گنجور

شمارهٔ ۲ - در مدح امیر نصر بن سبکتگین

چنان باشد بر او عاشق جمالا
که خوبی را ازو گیرد مثالا
اگر خالی شد از شخصش کنارم
خیالش کرد شخصم را خیالا
بدی را از که رنج آید که خوبان
بیارامند در ظلّ ظلالا
من از بس حیلت چشمش ، بدانم
که نرگس را چه در دست احتیالا
دل من دایره گشت ای شگفتی
مر او را نقطه آن دلبند خالا
دلا گشت از فراق سر و سیمین
تن سروت شد از ناله چو نالا
اگر چه من ز عشقش رنجه گشتم
خوشا رنجا که نفزاید ملالا
خیانت را ز زلفش اعوجاجست
امانت را ز قهرش اعتدالا
اگر زلفش برد آرام جانم
که بردار زلف او آرام حالا
چرا از یار بد عشرت سگالی
ز مدح شاه نیک اختر سگالا
سپهبد میر نصر ناصر الدین
که رسمش پادشاهی را کمالا
همه گفتار او فصل الخطابست
همه کردار او سحر حلالا
نه در گیتی مقالش را مقام است
نه در فکرت مقامش را مقالا
همه دانش بلفظش بر عیانست
همه صورت بجودش بر عیالا
بنظم مدح او بر طبع شاعر
سخن گیرد بمعنی بر دلالا
ز شرح جود شکرش بس نماندست
که جان بر جانور گردد و بالا
بپای همت او بر نساید
اگر فکرت بر آرد پرّ و بالا
منال از بینوایی کز نوالش
نماند هیچ دانا بی نوالا
زهی کفّش که از درویش بر مال
بسی عاشق تر آمد بر منالا
ز بس بر صورت بدخواه رفتن
مر اسبش را بصورت شد نعالا
چه با آتش گرفتن بند کشتی
چه با شمشیر او کردن جدالا
بتیغ آنگه سر گردنکشان را
هی زد تا بیاسود از قتالا
ز تیرش گر مخالف دیده جوید
بچشم اندر بیابد چون نصالا
بداند حد فضلش را کسی کو
بسنجد کوه و بشمارد رمالا
چو سایل دید چونان شاد گردد
که گویی عاشقستی بر سؤالا
فلک باشد بجای کامرانی
زمین گردد بوقت احتمالا
بحلمش گر جبل نسبت نکردی
جواهر نیستی اندر جبالا
بر آثارش بقا را اعتمادست
بر انگشتش سخا را اتکالا
جهان را خدمتش آب زلالست
کرا چاره بود ز آب زلالا
ستوده صد طمع باشد بجودش
طمع مالیده و مالیده مالا
در آن دوده که با او جنگ جویند
نسارا فضل آید بر رجالا
نزول مرگ باشد بر معادی
سر شمشیر او روز نزالا
بنبرده مرکبش ، چون تیز گردد
بشاگردی رود باد شمالا
سلیمان باد را گر بسته کردی
بزیر تخت وقت ارتحالا
امیر اندر سفر هم بسته کرده
سر باد وزان اندر دوالا
فراوان قاصد جودش که برجای
فرو ماند از رحیل از بس رحالا
نشاید بود کز خاک آتش آید
نشاید بودن او را کس همالا
نگنجد زرّ او اندر زمانه
کجا گنجد صواب اندر محالا
همی تا عاشقان جوینده باشند
بهر وقتی ز معشوقان وصالا
همی تا مر کواکب را بباشد
بیکدیگر مزاج و اتصالا
بقا بادش ز پیروزی و شادی
نهاده پای بر عزّ و جلالا
بدل بیغم بدولت بی نهایت
بتن بی بد بنعمت بی زوالا
مبارک باد عید و همچو عیدش
مبارک روزگار و ماه و سالا
گر ارزان بود فضلش اندر آفاق
نماند آنچه فکرت را محالا

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنان باشد بر او عاشق جمالا
که خوبی را ازو گیرد مثالا
هوش مصنوعی: کسی که به زیبایی معشوقش عاشق شده، چنان تحت تأثیر زیبایی او قرار می‌گیرد که می‌تواند هر نوع خوبی را از او الهام بگیرد و به عنوان نمونه در نظر بگیرد.
اگر خالی شد از شخصش کنارم
خیالش کرد شخصم را خیالا
هوش مصنوعی: اگر او از کنارم برود و خیال او از ذهنم پاک شود، به نوعی خودم را نیز از دست می‌دهم و تنها می‌مانم.
بدی را از که رنج آید که خوبان
بیارامند در ظلّ ظلالا
هوش مصنوعی: بدی از کجا به کسی آسیب می‌رساند وقتی که نیکان در سایه‌ی آرامش و امنیت زندگی می‌کنند؟
من از بس حیلت چشمش ، بدانم
که نرگس را چه در دست احتیالا
هوش مصنوعی: چشم‌های فریبنده او را که می‌بینم، به خوبی می‌دانم که نرگس چه نقشه‌ای در سر دارد.
دل من دایره گشت ای شگفتی
مر او را نقطه آن دلبند خالا
هوش مصنوعی: دل من مثل یک دایره شده است، و این واقعیت جالب است که آن دلبند من، به مانند نقطه‌ای در وسط آن است.
دلا گشت از فراق سر و سیمین
تن سروت شد از ناله چو نالا
هوش مصنوعی: ای دل، به خاطر دوری عشق و زیبایی او، دلتنگ و پریشان شده‌ای. مانند درختی که از ناله‌های غمگینش پژمرده شده است.
اگر چه من ز عشقش رنجه گشتم
خوشا رنجا که نفزاید ملالا
هوش مصنوعی: با وجود اینکه از عشق او رنج و درد کشیده‌ام، خوشحالم که این رنج‌ها باعث نمی‌شود کسل و ناامید شوم.
خیانت را ز زلفش اعوجاجست
امانت را ز قهرش اعتدالا
هوش مصنوعی: زلف او به گونه‌ای پیچیده و نازک است که خیانت را در خود دارد، و قهر او آنچنان متعادل و درست است که به عنوان امانت شناخته می‌شود.
اگر زلفش برد آرام جانم
که بردار زلف او آرام حالا
هوش مصنوعی: اگر موهای او را از سرم بردارند، آرامشم را نیز با خود می‌برند؛ حالا که او در کنارم است و آرامش را به من می‌دهد.
چرا از یار بد عشرت سگالی
ز مدح شاه نیک اختر سگالا
هوش مصنوعی: چرا به عشق خوشبختی و همراهی معشوق فکر نمی‌کنی، و به جای آن، به ستایش پادشاهی که خوب بخت است می‌پردازی؟
سپهبد میر نصر ناصر الدین
که رسمش پادشاهی را کمالا
هوش مصنوعی: سپهبد میر نصر ناصرالدین، که خوب می‌داند چگونه باید پادشاهی کرد.
همه گفتار او فصل الخطابست
همه کردار او سحر حلالا
هوش مصنوعی: همه سخنان او حق و درست است و همه رفتار او enchantment (سحر) خوب و بدون ضرر است.
نه در گیتی مقالش را مقام است
نه در فکرت مقامش را مقالا
هوش مصنوعی: در دنیا جایی برای تعریف و توصیف او وجود ندارد و در اندیشه‌ام هم نمی‌توانم به درستی او را وصف کنم.
همه دانش بلفظش بر عیانست
همه صورت بجودش بر عیالا
هوش مصنوعی: همه‌ی دانش به زبان ظاهر است و تمامی شکل‌ها و ظواهر به وجود او وابسته‌اند.
بنظم مدح او بر طبع شاعر
سخن گیرد بمعنی بر دلالا
هوش مصنوعی: شاعر در سفرای آزاد به توصیف و ستایش او می‌پردازد و این بیان هنر و طبع شاعر را نشان می‌دهد.
ز شرح جود شکرش بس نماندست
که جان بر جانور گردد و بالا
هوش مصنوعی: از سخنانی که در مورد بخشندگی و generosity گفته شده، چیزی برای قدردانی باقی نمانده است، زیرا جان انسان به موجودات دیگر پیوند می‌خورد و اوج می‌گیرد.
بپای همت او بر نساید
اگر فکرت بر آرد پرّ و بالا
هوش مصنوعی: اگر همت او را در نظر بگیریم، فکر کردن به پرواز و اوج گرفتن، هیچ تاثیری ندارد و فقط نقش بر آب است.
منال از بینوایی کز نوالش
نماند هیچ دانا بی نوالا
هوش مصنوعی: نگران فقر و تنگدستی نباش، زیرا دانشمندی در این دنیا وجود ندارد که از نعمت‌هایش بی‌بهره مانده باشد.
زهی کفّش که از درویش بر مال
بسی عاشق تر آمد بر منالا
هوش مصنوعی: دستش چنان زیباست که از زندگی ساده و فقیرانه‌اش، عشق و محبت بیشتری نسبت به مال و ثروت پیدا کرد.
ز بس بر صورت بدخواه رفتن
مر اسبش را بصورت شد نعالا
هوش مصنوعی: به دلیل دشمنی و کینه‌توزی که به او وارد آمده، اسب او نیز به مانند خودش در حالتی ناپسند و ناخوشایند قرار گرفته است.
چه با آتش گرفتن بند کشتی
چه با شمشیر او کردن جدالا
هوش مصنوعی: در هر صورت، چه کشتی با آتش بسوزد و چه با شمشیر از هم جدا شود، فرقی نمی‌کند.
بتیغ آنگه سر گردنکشان را
هی زد تا بیاسود از قتالا
هوش مصنوعی: با شمشیر، سر گردن‌کشان را زد تا از درگیری‌ها آرامش یابد.
ز تیرش گر مخالف دیده جوید
بچشم اندر بیابد چون نصالا
هوش مصنوعی: اگر کسی از تیر او (مشکلات یا دشمنی) بگریزد و خود را پنهان کند، باز هم در نهایت با چشمانش متوجه خواهد شد که چگونه به نیکی می‌توان به حقیقت دست یافت.
بداند حد فضلش را کسی کو
بسنجد کوه و بشمارد رمالا
هوش مصنوعی: کسی که بتواند میزان فضیلت و برتری یک فرد را اندازه‌گیری کند، باید توانایی سنجش کوه‌ها را داشته باشد.
چو سایل دید چونان شاد گردد
که گویی عاشقستی بر سؤالا
هوش مصنوعی: وقتی که سوال کننده را می‌بینید، آنقدر خوشحال می‌شوید که گویی به عشق خود پاسخ می‌دهید.
فلک باشد بجای کامرانی
زمین گردد بوقت احتمالا
هوش مصنوعی: زمانی ممکن است که آسمان به جای خوشبختی، زمین را تحت تأثیر خود قرار دهد.
بحلمش گر جبل نسبت نکردی
جواهر نیستی اندر جبالا
هوش مصنوعی: اگر در خویشتن صبر و تحمل نداشته باشی، مانند کوه نمی‌توانی به ارزش و مقام دست یابی، چرا که در خود جواهر و ارزش واقعی وجود ندارد.
بر آثارش بقا را اعتمادست
بر انگشتش سخا را اتکالا
هوش مصنوعی: از نشانه‌های او می‌توان به وجود دائمی اشاره کرد و بر سخاوتش می‌توان تکیه کرد.
جهان را خدمتش آب زلالست
کرا چاره بود ز آب زلالا
هوش مصنوعی: جهان به خاطر او مانند آبی زلال است. چه کسی می‌تواند چاره‌ای برای این آب زلال پیدا کند؟
ستوده صد طمع باشد بجودش
طمع مالیده و مالیده مالا
هوش مصنوعی: شخصی که مدح و ستایش بسیاری از دیگران را می‌کند، در واقع به خاطر طمع و خواسته‌های خود این کار را انجام می‌دهد. او به خاطر منافع مادی و مالی که از این طریق به دست می‌آورد، به سمت ستایش و تمجید رو می‌آورد.
در آن دوده که با او جنگ جویند
نسارا فضل آید بر رجالا
هوش مصنوعی: در آن زمان که با دشمنان می‌جنگند، فضیلت و شایستگی بر مردان آشکار می‌شود.
نزول مرگ باشد بر معادی
سر شمشیر او روز نزالا
هوش مصنوعی: مرگ در روز نبرد بر سر شمشیر او فرود می‌آید.
بنبرده مرکبش ، چون تیز گردد
بشاگردی رود باد شمالا
هوش مصنوعی: وقتی که مرکب او به تندی حرکت کند، مانند شاگردی است که با سرعت می‌تازد و در مسیرش باد شمال را تجربه می‌کند.
سلیمان باد را گر بسته کردی
بزیر تخت وقت ارتحالا
هوش مصنوعی: اگر سلیمان قدرت داشته باشد و باد را تحت تسلط خود درآورد، در آن صورت می‌تواند در هنگام حرکت و پرواز زیر تخت خود، از آن بهره‌مند شود.
امیر اندر سفر هم بسته کرده
سر باد وزان اندر دوالا
هوش مصنوعی: امیر در سفر هم سرش را تحت فشار قرار داده و از این جهت در حال گفتگو و فکر کردن است.
فراوان قاصد جودش که برجای
فرو ماند از رحیل از بس رحالا
هوش مصنوعی: بسیاری از فرزانه‌ها به سبب میزان بخشندگی او، در دیاری که او زندگی می‌کند، باقی می‌مانند و از سرزمین خود دور نمی‌شوند.
نشاید بود کز خاک آتش آید
نشاید بودن او را کس همالا
هوش مصنوعی: نباید قبول کرد که از خاک، آتش به وجود بیاید و هیچ کس هم حق ندارد او را وجود داشته بداند.
نگنجد زرّ او اندر زمانه
کجا گنجد صواب اندر محالا
هوش مصنوعی: زر و سیم ارزش واقعی و حقیقی خود را در دنیا ندارند و در این دنیا جایی برای درست و شایسته بودن وجود ندارد.
همی تا عاشقان جوینده باشند
بهر وقتی ز معشوقان وصالا
هوش مصنوعی: تا زمانی که عاشقان در جست‌وجوی معشوقان باشند، مسئله وصال و رسیدن به معشوق نیز وجود دارد.
همی تا مر کواکب را بباشد
بیکدیگر مزاج و اتصالا
هوش مصنوعی: تا زمانی که ستاره‌ها به یکدیگر گرایش و پیوند دارند، به هم متصل و هم‌سرنوشت خواهند بود.
بقا بادش ز پیروزی و شادی
نهاده پای بر عزّ و جلالا
هوش مصنوعی: دوام و استمرار در نتیجه پیروزی و شادمانی است که بر پایه‌ی عظمت و شکوه بنا شده است.
بدل بیغم بدولت بی نهایت
بتن بی بد بنعمت بی زوالا
هوش مصنوعی: بدل من به خاطر عشق به تو، از فقدان و غم دور است و از نعمت‌های بی‌پایان برخوردار است؛ در حالی که خوشی‌ها و نعمت‌های من هرگز پایان نمی‌پذیرند.
مبارک باد عید و همچو عیدش
مبارک روزگار و ماه و سالا
هوش مصنوعی: عید مبارک باد و امیدوارم روزها، ماه‌ها و سال‌ها نیز مانند عید، خوش و خرم باشند.
گر ارزان بود فضلش اندر آفاق
نماند آنچه فکرت را محالا
هوش مصنوعی: اگر دانش و فضیلت او ارزان و فراوان بود، چیزی از آنچه که فکر انسان به سختی می‌تواند درک کند، باقی نمی‌ماند.

حاشیه ها

1401/02/17 23:05
جهن یزداد

امیر اندر سفرها بسته دارد
سر باد بزان اندر دوالا
 باد بزان - بزیدن را  پارسیان همواره گویند