گنجور

شمارهٔ ۱۹ - در مدح امیر نصر بن ناصر الدین سبکتگین

ای پری روی آدمی پیکر
رنج نقاش و آفت بتگر
تیرگی مر خط ترا بنده است
روشنایی رخ ترا چاکر
جادویی غمزۀ ترا تبع است
نیکویی چهرۀ ترا لشکر
روی و مویت مرا ز ماه و ز مشک
بی نیازست ار کنی باور
پیش روی تو ماه را چه شرف
پیش موی تو مشک را چه خطر
دو رخ و دو لب برنگ و مزه
چیره آمد بر ارغوان و شکر
بر رخ تست کژدم و عجبست
زخم او مر مرا میان جگر
بی تو خوبی همه نیارد بود
با تو زاده است گویی از مادر
سنگ و سیم ار نه جانور باشند
چون تو سنگین دلی و سیمین بر
چنبر زلف را ز من بمپوش
کز غمش گشت پشت من چنبر
ننگری تو بمن که غمزۀ تو
دل خلد کی روا بود بنگر
کز بد او مرا نگهدارد
خدمت خسرو رهی پرور
نامور میر نصر ناصر دین
آفتاب ملوک و گنج هنر
هر چه اندر جهان همه هنر است
عرض است و کفایتش جوهر
چیره باشد بحر بها که خدای
باز بسته است عزم او بظفر
قدرست و قضا بروز مصاف
نتوان جستن از قضا و قدر
هر که بندیشد از مخالفتش
گردد اندیشه در دلش آذر
نگسلد داوری ز خلق نیاز
گر بجز جود او بود داور
گویی از خوی نیک او یزدان
بسر عقل بر نهاد افسر
فضل او را بعمر نوح تمام
نشمرد مردم ستاره شمر
بدرخشد چو ز آسمان خورشید
معنی مدحش از میان فکر
هر کرا در زمین بدو ره نیست
نیست او را بر آسمان اختر
نفع بی او همه زیان کاریست
چون زیان کار شد چه نفع و چه ضرر
منظری دارد او که گویی هست
آفرین خدا از آن منظر
مخبری دارد او که موجودست
مایۀ فضلها در آن مخبر
جود او چیست ابر بی گریه است
علم او چیست بحر بی معبر
صبت او چیست گردش فلک است
که نباشد مگر بشغل سفر
ورچه همواره در سفر باشد
سفرش همچنان بود که حضر
کشوری نیست بر زمین که نشد
نام او سایر اندر آن کشور
صفت و نعت او به روم و به چین
همچنان ظاهرست که ایدر
از خبر بر عیان قیاس کنند
که عیانرا بود دلیل خبر
باثر کردن آن خجسته کفش
از فلک بی کنایه فاظلتر
اثر او بساعتست و فلک
نکند جز بروزگار اثر
طبع را خوی نیک او شرف است
عقل را فکر نیک او زیور
هر که او را ندید و زو نشنید
بر نخورده بود ز سمع و بصر
خواسته ارقیاس چون مشکست
جود او آتش و کفش مجمر
آفرین کفش یکی شجرست
که گلش نعمتست و جاه ثمر
نرسد هیچ بیمروّت را
دست بر شاخ آن خجسته شجر
بندگی کردنش یکی لفظست
همه نیک اختری درو مضمر
صفت خلق او یکی معنی است
که سخن را بدو بود مفخر
تا نباشد زمانه بی شب و روز
تا نروید بی آب نیلوفر
باد پاینده میر و بار خدای
همچنین شهریار و فخر بشر
تا زمانه است شاد باش دل
تا زمین است سبز بادش سر
جانش آراسته بدانش و دین
دلش آراسته بعدل و نظر

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای پری روی آدمی پیکر
رنج نقاش و آفت بتگر
هوش مصنوعی: ای زیبا رو، تو همچون یک نقاش زحمت‌کش و یک سازنده بت، انسان را شکل می‌زنی.
تیرگی مر خط ترا بنده است
روشنایی رخ ترا چاکر
هوش مصنوعی: تاریکی خط تو را من می‌پذیرم و روشنی چهره‌ات را خدمتگزار می‌دانم.
جادویی غمزۀ ترا تبع است
نیکویی چهرۀ ترا لشکر
هوش مصنوعی: چشمان فریبنده‌ات مانند جادویی است و زیبایی چهره‌ات به قدری قوی است که همچون لشکری قدرتمند عمل می‌کند.
روی و مویت مرا ز ماه و ز مشک
بی نیازست ار کنی باور
هوش مصنوعی: زیبایی و لطافت چهره و موهای تو به قدری است که من از زیبایی‌های ماه و بوی خوش مشک بی‌نیازم، اگر تو این را باور کنی.
پیش روی تو ماه را چه شرف
پیش موی تو مشک را چه خطر
هوش مصنوعی: در برابر زیبایی و جذابیت تو، ماه هیچ ارزش و اهمیتی ندارد و عطر خوش مشک نیز نمی‌تواند ریسک یا خطری به دنبال داشته باشد.
دو رخ و دو لب برنگ و مزه
چیره آمد بر ارغوان و شکر
هوش مصنوعی: دختری با دو چهره و دو لب زیبا و خوشمزه، بر روی گل‌های ارغوانی و شیرین تسلط یافته است.
بر رخ تست کژدم و عجبست
زخم او مر مرا میان جگر
هوش مصنوعی: زخم کژدمی که بر چهره‌ات است، عجیب به نظر می‌رسد و من را به عمق جانم می‌زند.
بی تو خوبی همه نیارد بود
با تو زاده است گویی از مادر
هوش مصنوعی: بدون تو هیچ چیز خوب و خوشی نیست، به نظر می‌رسد همه چیز از وجود تو و دوستی‌ات به وجود آمده است.
سنگ و سیم ار نه جانور باشند
چون تو سنگین دلی و سیمین بر
هوش مصنوعی: اگر سنگ و نقره هم جان داشته باشند، اما تو با دل سنگین و روح نقره‌ای‌ات، برتری داری.
چنبر زلف را ز من بمپوش
کز غمش گشت پشت من چنبر
هوش مصنوعی: زلف‌های پیچیده‌ات را از من پنهان کن، زیرا غم آن‌ها باعث شده که وجودم به شدت تحت تأثیر قرار گیرد و به حالت خُلق و کمرم آسیب بزند.
ننگری تو بمن که غمزۀ تو
دل خلد کی روا بود بنگر
هوش مصنوعی: به خودت بستگی دارد که به من توجه کنی. نگران نباش، چرا که دلخوشی تو برای من در این دنیا شانسی ندارد. فقط به نگاه خودت توجه کن.
کز بد او مرا نگهدارد
خدمت خسرو رهی پرور
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که از بدی او، مرا محافظت کند و برای من مانند یک پادشاه باشد که در مسیر زندگی‌ام به من کمک می‌کند و راهنمایی‌ام می‌کند.
نامور میر نصر ناصر دین
آفتاب ملوک و گنج هنر
هوش مصنوعی: این بیت به ستایش فردی به نام ناصر دین می‌پردازد که به عنوان یک رهبر بزرگ و پرنفوذ شناخته می‌شود. او همچون خورشید در میان پادشاهان درخشیده و دارای ویژگی‌های برجسته‌ای در هنر و دانش است.
هر چه اندر جهان همه هنر است
عرض است و کفایتش جوهر
هوش مصنوعی: هر چیزی که در جهان وجود دارد، فقط ظاهری دارد و ارزش واقعی آن به عمق و ذاتش بستگی دارد.
چیره باشد بحر بها که خدای
باز بسته است عزم او بظفر
هوش مصنوعی: دریا دارای ارزش و عظمت است، زیرا خداوند اراده‌اش را بر پیروزی قرار داده است.
قدرست و قضا بروز مصاف
نتوان جستن از قضا و قدر
هوش مصنوعی: سرنوشت و مقدر شده‌ها را نمی‌توان از رویارویی با حوادث و اتفاقات به راحتی نادیده گرفت.
هر که بندیشد از مخالفتش
گردد اندیشه در دلش آذر
هوش مصنوعی: هرکس که با مخالفت مواجه شود، در دلش آتش فکری برپا می‌شود.
نگسلد داوری ز خلق نیاز
گر بجز جود او بود داور
هوش مصنوعی: داوری مردم از نیازهایشان نمی‌کاهد، اگر تنها قضاوت الهی وجود نداشته باشد.
گویی از خوی نیک او یزدان
بسر عقل بر نهاد افسر
هوش مصنوعی: او گویی از ذات نیکو و سرشت خوبش، خداوند عقل را بر سر او قرار داده است.
فضل او را بعمر نوح تمام
نشمرد مردم ستاره شمر
هوش مصنوعی: برخی از افراد، به دلیل نیکی و فضیلت بالای او، عمرش را به اندازه عمر نوح طولانی می‌دانند و او را مانند ستاره‌ای درخشان می‌شمارند.
بدرخشد چو ز آسمان خورشید
معنی مدحش از میان فکر
هوش مصنوعی: اگر مانند خورشید از آسمان بدرخشد، معنی ستایش او از دل اندیشه بیرون می‌آید.
هر کرا در زمین بدو ره نیست
نیست او را بر آسمان اختر
هوش مصنوعی: هر کسی که در این دنیا به راه او هدایت نشده باشد، در آسمان‌ها نیز جایی ندارد.
نفع بی او همه زیان کاریست
چون زیان کار شد چه نفع و چه ضرر
هوش مصنوعی: اگر کسی از وجود او بهره‌مند نباشد، همه چیز به ضررش می‌انجامد. وقتی خود او در حالت ضرر قرار گیرد، دیگر سود یا زیانی معنی ندارد.
منظری دارد او که گویی هست
آفرین خدا از آن منظر
هوش مصنوعی: او منظره‌ای دارد که انگار خالق جهان از آن جا به آفرینش نگریسته است.
مخبری دارد او که موجودست
مایۀ فضلها در آن مخبر
هوش مصنوعی: او شخصی دارد که وجودش خود مایه‌ای از فضایل و خوبی‌هاست و همین شخص خبرهایش را به او می‌رساند.
جود او چیست ابر بی گریه است
علم او چیست بحر بی معبر
هوش مصنوعی: بخشش او مثل بارانی است که بی‌صدا می‌بارد و علم او همچون دریایی است که راهی برای عبور ندارد.
صبت او چیست گردش فلک است
که نباشد مگر بشغل سفر
هوش مصنوعی: تغییرات و تحولات زندگی همانند چرخش آسمان است که تنها در جریان سفر و حرکت به وجود می‌آید.
ورچه همواره در سفر باشد
سفرش همچنان بود که حضر
هوش مصنوعی: اگرچه همیشه در حال سفر باشد، سفر او به منزله‌ی حضر خواهد بود.
کشوری نیست بر زمین که نشد
نام او سایر اندر آن کشور
هوش مصنوعی: هیچ کشوری در دنیا وجود ندارد که در آن نام دیگر کشورها به گوش نرسد.
صفت و نعت او به روم و به چین
همچنان ظاهرست که ایدر
هوش مصنوعی: او به قدری زیبا و باصفات است که ویژگی‌هایش در هر جای دنیا، از روم و چین گرفته تا اینجا، به روشنی قابل مشاهده است.
از خبر بر عیان قیاس کنند
که عیانرا بود دلیل خبر
هوش مصنوعی: بعضی وقت‌ها می‌توان از اطلاعات و شواهد موجود به نتیجه‌گیری‌هایی در مورد واقعیت‌های عینی دست یافت. این در حالی است که برای فهم عینی، نیازی به توضیحات اضافی نیست و خود آن واقعیت، دلیل و برهان کافی را در اختیار دارد.
باثر کردن آن خجسته کفش
از فلک بی کنایه فاظلتر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف تأثیر مثبت و خوشایند یک کفش می‌پردازد که به نوعی از آسمان (فلک) آمده و بدون هیچ گونه ابهامی، فضیلت و شگفتی خود را به نمایش می‌گذارد. به معنای دیگر، این کفش به دلیل ویژگی‌های خاص خود، تأثیری شگرف و مثبت در زندگی فرد دارد.
اثر او بساعتست و فلک
نکند جز بروزگار اثر
هوش مصنوعی: اثر او در زمانی مشخص است و زمان فقط به تدریج تغییراتی را به وجود می‌آورد.
طبع را خوی نیک او شرف است
عقل را فکر نیک او زیور
هوش مصنوعی: خصلت خوب طبیعت انسان، خود احترام و ارزش است و اندیشه خوب عقل، زینتی برای آن به شمار می‌آید.
هر که او را ندید و زو نشنید
بر نخورده بود ز سمع و بصر
هوش مصنوعی: هر کس که او را ندیده و از او نشنیده باشد، از حس شنوایی و بینایی خود بی‌خبر بوده است.
خواسته ارقیاس چون مشکست
جود او آتش و کفش مجمر
هوش مصنوعی: خواسته ارقیاس مانند عطر و بوی خوش مشک است. بخشش او مانند آتش و گرما در تنور است.
آفرین کفش یکی شجرست
که گلش نعمتست و جاه ثمر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کفش، مانند درختی است که گل آن نمایانگر نعمت و ثمره‌اش نشان دهنده‌ی مقام و ارزش است. یعنی کفش، به عنوان یک نماد، نشان‌دهنده‌ی آسایش و زیبایی است که در زندگی انسان به وجود می‌آورد.
نرسد هیچ بیمروّت را
دست بر شاخ آن خجسته شجر
هوش مصنوعی: کسی که نیکوکار نیست، نمی‌تواند به میوه‌های خوشبختی و سعادت دست یابد.
بندگی کردنش یکی لفظست
همه نیک اختری درو مضمر
هوش مصنوعی: بندگی او تنها واژه‌ای است، در حالی که خصوصیات نیکو در درون او نهفته است.
صفت خلق او یکی معنی است
که سخن را بدو بود مفخر
هوش مصنوعی: صفات انسان آنقدر برجسته است که می‌توان هر گفتاری را به او نسبت داد و این موضوع برای ما افتخارآفرین است.
تا نباشد زمانه بی شب و روز
تا نروید بی آب نیلوفر
هوش مصنوعی: برای این‌که نیلوفر بتواند رشد کند و شکوفا شود، باید زمانه به‌صورت پیوسته و پایدار باشد، یعنی هم شب و هم روز وجود داشته باشد. در واقع، شرایط طبیعی باید فراهم باشد تا زیبایی‌ها و نعمت‌های زندگی به بار بیایند.
باد پاینده میر و بار خدای
همچنین شهریار و فخر بشر
هوش مصنوعی: باد پاینده نشان از اندازشی است که به حیات و زندگی می‌دهد. مانند مرگ همیشه پایدار است و در دل انسان‌ها می‌ماند. در ادامه، گفته می‌شود که این بار مسئولیت و رهبری نیز بر دوش خداوند است. در نتیجه، شهریار و کسی که بر انسان‌ها افتخار می‌کند، به نوعی به همین آسمانی بودن و مسئولیت سنگین اشاره دارد.
تا زمانه است شاد باش دل
تا زمین است سبز بادش سر
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا برقرار است، شاد باش و دل خوش داشته باش، تا زمانی که زمین وجود دارد، امید و زندگی‌ات سرسبز باشد.
جانش آراسته بدانش و دین
دلش آراسته بعدل و نظر
هوش مصنوعی: او به دانش و علم خود زیبایی بخشیده و ایمانش را با عدالت و بصیرت زینت داده است.