گنجور

شمارهٔ ۲۷ - ایضاً در مدح سلطان محمود

اگر چه کار خرد عبرت است سرتاسر
نگر چگونه نماید همی خرد بعبر
ز کار خسرو مشرق خدایگان بزرگ
یمین دولت و پشت هدی و روی ظفر
بمعدنی که همی وهم حاسبان نرسد
همیرساند شاه جهان سپاه و حشر
ز باد و مرغ همی بگذرد چو باد و چو مرغ
ز دشت بی هنجار و ز رود بی معبر
بحمله لشکر او آن کند که باد بطبع
بپای مرکب او آن کند که مرغ به پر
مصاف لشکرش آنگه که باد پا ببرد
به ابر ماند کاندر هوا بودش ممر
چو بر گشاد علم را و بر نشست بباد
چه کوه و قلعه بپیش آیدش ، چه بحر و چه بر
وگر به تنگی سوراخ سوزن آید راه
بسان رشته بدو در شود بوقت گذر
همیشه پایگه و جای او رکاب و حناست
چنانکه بستر و بالینش جوشن و مغفر
نه طبع او بشکیبد ز حرب یکساعت
نه دست او ز عنان و ز نیزه و خنجر
بمغزش اندر فکرت بود الیف قتال
بچشمش اندر دیده بود رفیق سهر
ز حرص جنگ بسازد ، گرش بباید ساخت ،
ز دست خویش حسام و ز روی خویش سپر
هر آنکه خدمت شاه زمانه کرده بود
رسوم و سیرت او دیده و گرفته هنر
عجب مدار که نامرد مردی آموزد
از آن خجسته رسوم و از آن ستوده سیر
بچندگاه دهد بوی عنبر آن جامه
که چند روز بماند نهاده با عنبر
خدایگان جهان آنکه تا جهان بودست
ازو بزرگتر از خسروان نبسته کمر
از آن رود همه ساله بدشت و بیشه که هست
بدشت پیل شکار و به بیشه شیر شکر
ز عمر نشمرد آن روز کاندرو نکند
بزرگ فتحی یا نشکند یکی لشکر
دلی که راهش جوید بیابد او دانش
سری که پایش بوسد بیابد او افسر
همی درخت نماند ز بس که او سازد
ازو عدو را دار و خطیب را منبر
چو شد بدریا آب روان و کرد قرار
تباه و بی مزه و تلخ گردد و بی بر
ز بعد آنکه سفر کرد چون فرود آید
بلطف روح فرود آید و بطمع شکر
ز زود خفتن و از دیر خاستن هرگز
نه ملک یابد مرد و نه بر ملوک ظفر
همیشه باد خداوند خسروان پیروز
چنانکه هست ستوده بمنظر و مخبر
جهان بمنظر او تازه باد و ز یزدان
بساعتی دو هزار آفرین بر آن منظر
گذشته باد ز هرچ آرزو کند چو سخن
رسیده باد بهرچ آرزو کند چو فکر
بتی که قبلۀ کافر بود سپرده بپای
بتی که قبلۀ عاشق بود گرفته ببر

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر چه کار خرد عبرت است سرتاسر
نگر چگونه نماید همی خرد بعبر
هوش مصنوعی: اگرچه عقل و خرد به ما درس عبرت می‌دهد، اما باید توجه کنیم که خرد چگونه می‌تواند عبرت را در خود نشان دهد.
ز کار خسرو مشرق خدایگان بزرگ
یمین دولت و پشت هدی و روی ظفر
هوش مصنوعی: از کارهای پادشاه بزرگ مشرق زمین، کسی که یمینش نشانه قدرت و پشتش نمایانگر هدایت و چهره‌اش منبع پیروزی است.
بمعدنی که همی وهم حاسبان نرسد
همیرساند شاه جهان سپاه و حشر
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی اشاره به معجزی دارد که فراتر از درک و تصورات انسان‌هاست. گویا یک قدرت بی‌پایان و عظیم، با آنکه هیچ کس نمی‌تواند آن را به طور کامل درک کند، می‌تواند به کمک بیاید و یاری کند. شاه جهان یا همان قدرتی بزرگ، سپاه و گروهی را به یاری می‌فرستد که به نوعی همگان را به میدان می‌آورد. در اینجا مسئله‌ای مطرح است که نشان‌دهنده‌ی برتری و عظمت این قدرت است که می‌تواند حتی در شرایطی که دیگران قادر به تصور آن نیستند، به یاری بشتابد.
ز باد و مرغ همی بگذرد چو باد و چو مرغ
ز دشت بی هنجار و ز رود بی معبر
هوش مصنوعی: باد و پرنده به سرعت از کنار چیزهای بی‌نظم و ناپیوسته در دشت و رودخانه‌ای که راه مشخصی ندارد، می‌گذرند.
بحمله لشکر او آن کند که باد بطبع
بپای مرکب او آن کند که مرغ به پر
هوش مصنوعی: حمله سپاه او چنان است که باد به طور طبیعی بر پای مرکب او می‌وزد، مانند اینکه پرنده به بال خود پرواز می‌کند.
مصاف لشکرش آنگه که باد پا ببرد
به ابر ماند کاندر هوا بودش ممر
هوش مصنوعی: وقتی که لشکرش با تندبادها به پرواز درمی‌آید، در آسمان مانند ابرها به نظر می‌رسد؛ چرا که در فضا بودنش مثل رفتن به جایی است که در آن آزادانه حرکت می‌کند.
چو بر گشاد علم را و بر نشست بباد
چه کوه و قلعه بپیش آیدش ، چه بحر و چه بر
هوش مصنوعی: زمانی که دانش و علم را به دست آورد و بر آن تسلط یافت، هیچ چیزی نمی‌تواند در برابر او قرار گیرد، نه کوه و قلعه، و نه دریا و عرش.
وگر به تنگی سوراخ سوزن آید راه
بسان رشته بدو در شود بوقت گذر
هوش مصنوعی: اگر راهی به تنگی سوراخ سوزن پیدا شود، مانند رشته‌ای که در آنجا می‌گذرد، باید در زمان مناسب از آن عبور کرد.
همیشه پایگه و جای او رکاب و حناست
چنانکه بستر و بالینش جوشن و مغفر
هوش مصنوعی: او همیشه در جایی است که نشانه‌های جنگ و مبارزه همچون رکاب و حنا در آن وجود دارد، همان‌طور که بستر و خوابگاهش چوپان و محافظی برای اوست.
نه طبع او بشکیبد ز حرب یکساعت
نه دست او ز عنان و ز نیزه و خنجر
هوش مصنوعی: او نه از طبیعتش می‌تواند یک ساعت در جنگ آرام بگیرد و نه دستانش می‌تواند از کنترل زین و همچنین از نیزه و خنجر باز بماند.
بمغزش اندر فکرت بود الیف قتال
بچشمش اندر دیده بود رفیق سهر
هوش مصنوعی: در ذهن او فکر و اندیشه‌ای وجود دارد که به شدت درگیر جنگ و نبرد است، و در چشمانش دوستی مانند سهراب قابل دیدن است.
ز حرص جنگ بسازد ، گرش بباید ساخت ،
ز دست خویش حسام و ز روی خویش سپر
هوش مصنوعی: برای رسیدن به خواسته‌ها، انسان ممکن است دست به کارهای خطرناک بزند و برای دفاع از خود، حتی به سلاح و سپر نیز متوسل شود.
هر آنکه خدمت شاه زمانه کرده بود
رسوم و سیرت او دیده و گرفته هنر
هوش مصنوعی: هر کسی که به فرمانروای زمان خودش خدمت کرده، آداب و رفتار او را دیده و هنر او را آموخته است.
عجب مدار که نامرد مردی آموزد
از آن خجسته رسوم و از آن ستوده سیر
هوش مصنوعی: تعجب نکن که کسی که شایستگی ندارد، از خوبی‌ها و سنن خوب یاد بگیرد و آنها را دنبال کند.
بچندگاه دهد بوی عنبر آن جامه
که چند روز بماند نهاده با عنبر
هوش مصنوعی: در طول زمان، بوی خوش عطر و عنبر از لباسی که چند روز بر روی زمین گذاشته شده، به مشام می‌رسد.
خدایگان جهان آنکه تا جهان بودست
ازو بزرگتر از خسروان نبسته کمر
هوش مصنوعی: خدای هر چیزی که در دنیا وجود دارد، آن کسی است که از قدیم‌الایام تا به حال هیچ کس بزرگ‌تر از او نبوده و هیچ پادشاهی نتوانسته به پای او برسد.
از آن رود همه ساله بدشت و بیشه که هست
بدشت پیل شکار و به بیشه شیر شکر
هوش مصنوعی: هر سال از آن رود به چراگاه‌ها و جنگل‌ها می‌رود، جایی که در چراگاه‌ها، فیل‌ها شکار می‌شوند و در جنگل‌ها، شیرها زندگی می‌کنند.
ز عمر نشمرد آن روز کاندرو نکند
بزرگ فتحی یا نشکند یکی لشکر
هوش مصنوعی: در آن روز، از عمر خود عددی را شمارش نکرد، زیرا که نه پیروزی بزرگ به دست آمده بود و نه کسی از لشکر شکست خورده بود.
دلی که راهش جوید بیابد او دانش
سری که پایش بوسد بیابد او افسر
هوش مصنوعی: اگر دلی در جستجوی راهی باشد، به دانش و رازهایی می‌رسد که می‌تواند برایش ارزشمند باشد؛ همچنین اگر کسی به پای این دانش برسد، به مقام و افتخاری دست پیدا خواهد کرد.
همی درخت نماند ز بس که او سازد
ازو عدو را دار و خطیب را منبر
هوش مصنوعی: درختی نمانده که به خاطر آن، به دشمنان چوب و تیر به دست بدهند و برای سخنرانان، منبر بسازند.
چو شد بدریا آب روان و کرد قرار
تباه و بی مزه و تلخ گردد و بی بر
هوش مصنوعی: وقتی که آب شیرین به دریا می‌ریزد، با ورود آن به دریا تغییر وضعیت می‌دهد و دیگر خوشمزه و دلپذیر نمی‌ماند، بلکه تلخ و بی‌خاصیت می‌شود.
ز بعد آنکه سفر کرد چون فرود آید
بلطف روح فرود آید و بطمع شکر
هوش مصنوعی: پس از آنکه سفر کرد، زمانی که به زمین می‌آید، به لطف روح و به امید اینکه شکرگزاری کند، فرود می‌آید.
ز زود خفتن و از دیر خاستن هرگز
نه ملک یابد مرد و نه بر ملوک ظفر
هوش مصنوعی: زود بخواب رفتن و دیر برخاستن هیچ‌گاه به مردان یا پادشاهان، پیروزی و موفقیت نمی‌دهد.
همیشه باد خداوند خسروان پیروز
چنانکه هست ستوده بمنظر و مخبر
هوش مصنوعی: باد خداوند همیشه به نفع پادشاهان پیروز می‌وزد، همان‌طور که در نظر و خبر ستوده شده است.
جهان بمنظر او تازه باد و ز یزدان
بساعتی دو هزار آفرین بر آن منظر
هوش مصنوعی: جهان به خاطر وجود او همیشه نو و تازه است و به همین دلیل، دو هزار بار بر آن چهره زیبا از سوی خداوند سپاسگزارم.
گذشته باد ز هرچ آرزو کند چو سخن
رسیده باد بهرچ آرزو کند چو فکر
هوش مصنوعی: هر چه در ذهن و زبان بیان شود، به واقعیت می‌پیوندد و هر آرزویی که در دل باشد، به آن دست خواهی یافت.
بتی که قبلۀ کافر بود سپرده بپای
بتی که قبلۀ عاشق بود گرفته ببر
هوش مصنوعی: مجسمه‌ای که مورد پرستش کافران بود، نهایتاً در نهایت به پای مجسمه‌ای که مورد محبت عاشقان قرار می‌گیرد، سپرده شده و به سوی آن رفته است.

حاشیه ها

1399/06/01 13:09
زَوار

تا آنجا که می دانم بیت نوزدهم این گونه است :
دلی که رامش جوید نیابد آن دانش
سری که بالش جوید نیابد او افسر
و از دیدگاه من این درست و شایسته است .