گنجور

شمارهٔ ۱۴ - در مدح سلطان محمود غزنوی

چه چیزست رخساره و زلف دلبر
گل مشگبوی و شب روز پرور
گل اندر شده زیر نورُسته سنبل
شب اندر شده زیر خورشید انور
همانا که خورشید رنگ لبش را
بدزدد که بخشد بیاقوت احمر
رخش گلستانست و میگون لبانش
بگونه به اردی بهشت و به آذر
زرنگ رخش پر گل سرخ مجلس
زرنگ لبش پر می لعل ساغر
نکوتر ز روشن رخش تیره زلفش
وگر چند روشن ز تیره نکوتر
نکوتر ز فربی است لاغر میانش
وگر چند فربی نکوتر ز لاغر
همی تابد آن زلف مشکینش دایم
همی جوشد آن خط چفته چو چنبر
بتابد بگل بر علی حال سنبل
بجوشد بر آتش علی حال عنبر
بماه منوّرش ماننده کردم
مرا روز شب کرد ماه منوّر
شبم روز شد باز چون بازگشتم
ز ماه منور بشاه مظفر
جهاندار محمود کاندر محامد
یکی عالم است از کفایت مصور
یمین است مر دولت ایزدی را
امین است بر حکم دین پیمبر
یکی همتش را بخیر آزمودم
کز آیات رایات او هست مفخر
چو دولت جوان و چو دانش به نیرو
چو آتش بلند و چو دریا توانگر
ز عرعر تراشند منبرش ازیرا
نریزد ز باد خزان برگ عرعر
به غزنی کشد بر صنوبر عدو را
ازان خیزد از کوه غزنی صنوبر
اگر چوب عودست و کافور و چندن
از آنست کش چوب تختست و منبر
ایا زیردست تو هرچ آن مجسم
ایا زیر قدر تو هرچ آن مقدّر
نه سعدی بگردون ترا نامساعد
نه مرزی بگیتی ترا نامسخر
کند زشت را فعل رای تو نیکو
کند سنگ را فعل خورشید گوهر
تو آنی که زرین شود کشتۀ تو
به پیش خدای جهان روز محشر
که زرین شود رویش و مانده باشد
ز پیکان تو استخوانهاش پر زر
نکارد بهندوستان زعفران کس
از آن پس که شان زغفران بود زیور
ازیرا که شان باشد از هیبت تو
همه ساله بی زعفران رخ مزعفر
بدان سنگ رنگ آتش آب چهره
نه آب و نه آتش هم آب و هم آذر
درختی است گویی بمینا منقش
پرندیست گویی بلؤلؤ مشجر
ز دیبای رومی ستاره نماید
ز پولاد هندی پرند مطیر
زمانست چون گوهر او مجسم
سپهرست چون شکل او نامدور
رونده است و رفتنش در مغز شیران
خورنده است و خوردنش هم جان کافر
نه با بند و آثار او بند دولت
نه با پشت و آثارش او پشت لشکر
نه وهمست و گشتنش چون وهم در دل
نه مغزست و بودنش چون مغز در سر
نه رخشد چو او رخشد از گرد هیجا
درخش مصفّا ز ابر مکدّر
بوفتی که گرد سواران برآید
بپوشد زمین و بجوشد معسکر
در اندر اجلها املها گشاده
اجلها شده با املها برابر
تو آنجا چنان باشی ای شاه گیتی
که باشد میان گوزنان غضنفر
ز فرّ تو ظاهر شده رزم دشمن
ز پیروزی کوس تو گوش او کر
بجان عدو بر تو خط اجل را
قلم سازی از تیغ وز نیزه مسطر
شگفت آید از مرکب تو خرد را
کش از باد طبعست و از خاک منظر
چو تختست بر جای و چون مرغ پران
قوامیش هم پایۀ تخت و هم پر
زمان گذشته است کاندر گذشت او
ازیرا کش اندر نیابد کس آور
برجعت بدانگونه باشد که گویی
همی بازگردد زمانه مکرر
بکردار کشتی ولیکن نه کشتی
چو کشتی به پرد ز معبر بمعبر
نجنبد چو لنگر گران گشت کشتی
روان گردد او کش گرانست لنگر
نپرد بکشتی کس این نوع هرگز
که پری تو ای شاه گیتی بدو در
ببالا چو صندوق نمرود باشد
بدریا چو صندوق فرخ سکندر
چو وهم اندر آید بهیجا زبیره
چو روز اندر آید به بیدا ز کردر
بگام پسین بردود گر برانی
به تقریبش از باختر تا بخاور
نه جستن کند کم ز دریا بدریا
نه منزل کند کم ز کشور بکشور
ز پیلان جنگیت گر وصف گویم
ندارد خردمند نادیده باور
نه چرخند لیکن همه چرخ گردش
نه کوهند لیکن همه کوه پیکر
از ایشان بلا بر سر بد سگالان
وز ایشان تباهی بر اعدای ابتر
چو اندر هوا کوه بر قوم موسی
چو بر قوم عاد آیت باد صرصر
چنان گردد از عرضشان دشت گویی
بموج اندر آید همی بحر اخضر
چو زنجیر داود خرطوم ایشان
که آویخته بد ز چرخ مدور
بگردون گردنده مانند و زیشان
جهانرا هم از خیر بهره ، هم از شر
ز گردون روان رجم تابنده انجم
از ایشان روان شلّ و تابنده خنجر
زمین کوه باشد چو آیند پیدا
چو اندر گذشتند چاه مقعر
بتک راه گیرند بر آب و آتش
بدندان بدرّند پولاد و مرمر
ایا پادشاهی که حکم جهان را
ز ایزد جز از تو نبودست داور
دو نعمت بزرگ آمده در دو گیتی
ز دنیا کف تو ز فردوس کوثر
نشد جز بتو پادشاهی ستوده
نشد جز بتو شهریاری مشهر
تویی و آفتابست دهر و فلک را
یکی جود گستر یکی نور گستر
ازو نزد تو نور و دایم تو اینجا
ز تو نزد او قدر و او دایم ایدر
جهان و بزرگی و دولت تو داری
مر این هر سه را بگذران و بمگذر
ز بهر تو دولت ، نه تو بهر دولت
ز بهر سر افسر ، نه سر بهر افسر
ثنا جانور گشت با سیرت تو
ز هر چیز حکم بقارا مدخر
سخن : جسم و جان و خرد : نظم و معنی
قلم : عمر و سمع و بصر : حبر و دفتر
همی تا نسوزد بآب اندر آذر
نگیرد عقاب ژیان را کبوتر
جهان گیر و کینه کش از بدسگالان
ملک باش و از نعمت و ملک برخور
متابع ترا دولت و عید فرّخ
مسخر ترا عالم و بخت چاکر
ولی را همه طالع سعد بیحد
عدو را همه اختر نحس بیمر
زهر ماده ای نرش فاضلتر آید
در اعدای تو ماده فاظلتر از نر

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه چیزست رخساره و زلف دلبر
گل مشگبوی و شب روز پرور
هوش مصنوعی: رخسار و زلف دلبر شبیه گل خوشبو و زیبایی است که برای روز و شب پرورش یافته است.
گل اندر شده زیر نورُسته سنبل
شب اندر شده زیر خورشید انور
هوش مصنوعی: گل در زیر نور، درخشش زیبایی دارد و سنبل در زیر نور خورشید می‌درخشد.
همانا که خورشید رنگ لبش را
بدزدد که بخشد بیاقوت احمر
هوش مصنوعی: واقعاً که خورشید زیبایی لب‌های او را می‌رباید تا آن را با سنگ قرمز قیمتی بپوشاند.
رخش گلستانست و میگون لبانش
بگونه به اردی بهشت و به آذر
هوش مصنوعی: چهره‌اش مانند گلستان است و لب‌هایش رنگی همچون میوه‌های بهاری و زمستانی دارند.
زرنگ رخش پر گل سرخ مجلس
زرنگ لبش پر می لعل ساغر
هوش مصنوعی: اسب چالاک و خوشبوی من زینت‌پرست و سرشار از گل‌های سرخ است و لب‌هایش چنان سرخ و زیباست که مانند می‌یاقوت در ساغر می‌درخشد.
نکوتر ز روشن رخش تیره زلفش
وگر چند روشن ز تیره نکوتر
هوش مصنوعی: زیبایی چهره‌اش از تاریکی موهایش بیشتر است، هرچند که روشنایی چهره‌اش از آن تاریکی هم زیباتر به نظر می‌رسد.
نکوتر ز فربی است لاغر میانش
وگر چند فربی نکوتر ز لاغر
هوش مصنوعی: بهتر از ظاهری فریبنده، یک ظاهر لاغر و روحی پاک و نیکو است، هرچند که گاهی موجوداتی با ظاهر فریبنده بهتر از آنهایی نیستند که لاغر و کم‌ظاهری دارند.
همی تابد آن زلف مشکینش دایم
همی جوشد آن خط چفته چو چنبر
هوش مصنوعی: موهای مشکی او همیشه درخشان است و آن خطی که چون حلقه‌ای پیچیده است، مدام در حال بالا و پایین رفتن است.
بتابد بگل بر علی حال سنبل
بجوشد بر آتش علی حال عنبر
هوش مصنوعی: خورشید بر گل می‌تابد و حالتی شگفت بر علی‌ دارد، در حالی که سنبل‌ها نیز از آتش علی به جنب و جوش آمده‌اند، مانند عطر و خوشبویی که از عنبر برمی‌خیزد.
بماه منوّرش ماننده کردم
مرا روز شب کرد ماه منوّر
هوش مصنوعی: من خود را مانند ماه روشن او ساختم، به طوری که روز به شب تبدیل شد.
شبم روز شد باز چون بازگشتم
ز ماه منور بشاه مظفر
هوش مصنوعی: شب من به روز تبدیل شد، وقتی که به محضر شاه روشن و پیروز بازگشتم.
جهاندار محمود کاندر محامد
یکی عالم است از کفایت مصور
هوش مصنوعی: محمود، پادشاه جهان، در میان ستایش‌ها، یکی از دانشمندان بزرگ است که از دانش و توانمندی‌اش بهره می‌گیریم.
یمین است مر دولت ایزدی را
امین است بر حکم دین پیمبر
هوش مصنوعی: دولت ایزدی، یعنی قدرت و حکومت الهی، در دستان یمین یعنی راست‌دست قرار دارد و بر اساس فرمان و تعالیم پیامبر، امانت‌دار و پایدار است.
یکی همتش را بخیر آزمودم
کز آیات رایات او هست مفخر
هوش مصنوعی: من توانایی و اراده‌ی او را در کارهای خوب سنجیده‌ام، زیرا او از نشانه‌ها و نشانه‌های بزرگش برخوردار است که به او اعتبار و افتخار می‌بخشد.
چو دولت جوان و چو دانش به نیرو
چو آتش بلند و چو دریا توانگر
هوش مصنوعی: وقتی که جوانی و توانایی در دانش به اوج خود رسیده باشد، مانند آتش درخشان و مانند دریا پرتوان است.
ز عرعر تراشند منبرش ازیرا
نریزد ز باد خزان برگ عرعر
هوش مصنوعی: منبر او را از چوب درخت عرعر می‌سازند، زیرا برگ‌های درخت عرعر در پاییز با وزش باد نمی‌افتند.
به غزنی کشد بر صنوبر عدو را
ازان خیزد از کوه غزنی صنوبر
هوش مصنوعی: دشمن به سوی غزنی می‌زند و از کوه‌های غزنی، درختان صنوبر سبز می‌شوند.
اگر چوب عودست و کافور و چندن
از آنست کش چوب تختست و منبر
هوش مصنوعی: اگر چوبی باشد که به عطر عود، کافور و چندن آغشته شده، پس چوب تخت و منبر نیز از همین نوع است.
ایا زیردست تو هرچ آن مجسم
ایا زیر قدر تو هرچ آن مقدّر
هوش مصنوعی: آیا آنچه در دست توست، حقیقتاً ارزشمند است؟ آیا هرچه برای تو مقدر شده، در واقع به اندازه‌ی توان و جایگاه توست؟
نه سعدی بگردون ترا نامساعد
نه مرزی بگیتی ترا نامسخر
هوش مصنوعی: نه سعدی در دنیای دوستی تو را ناپسند می‌داند، و نه مرزهای دنیا تو را مسخره می‌کنند.
کند زشت را فعل رای تو نیکو
کند سنگ را فعل خورشید گوهر
هوش مصنوعی: عمل زشت را با اراده و تصمیم تو می‌توان به خوبی تبدیل کرد، همان‌طور که سنگ با تابش خورشید، به جواهر تبدیل می‌شود.
تو آنی که زرین شود کشتۀ تو
به پیش خدای جهان روز محشر
هوش مصنوعی: تو شخصیتی هستی که حتی کشته‌شدنت در راه حق و حقیقت، در روز قیامت برایت ارزش و مقام بلند و زرینی به ارمغان می‌آورد.
که زرین شود رویش و مانده باشد
ز پیکان تو استخوانهاش پر زر
هوش مصنوعی: چهره‌اش زری می‌شود و از تیر تو، استخوان‌هایش پر از طلا باقی می‌ماند.
نکارد بهندوستان زعفران کس
از آن پس که شان زغفران بود زیور
هوش مصنوعی: پس از آنکه زعفران به عنوان زیور و نشانه‌ی ارزشمند شناخته شد، کسی در هند دیگر به زراعت زعفران نپرداخت.
ازیرا که شان باشد از هیبت تو
همه ساله بی زعفران رخ مزعفر
هوش مصنوعی: به خاطر شخصیت والای تو، هر سال بدون نیاز به زعفران، چهره‌ات مانند زعفران زیبا و درخشان است.
بدان سنگ رنگ آتش آب چهره
نه آب و نه آتش هم آب و هم آذر
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که در برخی موارد، یک چیز می‌تواند ویژگی‌های متضادی از دو عنصر مختلف را داشته باشد. به عبارت دیگر، چیزی که به چشم می‌آید ممکن است فقط بخشی از واقعیت را نمایش دهد و در حقیقت دارای ویژگی‌های مختلفی باشد که در تضاد با هم هستند. این مفهوم به ما یادآوری می‌کند که باید به عمق و ذات چیزها توجه کنیم و از ظاهر آن‌ها قضاوت نکنیم.
درختی است گویی بمینا منقش
پرندیست گویی بلؤلؤ مشجر
هوش مصنوعی: درختی وجود دارد که به نظر می‌رسد با طرح‌هایی شبیه به نگین‌های زیبا تزیین شده است و گویی پرندگانی روی آن نشسته‌اند که مانند مرواریدهایی با رنگ‌ها و الگوهای خاص به نظر می‌رسند.
ز دیبای رومی ستاره نماید
ز پولاد هندی پرند مطیر
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و ظرافت اشاره دارد. در آن، به تشبیه‌های دلنشین از پارچه‌های زیبا و درخشان رومی و پرندگانی که با قدرت و زیبایی از هند می‌آیند، پرداخته شده است. به طور کلی، این توصیف به تجمل و جذابیت زندگی اشاره دارد.
زمانست چون گوهر او مجسم
سپهرست چون شکل او نامدور
هوش مصنوعی: زمان مانند جواهر است که در شکل خود دیده می‌شود و آسمان همچون صورتی است که در آن بر نمی‌گردد.
رونده است و رفتنش در مغز شیران
خورنده است و خوردنش هم جان کافر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که چیزی که به جلو می‌رود و در درون شیران وجود دارد، اگرچه ممکن است به نظر قوی و قابل توجه بیاید، اما خوردن آن برای کسی که در ایمان ضعیف است، می‌تواند خطرناک و کشنده باشد. در واقع، این بیان به نوعی به قدرت و تأثیر خطرناک برخی چیزها اشاره دارد که ممکن است برای افراد ناآگاه یا بی‌پایه عواقب وخیمی داشته باشد.
نه با بند و آثار او بند دولت
نه با پشت و آثارش او پشت لشکر
هوش مصنوعی: با وابستگی به علائم و نشانه‌های او، نمی‌توان به ثروت و قدرت رسید، و با تکیه بر ظاهر و نشانه‌های او، نمی‌توان از پشتوانه و حمایت جنگی برخوردار شد.
نه وهمست و گشتنش چون وهم در دل
نه مغزست و بودنش چون مغز در سر
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که آنچه که وجود دارد، واقعیت نیست و تنها یک خیال است، مانند خیال که در دل می‌گذرد. همچنین، وجود آن چیزی که به نظر می‌رسد، به اندازه مغز در سر نیست و نمی‌تواند به عمق و حقیقت برسد. در واقع، این نشانه‌ای از سطحی بودن یا غیرواقعی بودن آن چیز است.
نه رخشد چو او رخشد از گرد هیجا
درخش مصفّا ز ابر مکدّر
هوش مصنوعی: چهره‌اش مانند او زیبا و درخشان نیست، همچون نور خالصی که از ابرهای تیره و تردید بیرون می‌آید.
بوفتی که گرد سواران برآید
بپوشد زمین و بجوشد معسکر
هوش مصنوعی: وقتی سواران حرکت کنند، گرد و غباری برمی‌خیزد که زمین را می‌پوشاند و باعث می‌شود که نشانه‌های جنگ و شورش به‌وجود آید.
در اندر اجلها املها گشاده
اجلها شده با املها برابر
هوش مصنوعی: در دنیای پر از روزهای سپری شده، امیدها و آرزوها در برابر سرنوشت و مرگ قرار گرفته‌اند.
تو آنجا چنان باشی ای شاه گیتی
که باشد میان گوزنان غضنفر
هوش مصنوعی: تو در جایگاه خود آنقدر با شکوه و برجسته هستی که مانند یک شیر در میان گوزن‌ها دیده می‌شوی.
ز فرّ تو ظاهر شده رزم دشمن
ز پیروزی کوس تو گوش او کر
هوش مصنوعی: به خاطر شکوه و قدرت تو، دشمنان در میدان نبرد ظاهر می‌شوند و پیروزی تو چنان بلند است که صدای کوس تو را هم نمی‌شنوند.
بجان عدو بر تو خط اجل را
قلم سازی از تیغ وز نیزه مسطر
هوش مصنوعی: با کمال میل! این بیت به این معناست که دشمنان تو به قدری قوی هستند که در سرنوشت تو و مرگت نقش دارند و مانند قلمی که بر روی کاغذ خط می‌نویسد، سرنوشت تو را با شمشیر و نیزه‌ای که در دست دارند، مشخص می‌کنند. در واقع، آن‌ها می‌توانند با قدرت خود بر زندگی و مرگ تو تأثیر بگذارند.
شگفت آید از مرکب تو خرد را
کش از باد طبعست و از خاک منظر
هوش مصنوعی: خرد و اندیشه‌ات از دقت و توانایی تو شگفت‌زده می‌شود، زیرا تو مانند تندبادی هستی که از خاک و طبیعت می‌گذرد.
چو تختست بر جای و چون مرغ پران
قوامیش هم پایۀ تخت و هم پر
هوش مصنوعی: وقتی که تخت در جای خود قرار دارد، مانند پرنده‌ای که پرواز می‌کند، استحکام آن به اندازه‌ی تختی می‌باشد و از نظر قدرت نیز هم‌سطح با پر است.
زمان گذشته است کاندر گذشت او
ازیرا کش اندر نیابد کس آور
هوش مصنوعی: زمان دیگر به پایان رسیده است، زیرا هیچ‌کس نمی‌تواند به گذشته بازگردد و آن را دوباره تجربه کند.
برجعت بدانگونه باشد که گویی
همی بازگردد زمانه مکرر
هوش مصنوعی: به گونه‌ای استراحت کن که انگار زمان دوباره به همان نقطه بازمی‌گردد.
بکردار کشتی ولیکن نه کشتی
چو کشتی به پرد ز معبر بمعبر
هوش مصنوعی: کشتی به خوبی هدایت می‌شود، اما نه به مانند کشتی‌ای که از معبر به معبر می‌گذرد.
نجنبد چو لنگر گران گشت کشتی
روان گردد او کش گرانست لنگر
هوش مصنوعی: اگر لنگر کشتی سنگین شود، کشتی نمی‌تواند حرکت کند و باید ثابت بماند. بنابراین، در مواقعی که بار سنگینی بر دوش داریم، ممکن است نتوانیم پیش برویم.
نپرد بکشتی کس این نوع هرگز
که پری تو ای شاه گیتی بدو در
هوش مصنوعی: هیچ‌کس هرگز به این نوع کشتی نپرد، زیرا تو، ای شاه جهانی، به او می‌رسی.
ببالا چو صندوق نمرود باشد
بدریا چو صندوق فرخ سکندر
هوش مصنوعی: اگر مانند صندوق نمرود به آسمان برود و مانند صندوق سکندر به دریا بیفتد، نشان‌دهنده‌ی این است که هر چیزی که به ارتفاع برسد یا به عمق دریا برود، ارزش و معنای خاص خود را دارد. این به ما یادآوری می‌کند که هر چیز که به اوج برسد یا در دل دریا غرق شود، داستان و پیام متفاوتی را به همراه خواهد داشت.
چو وهم اندر آید بهیجا زبیره
چو روز اندر آید به بیدا ز کردر
هوش مصنوعی: وقتی خیال به جایی بی‌فایده وارد می‌شود، مانند روزی که به نوری روشن می‌رسد.
بگام پسین بردود گر برانی
به تقریبش از باختر تا بخاور
هوش مصنوعی: اگر در زمان غروب در را باز کنی و او را از خود دور کنی، مسافت او از غرب تا شرق را به تقریب می‌توانی مشخص کنی.
نه جستن کند کم ز دریا بدریا
نه منزل کند کم ز کشور بکشور
هوش مصنوعی: نه دریا کم از دریا جستجو می‌کند و نه کشور کم از کشور سفر می‌کند.
ز پیلان جنگیت گر وصف گویم
ندارد خردمند نادیده باور
هوش مصنوعی: اگر بخواهم درباره‌ی جنگ فیل‌ها بگویم، باید بگویم که افراد باهوش و ناپخته این جنگ را نمی‌توانند به درستی درک کنند.
نه چرخند لیکن همه چرخ گردش
نه کوهند لیکن همه کوه پیکر
هوش مصنوعی: در این دنیا، برخی چیزها اگرچه ظاهر خاصی ندارند، اما نقش و تأثیر زیادی دارند. درست مثل چرخش زمان که دیده نمی‌شود، اما همگان تحت تأثیر آن هستند. یا به مانند کوه‌ها که شاید به نظر نرسند، اما وجودشان استحکام و پایداری را به همراه دارد.
از ایشان بلا بر سر بد سگالان
وز ایشان تباهی بر اعدای ابتر
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این نکته می‌پردازد که در اثر وجود افرادی ناپسند، مشکلات و مصیبت‌هایی بر کسانی که نیت بد دارند، نازل می‌شود و همچنین از آن‌ها آسیب و تباهی به دشمنان می‌رسد. درواقع اشاره دارد به این که وجود انسان‌های نیک یا بد می‌تواند تأثیرات زیادی بر دیگران بگذارد و سرنوشت‌ها را تغییر دهد.
چو اندر هوا کوه بر قوم موسی
چو بر قوم عاد آیت باد صرصر
هوش مصنوعی: زمانی که در آسمان کوهی بر قوم موسی ظاهر شد، مانند معجزه‌ای بود که برای قوم عاد، طوفان سرد و سهمگینی را به ارمغان آورد.
چنان گردد از عرضشان دشت گویی
بموج اندر آید همی بحر اخضر
هوش مصنوعی: دشت به قدری وسیع و بزرگ می‌شود که انگار از طرف دیگرش، دریاچه‌ای سرسبز و زیبا به موج درآمده است.
چو زنجیر داود خرطوم ایشان
که آویخته بد ز چرخ مدور
هوش مصنوعی: مانند زنجیر داود، خرطوم آنها که از گردونه دایره‌ای آویزان است.
بگردون گردنده مانند و زیشان
جهانرا هم از خیر بهره ، هم از شر
هوش مصنوعی: دوران و زمانه مانند دایره‌ای در حال چرخش است و انسان‌ها نیز باید از نیکی‌ها و بدی‌های جهان بهره‌مند شوند.
ز گردون روان رجم تابنده انجم
از ایشان روان شلّ و تابنده خنجر
هوش مصنوعی: از آسمان، ستاره‌های درخشان چون خنجرهایی تیز و تابنده به زمین سرازیر می‌شوند و به نظر می‌رسد که از آنها، یک نوری شل و درخشان در حال حرکت است.
زمین کوه باشد چو آیند پیدا
چو اندر گذشتند چاه مقعر
هوش مصنوعی: اگر زمین مانند کوه باشد و در نگاه اول مشخص نباشد، وقتی که از آن عبور کنند، چاه عمیق و خطرناکی نمایان می‌شود.
بتک راه گیرند بر آب و آتش
بدندان بدرّند پولاد و مرمر
هوش مصنوعی: مجسمه‌ها و بت‌ها راهی برای عبور از آب و آتش پیدا می‌کنند و با دندان‌هایشان می‌توانند فولاد و مرمر را بشکافند.
ایا پادشاهی که حکم جهان را
ز ایزد جز از تو نبودست داور
هوش مصنوعی: آیا پادشاهی که فقط تو از طرف خداوند برای قضاوت جهان انتخاب شده‌ای، وجود دارد؟
دو نعمت بزرگ آمده در دو گیتی
ز دنیا کف تو ز فردوس کوثر
هوش مصنوعی: دو نعمت بزرگ در این دو جهان آمده است که یکی از آن‌ها در دنیا و دیگری از بهشت کوثر در دست توست.
نشد جز بتو پادشاهی ستوده
نشد جز بتو شهریاری مشهر
هوش مصنوعی: تنها تویی که شایسته‌ی ستایش و بزرگی هستی و هیچ کس دیگری به این مقام نرسیده است.
تویی و آفتابست دهر و فلک را
یکی جود گستر یکی نور گستر
هوش مصنوعی: تو هستی و آفتاب، و در عالم هستی، یکی بخشنده و یکی نور افشان.
ازو نزد تو نور و دایم تو اینجا
ز تو نزد او قدر و او دایم ایدر
هوش مصنوعی: نیروی او در نزد تو مانند نوری است که همیشه در اینجا حاضر است و تو همواره به او نزدیک هستی.
جهان و بزرگی و دولت تو داری
مر این هر سه را بگذران و بمگذر
هوش مصنوعی: شما در زندگی به قدرت، ثروت و بزرگی دست یافته‌اید، اما بهتر است که از همه این‌ها عبور کرده و به چیزهای مهم‌تر توجه کنید.
ز بهر تو دولت ، نه تو بهر دولت
ز بهر سر افسر ، نه سر بهر افسر
هوش مصنوعی: برای توست که نعمت‌ها و ثروت‌ها وجود دارند، نه اینکه تو برای ثروت‌ها و نعمت‌ها زندگی کنی. همچنین، هیچ یک از این ثروت‌ها و نعمت‌ها به خاطر شخصی مهم و برجسته نیست، بلکه اوست که به خاطر آن نعمت‌ها و ثروت‌ها ارزش پیدا کرده است.
ثنا جانور گشت با سیرت تو
ز هر چیز حکم بقارا مدخر
هوش مصنوعی: با ویژگی‌های اخلاقی و رفتار نیکوی تو، جانوران نیز تو را ستایش می‌کنند و به خاطر تو از هر چیز، زندگی پایدار را در دل خود نگه می‌دارند.
سخن : جسم و جان و خرد : نظم و معنی
قلم : عمر و سمع و بصر : حبر و دفتر
هوش مصنوعی: این بیت به بیان رابطه میان عناصر مختلفی می‌پردازد. صحبت کردن و گفتگو به همت جسم و جان و عقل انسان است. نظم و معنای کلام، بیانگر زندگی و تجربه‌های انسانی است. قلم به عنوان ابزاری برای نوشتن، در واقع نمایانگر عمر و زمان است. همچنین، شنیدن و دیدن، دنیای ما را از طریق تجربه‌های مختلف شکل می‌دهد و در نهایت، نوشتن و ثبت این تجربیات در دفترها نشان‌دهنده‌ی ثبت و ذخیره‌سازی یادها و اندیشه‌هاست.
همی تا نسوزد بآب اندر آذر
نگیرد عقاب ژیان را کبوتر
هوش مصنوعی: تا زمانی که آتش نسوزد، عقاب نمی‌تواند به راحتی در آب فرود بیاید؛ به عبارتی، برای دستیابی به موفقیت و هدف خود، باید با چالش‌ها روبرو شود و از موانع عبور کند.
جهان گیر و کینه کش از بدسگالان
ملک باش و از نعمت و ملک برخور
هوش مصنوعی: در اینجا به فردی توصیه می‌شود که باید قدرت و تسلطی بر دنیای خود داشته باشد و از دشمنان و بدخواهان دوری کند. همچنین او را به لذت بردن از نعمت‌ها و ثروت‌های زندگی تشویق می‌کند.
متابع ترا دولت و عید فرّخ
مسخر ترا عالم و بخت چاکر
هوش مصنوعی: دولت و خوشبختی به تو خدمت گزارند و جهان و شانس در خدمت تو هستند.
ولی را همه طالع سعد بیحد
عدو را همه اختر نحس بیمر
هوش مصنوعی: ولی همه افراد نسبت به خوشبختی و موفقیت خودشان خوشحالند، در حالی که دشمنان همه چیز را به بدبختی و ناخوشی نسبت می‌دهند.
زهر ماده ای نرش فاضلتر آید
در اعدای تو ماده فاظلتر از نر
هوش مصنوعی: زهر ماده‌ای قوی‌تر و بهتر از نر به تو می‌دهد و در نتیجه، ماده‌ای بهتر و قوی‌تر از نر به وجود می‌آید.