گنجور

شمارهٔ ۵ - در مدح سلطان مسعود غزنوی

شهریار دادگستر خسرو مالک‌رقاب
آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب
آسمان جود گشت و جود ماه آسمان
آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب
بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین
هر سری اندر خراسان زی بتی دارد شتاب
تا شتابان زی خراسان آمد از سوی عراق
چون فزاید بندگان را قدر ملک و جاه و آب
چون برآرد کاخ‌های نیکخواهان را به چرخ
چون کند کاشانه‌های بدسگالان را خراب
بدسگالان ناصواب اندیشه‌ها کردند، گفت
دست کی یابد به ره اندیشه‌های ناصواب
ناصواب بدسگالان سوی ایشان بازگشت
باز آن گردد که بر گردون براندازد تراب
این شه از فرمان ایزد برنتابد ساعتی
شاد باش ای شاه وز فرمان ایزد برمتاب
تا فرسند هر زمانی همچنین نزدیک تو
بدره‌های پر زر و صندوق‌های پر ثیاب
کوه جسمانی کز ایشان کندرو باشد سپهر
بادپایانی کز ایشان باز پس ماند عقاب
بادپایانند و هر یک اندرون سیم خام
کوه جسمانند و هر یک رفته اندر زرّ ناب
هرچه خواهی بایدت ایزد چنان کش داد باز (؟)
بدره‌ها و تخت‌ها و زنده‌پیلان و دواب
ای ملک مسعود بن محمود کز شمشیر تو
عالمی پر گفت‌و‌گوی است و جهانی پر عتاب
یاد شمشیرت به ترکستان گذر کرد و ببرد
از دل خاقان درنگ و از دو چشم بال خواب
تا چهل من گرز تو دیدند گردان روز جنگ
دست‌ها شد بی عنان و پای‌ها شد بی رکاب
در یمین‌هاشان به جای نیزه‌ها بینم غطا
بر کتف‌هاشان به جای درع‌ها بینم جراب
همچو دست درّ بارانت سحاب رحمت است
زآن که بر هر کس ببارد ، وین بود فعل سحاب
تا سفرهای تو دیدند ای ملک هم در نبرد
از سفرهای سکندر کس نگفت و شیخ و شاب
آنچه اندر جنگ سر جاهان تو کردی خسروا
بی‌شک از خسرو نیامد بر سر افراسیاب
و آنچه اندر طارم آمد از سر شمشیر تو
گر نویسی خود مر آن را کشوری باید کتاب
چون ز روز رزم سر جاهان بیندیشد همی
وان خروش کرّه نای و بانگ کوس فتح یاب
برده هامون را ز نعل بادپایانت هلال
روی گردان را ز گرد جنگجویانت رقاب
خسروا ! شاها ! ز قلب لشکر اندر ناگهان
حمله بردی سوی آن لشکر که بد بیش از حساب
هر گروهی را شرابی دادی از تیغت کز آن
هوش با ایشان نیاید تا به محشر زان شراب
هر گروهی را که پیچیدی به خام گاو حلق
حلقه اندر حلقشان کردی چو در حلق کلاب
ای جهانداری که گر بر آب و آتش بگذری
از دل آب آتش آری ، از میان آتش آب
فرّخت باد و خجسته باد شاهنشاهی‌ای
کز جهان میراث توست این ملک و تاج جدّ و باب
تا بود عشاق را دیدار معشوقان نیاز
تا بود معشوق را با عاشق بیدل عتاب
همچنین بادی به ملک اندر به کام دل مصیب
دشمنان و بدسگالان تو ای خسرو مصاب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شهریار دادگستر خسرو مالک‌رقاب
آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب
هوش مصنوعی: شهریار که حکم‌ران و دادگر است، مانند خسرو بزرگ است که بر همه چیز تسلط دارد. او همچون دریا، بخشنده و فراخ‌دست است و کسانی که در مقابل او قرار دارند، مانند سراب هستند که در واقعیت وجود ندارند و تنها در ظاهر وجود دارند.
آسمان جود گشت و جود ماه آسمان
آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب
هوش مصنوعی: آسمان پر از بخشش شد و بخشش ماه، آسمان را درخشان کرد. خورشید سلطنت کرد و سلطنت نیز بر چرخ آسمان تابید.
بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین
هر سری اندر خراسان زی بتی دارد شتاب
هوش مصنوعی: نگاهی به حال و روز کن که خداوند، پادشاه زمین، هر کسی در خراسان در جستجوی بت خاصی است و شتابان به دنبال آن می‌گردد.
تا شتابان زی خراسان آمد از سوی عراق
چون فزاید بندگان را قدر ملک و جاه و آب
هوش مصنوعی: شخصی با شتاب از خراسان به سمت عراق می‌آید و می‌بیند که چقدر شخصیت و مقام افراد بیشتر شده است.
چون برآرد کاخ‌های نیکخواهان را به چرخ
چون کند کاشانه‌های بدسگالان را خراب
هوش مصنوعی: زمانی که کاخ‌های نیکوکاران عمود می‌شود، به دور بچرخ و ببین چگونه خانه‌های بداندیشان ویران می‌شود.
بدسگالان ناصواب اندیشه‌ها کردند، گفت
دست کی یابد به ره اندیشه‌های ناصواب
هوش مصنوعی: بداندیشان افکار نادرستی را به وجود آوردند و گفتند که چه کسی می‌تواند بر این افکار نادرست تسلط پیدا کند؟
ناصواب بدسگالان سوی ایشان بازگشت
باز آن گردد که بر گردون براندازد تراب
هوش مصنوعی: بدخواهانی که به سوی آن‌ها رفتند، در نهایت به خودشان بازمی‌گردد و آنچه در دل دارند، خودشان را به خاک می‌افتد.
این شه از فرمان ایزد برنتابد ساعتی
شاد باش ای شاه وز فرمان ایزد برمتاب
هوش مصنوعی: این پادشاه هرگز نمی‌تواند بر اراده خداوند غلبه کند و باید همیشه از آن پیروی کند. بنابراین، ای پادشاه، خوشحال و خرم باش و هرگز از فرمان خداوند سرپیچی نکن.
تا فرسند هر زمانی همچنین نزدیک تو
بدره‌های پر زر و صندوق‌های پر ثیاب
هوش مصنوعی: در هر زمانی که به تو نزدیک می‌شویم، همچنان مانند گذشته، گنجینه‌های پر از زر و صندوق‌های پر از لباس و زینت‌آلات را فرسوده و کهنه می‌بینیم.
کوه جسمانی کز ایشان کندرو باشد سپهر
بادپایانی کز ایشان باز پس ماند عقاب
هوش مصنوعی: کوهی که جسمانی است و از آن دور می‌شود، آسمان هم مانند باد به پایان می‌رسد و عقابی که از آن دور شده، برنمی‌گردد.
بادپایانند و هر یک اندرون سیم خام
کوه جسمانند و هر یک رفته اندر زرّ ناب
هوش مصنوعی: باد در حال وزیدن است و هر کدام از این کوه‌ها مانند سیمی که درونشان وجود دارد، از زمره‌ی اجسام هستند و هر یک از آن‌ها به سمت طلا و ارزش واقعی رفته‌اند.
هرچه خواهی بایدت ایزد چنان کش داد باز (؟)
بدره‌ها و تخت‌ها و زنده‌پیلان و دواب
هوش مصنوعی: هر چه بخواهی، باید که به طرز الهی آن را جستجو کنی، زیرا که در مسیرها و جایگاه‌های مختلف، و در میان موجودات زنده و چهارپایان، همگی به سوی تو می‌آیند.
ای ملک مسعود بن محمود کز شمشیر تو
عالمی پر گفت‌و‌گوی است و جهانی پر عتاب
هوش مصنوعی: ای شاه مسعود بن محمود، که به خاطر شمشیرت دنیا پر از گفتگو و ناز و عتاب است.
یاد شمشیرت به ترکستان گذر کرد و ببرد
از دل خاقان درنگ و از دو چشم بال خواب
هوش مصنوعی: یاد شمشیر تو به سرزمین ترکستان رسید و در دل خاقان، تردید را از بین برد و خواب را از چشمانش ربود.
تا چهل من گرز تو دیدند گردان روز جنگ
دست‌ها شد بی عنان و پای‌ها شد بی رکاب
هوش مصنوعی: در جنگ، وقتی که دشمنان تو را دیدند، تا چهل من وزن تو را فهمیدند و در نتیجه، دست‌ها بی‌اختیار و پاها بی‌سرپرست شدند.
در یمین‌هاشان به جای نیزه‌ها بینم غطا
بر کتف‌هاشان به جای درع‌ها بینم جراب
هوش مصنوعی: در دستانشان به جای نیزه‌ها، پوششی می‌بینم و به جای زره‌ها، پارچه‌ای بر دوششان مشاهده می‌کنم.
همچو دست درّ بارانت سحاب رحمت است
زآن که بر هر کس ببارد ، وین بود فعل سحاب
هوش مصنوعی: باران رحمت مانند دست گرانبهایی است که از ابرها نازل می‌شود و بر هر کسی می‌بارد. این نشانه‌ای از عمل ابرهاست.
تا سفرهای تو دیدند ای ملک هم در نبرد
از سفرهای سکندر کس نگفت و شیخ و شاب
هوش مصنوعی: ای پادشاه، سفرهای تو را دیده‌اند، اما در میدان جنگ، نه کسی از سفرهای سکندر صحبت کرده و نه از بزرگانی مانند شیخ و شاب.
آنچه اندر جنگ سر جاهان تو کردی خسروا
بی‌شک از خسرو نیامد بر سر افراسیاب
هوش مصنوعی: آنچه در جنگ برای برتری و قدرت در جهان انجام دادی، ای خسرو، بی‌تردید از دست خسرو به افراسیاب نمی‌رسد.
و آنچه اندر طارم آمد از سر شمشیر تو
گر نویسی خود مر آن را کشوری باید کتاب
هوش مصنوعی: هر چیزی که از تیغه‌ی شمشیر تو به دست آمده است، اگر بر آن بنویسی، باید به عنوان یک کشور شناخته شود.
چون ز روز رزم سر جاهان بیندیشد همی
وان خروش کرّه نای و بانگ کوس فتح یاب
هوش مصنوعی: زمانی که انسان به یاد روزهای نبرد و جنگ می‌افتد، صدای نای و زنگ پیروزی را می‌شنود.
برده هامون را ز نعل بادپایانت هلال
روی گردان را ز گرد جنگجویانت رقاب
هوش مصنوعی: بنده‌ها و غلامان ما از شوق و محبت به تو، به خود می‌بالند و کسی که چهره‌اش درخشان و شبیه هلال ماه است، از زیبایی و شکوه شجاعت جنگجویی مثل تو تحت تأثیر قرار گرفته است.
خسروا ! شاها ! ز قلب لشکر اندر ناگهان
حمله بردی سوی آن لشکر که بد بیش از حساب
هوش مصنوعی: ای شاه! تو ناگهان به دل لشکر حمله کردی و این لشکر بیش از حد تصور و شمار بود.
هر گروهی را شرابی دادی از تیغت کز آن
هوش با ایشان نیاید تا به محشر زان شراب
هوش مصنوعی: هر جمعیتی را از تیغ تو نوشیدنی‌ای عطا کردی که آن شراب به قدری قوی است که هیچ‌کس نمی‌تواند در روز محشر از هوش و حواس خود بهره‌مند شود.
هر گروهی را که پیچیدی به خام گاو حلق
حلقه اندر حلقشان کردی چو در حلق کلاب
هوش مصنوعی: هر گروهی را که به دور خود جمع کرده‌ای، مانند حلقه‌ای از گاو، در واقع آن‌ها را در بند گرفتار کرده‌ای، همانطور که در حلقه کلاب گرفتار می‌شوند.
ای جهانداری که گر بر آب و آتش بگذری
از دل آب آتش آری ، از میان آتش آب
هوش مصنوعی: ای فرمانروای جهان، تو به قدری بزرگ و قدرتمند هستی که اگر از روی آب و آتش بگذری، می‌توانی آتش را از دل آب جدا کنی و آب را از میان آتش بیرون بیاوری.
فرّخت باد و خجسته باد شاهنشاهی‌ای
کز جهان میراث توست این ملک و تاج جدّ و باب
هوش مصنوعی: باد خنک و خوشاید موجب شادی و سرسبزی است، و همچنین باید به یاد داشت که این سلطنت و پادشاهی، میراثی است از دنیا که از جد و پدر تو به جا مانده است.
تا بود عشاق را دیدار معشوقان نیاز
تا بود معشوق را با عاشق بیدل عتاب
هوش مصنوعی: تا زمانی که عاشقان معشوقان را ملاقات کنند، نیاز وجود دارد و تا زمانی که معشوق، عاشق را با بی‌رحمی و خشم مورد خطاب قرار دهد.
همچنین بادی به ملک اندر به کام دل مصیب
دشمنان و بدسگالان تو ای خسرو مصاب
هوش مصنوعی: بادی از سرزمین پادشاهی به سمت قلب دشمنان و بدخواهان تو می‌وزد، ای پادشاهی که دچار مصیبت شده‌ای.

حاشیه ها

1401/06/04 15:09
محسن، مهدی عراقی

بیت نهم 

تا فرسند هر زمانی همچنین نزدیک تو

بدره های پر زر و صندوقهای پر ثیاب

 

فرستد باید باشه که فرسند تایپ شده.