کس نمی‌تواند تا ابد صبر کند.
عنان فکنده جهاندم بزیر بام وصال
منزه از اثر سعی گام و سیر ستور
هوش مصنوعی: زنجیری که به دنیا بسته شده بود، به راحتی رها شده و زیر سقف وصالی قرار دارد که خالی از تلاش و کوشش است.
بدست همت طاعت درآن رها کردم
باولین قدم اسباب خلد و حور و قصور
هوش مصنوعی: با تلاش و اراده‌ام، مسیری را برای طاعت و عبادت انتخاب کردم و با اولین قدم، وسایل ورود به بهشت و لذت‌های آن را فراهم کردم.
زدم بحبل متین جوار دست ادب
بسعی بازوی دل بر شدم باوج حضور
هوش مصنوعی: به زنجیر محکم ادب چنگ زدم و با تلاش و قوت قلب، به اوج شناخت و حضور رسیدم.
کمال جذبه لطف آستین کشانم برد
بخلوتیکه یکی بود رنگ سایه و نور
هوش مصنوعی: جاذبه و مهربانی آستین شما مرا به جایی کشاند که در آن مکان سایه و نور به one رنگ است.
تبارک الله از آن بزم بیزوال که بود
زنور حسن لباب، ز دوستی معمور
هوش مصنوعی: خداوند را سپاس که آن مجلس زیبا و دل‌انگیز وجود دارد که در آن، زیبایی‌های محبت و دوستی به وفور دیده می‌شود.
بسطح انجمن افتاده فرشهای لطیف
ز گونه گونه عنایت باطلس و سیقور
هوش مصنوعی: در مجلس، فرش‌های نرم و زیبا با رنگ‌ها و طرح‌های مختلف پهن شده‌اند که نشان‌دهنده‌ی توجه و محبت خاص است.
جماعتی بیمین و یسار مهد وصال
که هر یکی زسعادت گرفته صدمنشور
هوش مصنوعی: گروهی هستند که در انتظار ملاقات محبوب نشسته‌اند و هر کدام از آن‌ها از خوشبختی خود، داستانی دارند.
ز طعن مردم دور از سیاست آسوده
چکیده از نفس جمله نغمه منصور
هوش مصنوعی: از انتقاد افرادی که از دیانت و سیاست فاصله دارند، بی‌دردسر و آرام نشسته‌ام و از وجود خود صدای زیبایی را به گوش می‌رسانم.
دلیل دعوی منصورکایتی است مبین
بلوح ناصیه اتحادشان مسطور
هوش مصنوعی: دلیل ادعای منصور که نشان‌دهنده‌ی روشن برای اوست، در جستجویی است که در نوار پیشانی آنها به وضوح ثبت شده است.
پس از مشاهده جمع سروری دیدم
که بود برصف اصحاب قرب صدر صدور
هوش مصنوعی: پس از اینکه جمعی از بزرگان و سروران را دیدم، متوجه شدم که آنها در صفی از یاران و نزدیکان قرار دارند و در بالای این صف، مقام و ارجمندی خاصی دارند.
جمال صدر نشینان زنور چهره او
چو انجم از اثر شاه اختران مستور
هوش مصنوعی: زیبایی چهره او مانند ستاره‌ها درخشان است و همچون نور حکام و بزرگان، جانفراز و الهام‌بخش است.
فرو شدم بتحیر که یارب این که بود
که هست صورت او زیب معنی جمهور
هوش مصنوعی: در شگفتی فرورفته‌ام که ای کاش می‌دانستم این چه شخصی است که زیبایی او، معنای بسیاری از افراد را در خود نهفته دارد.
هنوز در دلم این معنی خجسته اثر
ز شاهراه تحیر نکرده بود عبور
هوش مصنوعی: در دل من هنوز این مفهوم خوشایند باقی مانده بود که از مسیر شگفتی گذر نکرده است.
که گفت شاهد تنها نشین مسند حسن
ز روی مهر که ای از ره بصیرت دور
هوش مصنوعی: به کسی که به او اشاره می‌شود، گفته می‌شود که تنها بر صندلی زیبایی نشسته و از عشق و زیبایی دور است. همچنین، او به دلیل اینکه از بینش و درک درست دور است، نمی‌تواند زیبایی واقعی را ببیند.
کدام کحل که نگرفتی از هدایت ما
هنوز دیده معنیت هست عین قصور
هوش مصنوعی: کدام چشم‌پوشی از هدایت ما مانع بازدیدن حقیقت و معنای واقعی شده است. این نشانه‌ی نادانی و کم‌کاری است.
بر آستانه ما هست گردی از ره وی
که ذره ذره او هست چشمه چشمه نور
هوش مصنوعی: در ورودی ما نور و روشنایی وجود دارد که به تدریج و با هر ذره به ما می‌رسد.
اجازت قدم او بیار تابدهم
که هست منت از این توتیا بدیده حور
هوش مصنوعی: اجازه بده تا قدمش را بر زمین بگذارد تا من هم آن را بپذیرم، زیرا این زیبایی و خوشگلی از نگاه حوریان به من می‌رسد.
وگرنه صبورنه ای تا بگویم این آنست
که ما بروز ازل ناظریم و او منظور
هوش مصنوعی: اگر صبر کنی، در توصیف این موضوع می‌گویم که ما از آغاز خلقت همیشه در حال مشاهده‌ایم و او مقصود ماست.
بصورت آینه حسن ما، بمعنی ما
روان و صورت معنی بذات او مسرور
هوش مصنوعی: به زیبایی ما نظیر آینه‌ای است که نشان‌دهنده‌ حقیقت وجود ماست و معنای وجود او ما را شاداب و خوشحال می‌کند.
زآستین نرسیدی بجیب دست وجود
اگر نه گوهر او داشتی هوای ظهور
هوش مصنوعی: اگر از آستین به جیب وجود نرسی، به این معناست که اگر گوهر و ارزشی در وجودت نباشد، هیچگاه نمی‌توانی امیدی به ظهور خود داشته باشی.
طراز صورت و معنی محمد عربی
که نطق ما بادب نام او کند مذکور
هوش مصنوعی: زیبایی و معانی وجود محمد عربی به قدری فراگیر و برجسته است که سخن ما به خاطر احترام به نام او همیشه یادآور او خواهد بود.
کنون که معرفتت حاصل است زود بیار
باستعانت آن کحل تحفه مقدور
هوش مصنوعی: اکنون که به شناخت و آگاهی رسیده‌ای، سریعاً درخواست کن که آن کحل (سرم) که نمادی از زیبایی و هنر است، به تو هدیه شود.
بعون لطف الهی بلمحه ای گفتم
قصیده ای که بود مطلعش بدین دستور
هوش مصنوعی: به کمک لطف خداوند، به یکباره شعری سرودم که آغاز آن به این صورت بود.