شمارهٔ ۱۳ - در مدح سلطان محمود غزنوی
منقش عالمی فردوس کردار
نه فرخار و همه پر نقش فرخار
هواش از طلعت ماهان پر از نور
زمینش از بوسۀ شاهان پر آثار
بتانی اندر و کز خط خوبان
بگرد عارض و خورشید رخسار ،
بدان ماند که زاغانند و دارند
گل اندر چنگل و لاله بمنقار
بچهر و غمزه نقاشند و جادو
ز رنگ و بوی بزازند و عطار
شب بر گشته شان را روز معدن
گل نو رسته شانرا غالیه یار
گهی اندر کشد لاله بسنبل
گهی سنبل نهد بر لاله انبار
از ایشان هر یکی همچون درختی
که سیمش اصل باشد ارغوان بار
چو چرخ روز باشد روز رامش
چو برج روز باشد وقت پیکار
ز زر و سیم بر کردار پروین
کمر شمشیرها چون چرخ دوّار
ز معلاقی کمرها هر دوالی
ز کو کبهاش چون تیغی گهربار
گروهی را کمر شمشیر زرین
درو یاقوت رمانی پدیدار
بخون دیدۀ عشاق ماند
چکیده بر رخ زرّین ز تیمار
دوالش دیمۀ نار است زرکش
میان نار و گوهر دانۀ نار
صف پیلانش اندر ساز زرین
چو بر کوهی شکفته زعفران زار
ببرق آراسته میغند و دارند
بگرد موج دریا شعلۀ نار
چو مار انندشان خرطوم ار ایدون
بود زرّین پشیزه بر تن مار
بزخم پای ایشان کوه دشتست
بزخم یشک ایشان دشت شد یار
بهیجا میغ رنگان ، تیغ دندان
بصحرا کوه جسمان ، باد رفتار
چه جایست این مگر میدان سلطان
خداوند زمان شاه جهاندار
یمین دولت و دین را نگهبان
امین ملت و بر ملک سالار
زمان را مایۀ نیکی و رحمت
زمین را سایۀ اقبال و دادار
ز عشق جود مایل سوی سائل
ز حرص عفو عاشق بر گنهکار
شجاعت را دل پاکش مثالست
سخاوت را کف رادش نمودار
جهانداری بدو گشتست روشن
جوانمردی ازو گشتست بیدار
جهان پر مهر دینارست ازیرا
که نام اوست نقش مهر دینار
نماند اندر جهان گویا زبانی
بفضل و فخر او ناداده اقرار
اگر گویی که خشم شاه و آتش
دو لفظند از یکی معنی بتکرار
وگر گویی که کفّ شاه و دریا
دو ره باشد بیک منزل بهنجار
بود مر حملۀ مردان او را
بگونۀ بسته و نابسته دیوار
بود مر عزم بد خواهان او را
بیکسان گشته و ناگشته پرگار
کسی کو تیغ او بیند برهنه
بچشم اندر بگردد دیده ش افگار
همی در باغهای دشمنانش
بجای برگ روید مرگ از اشجار
همی در شهرهای حاسدانش
بجای آب نار آید در انهار
اگر چه گنج را مقدار رنجست
برنج او ندارد گنج مقدار
وگرچه علم را معیار عقلست
ندارد علم او را عقل معیار
بیو بارد عدو را پشت و سینه
چو بگشاید خدنگ دشمن او بار
بسا لشکر کشا کامد برزمش
ز عجب آسان گرفته کار دشوار
سلاحش تیز و گنجش بیکرانه
سپاهش بیحد و پیلانش بسیار
ز عکس تیغ او افلاک پرنور
ز گرد لشکرش آفاق پر قار
ز رزم بندگانش بر قضا جور
ز سمّ مرکبانش بر زمین نار
بساز کارزار آراسته تن
برسم روزگار آموخته کار
ازیشان هر یکی ببر بلاجوی
سر شمشیرشان ابر بلا بار
چو روی شاه دید ، از هیبت او
هزیمت شد گرفته دامن عار
میان کامش اندر باد آذر
میان چشمش اندر ابر آزار
بجای رو شود در رزم پشتش
بجای عقلش اندر مغز مسمار
چو تشنه آبرا ، از بیم و از رنج
هلاک خویش را گشته خریدار
ایا شاه همه شاهان گیتی
فزود از قدر تو قانون افکار
جهان دانی و سرّ خلق گویی
بر اندیشه تویی واقف ، بر اسرار
اگر نه گفتی بودی مدیحت
نبودی فضل مردم را بگفتار
تو ای شاه ار ز جنس مردمانی
بود یاقوت نیز از جنس اشجار
همی تا بر فلک اختر بتابد
بجنبد بر زمین سیار و طیار
هوا از ابر نم بیند ز دریا
زمین را مایه بخشد ابر از امطار
همیشه عید بادت روز نوروز
همی تا تازه باشد عید مختار
شمارهٔ ۱۲ - در مدح سلطان محمود: نگر به لاله و طبع بهار رنگ پذیرشمارهٔ ۱۴ - در مدح سلطان محمود غزنوی: چه چیزست رخساره و زلف دلبر
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
منقش عالمی فردوس کردار
نه فرخار و همه پر نقش فرخار
هوش مصنوعی: جهانی زینت یافته که مانند بهشت است و هر گوشهاش پر از زیبایی و نقش و نگار است.
هواش از طلعت ماهان پر از نور
زمینش از بوسۀ شاهان پر آثار
هوش مصنوعی: چهرهاش مانند ماه درخشان است و فضا دور و برش پر از نور است. زمین و جهانش نیز از بوسهها و محبت پادشاهان پر از نشانهها و نشانهگذاریهاست.
بتانی اندر و کز خط خوبان
بگرد عارض و خورشید رخسار ،
هوش مصنوعی: در چنین جملهای به زیبایی و جذابیت چهره افرادی اشاره شده است که مانند آفتاب درخشان هستند و زیبایی آنها به قدری است که آدمی را مجذوب میکند. در واقع، بیانگر این است که زیبایی میتواند همچون یک تابش پرنور جلوهگری کند و انسانها را به خود جذب نماید.
بدان ماند که زاغانند و دارند
گل اندر چنگل و لاله بمنقار
هوش مصنوعی: بدانید که مانند زاغها هستند و در دستانشان گل و لالهای قرار دارد.
بچهر و غمزه نقاشند و جادو
ز رنگ و بوی بزازند و عطار
هوش مصنوعی: آنها با چهرهها و ناز ونازککاریهای خود به مانند نقاشان هستند و از زیبایی و جادوی رنگ و عطر مانند بزازها و عطارها بهره میبرند.
شب بر گشته شان را روز معدن
گل نو رسته شانرا غالیه یار
هوش مصنوعی: شب به روز تبدیل شده است، و روزگار آنها هم مانند گلی نو شکوفا شده است و زیبایی یار همچون خوشبویی گلاب است.
گهی اندر کشد لاله بسنبل
گهی سنبل نهد بر لاله انبار
هوش مصنوعی: گاهی گل لاله در کنار سنبل میدرخشد و گاهی هم سنبل بر روی لاله تکیه میزند.
از ایشان هر یکی همچون درختی
که سیمش اصل باشد ارغوان بار
هوش مصنوعی: هر یک از آنها مانند درختی هستند که اصل و بنیادی نیکو دارد و گلهای زیبایی همچون ارغوان میدهد.
چو چرخ روز باشد روز رامش
چو برج روز باشد وقت پیکار
هوش مصنوعی: زمانی که روز روشن و خوشحال است، مانند روزی که در آن برجهای آسمانی در آسمان است، آن وقت زمان مبارزه نیست.
ز زر و سیم بر کردار پروین
کمر شمشیرها چون چرخ دوّار
هوش مصنوعی: از طلا و نقره بر رفتار پروین، همچون چرخ گردان، شمشیرها را به کمر بستهاند.
ز معلاقی کمرها هر دوالی
ز کو کبهاش چون تیغی گهربار
هوش مصنوعی: از گیسوان بلند و محکم هر زن، همچون یک لبهی تیز و قیمتی به نظر میرسد.
گروهی را کمر شمشیر زرین
درو یاقوت رمانی پدیدار
هوش مصنوعی: زنانی با کمر بند شمشیر طلایی و ظاهر یاقوتی خود در پیشانی دیده میشوند.
بخون دیدۀ عشاق ماند
چکیده بر رخ زرّین ز تیمار
هوش مصنوعی: عشق باعث شده که چشمهای عاشقان همچون قطرههایی بر صورت زیبا و درخشان فروافتد.
دوالش دیمۀ نار است زرکش
میان نار و گوهر دانۀ نار
هوش مصنوعی: دوالش دیمۀ نار به معنای آتش و حرارتی است که در درون او وجود دارد، مانند زرینی که در بین آتش و دانه جواهر است. به طور کلی، میتوان گفت که او در بین دو چیز ارزشمند و باارزش قرار دارد، که اولی آتش و دومی جواهر است.
صف پیلانش اندر ساز زرین
چو بر کوهی شکفته زعفران زار
هوش مصنوعی: او پیشانیهای عظیم و سرسختی دارد که مانند صفی از فیلها در صف زریں و درخشان ایستادهاند، و زیبایی و جلالش مانند زعفران وحشیایی است که بر دامنه کوهها شکفته شده است.
ببرق آراسته میغند و دارند
بگرد موج دریا شعلۀ نار
هوش مصنوعی: ابرهای زیبا و روشن در آسمان جمع شدهاند و موجهای دریا شعلههای آتش را به همراه دارند.
چو مار انندشان خرطوم ار ایدون
بود زرّین پشیزه بر تن مار
هوش مصنوعی: اگر همچون مار، خرطوم برآورند، در این صورت پشیزهای زرین بر بدن مار خواهد بود.
بزخم پای ایشان کوه دشتست
بزخم یشک ایشان دشت شد یار
هوش مصنوعی: زخم پای او به اندازهای بزرگ و عمیق است که مانند کوه و دشت به نظر میرسد. به خاطر زخم عشق او، دشتهایی به وجود آمده است که در آنجا یاری دیگر پیدا شده است.
بهیجا میغ رنگان ، تیغ دندان
بصحرا کوه جسمان ، باد رفتار
هوش مصنوعی: در جایی که رنگهای زیبا و شاداب وجود دارد، دندانهای تیز و برنده همانند تیغ در کوهها و در بیابان رفتار میکنند.
چه جایست این مگر میدان سلطان
خداوند زمان شاه جهاندار
هوش مصنوعی: کجاست این مکان جز میدان بزرگ سلطان و حاکم زمان، یعنی پادشاهی که جهان را به دست دارد؟
یمین دولت و دین را نگهبان
امین ملت و بر ملک سالار
هوش مصنوعی: این شعر به اهمیت یک فرد در نگهداری از ارزشهای دین و دولت اشاره دارد. شاعر به شخصی میپردازد که به عنوان نگهبان اصول و بنیانهای کشور و ملت عمل میکند و در عین حال بر امور مملکت تسلط دارد و مسئولیتهای خود را با دیانت انجام میدهد.
زمان را مایۀ نیکی و رحمت
زمین را سایۀ اقبال و دادار
هوش مصنوعی: زمان باعث خیر و رحمت است و زمین محل برکت و توجه خداوند.
ز عشق جود مایل سوی سائل
ز حرص عفو عاشق بر گنهکار
هوش مصنوعی: از محبت و بخشش عشق، همیشه به سمت درخواستکنندگان متمایل است و بخاطر محبت، عاشق به خطاهای دیگران رحم میکند و آنها را میبخشد.
شجاعت را دل پاکش مثالست
سخاوت را کف رادش نمودار
هوش مصنوعی: شجاعت به دل پاک او شباهت دارد و سخاوت در دست سخاوتمندش نمایان است.
جهانداری بدو گشتست روشن
جوانمردی ازو گشتست بیدار
هوش مصنوعی: جهان به دلیل وجود او روشن و تابناک شده است و جوانمردی و نیکوکاری از او نشأت گرفته و بیداری و آگاهی را به انسانها هدیه داده است.
جهان پر مهر دینارست ازیرا
که نام اوست نقش مهر دینار
هوش مصنوعی: جهان پر از محبت و دوستی است، زیرا نام او در دلها نقش بسته و منبع این مهر و محبت است.
نماند اندر جهان گویا زبانی
بفضل و فخر او ناداده اقرار
هوش مصنوعی: در جهان هیچ زبانی باقی نمانده است که به خاطر نعمت و بزرگی او، شهادت ندهد.
اگر گویی که خشم شاه و آتش
دو لفظند از یکی معنی بتکرار
هوش مصنوعی: اگر بگویی که خشم شاه و آتش دو واژه هستند، اما از یک معنا بهرهمندند و این معنا را تکرار میکنند.
وگر گویی که کفّ شاه و دریا
دو ره باشد بیک منزل بهنجار
هوش مصنوعی: اگر بگویی که ظلم و ستم شاه و دنیای بزرگ مانند دو راه متفاوت هستند، باید بدانی که این دو به یک سرنوشت مشترک میرسند.
بود مر حملۀ مردان او را
بگونۀ بسته و نابسته دیوار
هوش مصنوعی: حمله مردان به او به گونهای است که دیوار، هم محکم و هم نازک است.
بود مر عزم بد خواهان او را
بیکسان گشته و ناگشته پرگار
هوش مصنوعی: عزم و نیت بدخواهان او تغییر نکرده، مانند دایرهای است که همچنان در حال چرخش است و هیچ تغییری در وضعیتش ایجاد نمیشود.
کسی کو تیغ او بیند برهنه
بچشم اندر بگردد دیده ش افگار
هوش مصنوعی: هر کس که تیغ او را برهنه ببیند، چشمانش به حیرت و سردرگمی میگردد.
همی در باغهای دشمنانش
بجای برگ روید مرگ از اشجار
هوش مصنوعی: در باغهای دشمنانش به جای برگ، مرگ از درختان میروید.
همی در شهرهای حاسدانش
بجای آب نار آید در انهار
هوش مصنوعی: در شهرهای افرادی که حسد میورزند، به جای آب در رودخانهها، آتش جاری میشود.
اگر چه گنج را مقدار رنجست
برنج او ندارد گنج مقدار
هوش مصنوعی: هرچند دستیابی به ثروت نیاز به تلاش و زحمت دارد، اما ارزش واقعی ثروت به میزان تلاش و زحمتی که برای به دست آوردن آن کشیده شده، بستگی ندارد.
وگرچه علم را معیار عقلست
ندارد علم او را عقل معیار
هوش مصنوعی: هرچند که دانش، سنجهای برای عقل است، اما در اینجا دانش او بدون در نظر گرفتن عقل، سنجش نمیشود.
بیو بارد عدو را پشت و سینه
چو بگشاید خدنگ دشمن او بار
هوش مصنوعی: هر زمان که دشمن به ما حمله کند، تیرش به پشت و سینهاش میرسد و او را مجروح میکند.
بسا لشکر کشا کامد برزمش
ز عجب آسان گرفته کار دشوار
هوش مصنوعی: بسیاری از نیروهای نظامی به سادگی به میدان جنگ آمدهاند و کارهای دشوار را راحت گرفتهاند.
سلاحش تیز و گنجش بیکرانه
سپاهش بیحد و پیلانش بسیار
هوش مصنوعی: سلاح او بسیار تند و مؤثر است و منابع و ذخائر او فراوان و نامحدود است. نیروی او بسیار زیاد است و تعداد سپاهاش نیز زیاد است.
ز عکس تیغ او افلاک پرنور
ز گرد لشکرش آفاق پر قار
هوش مصنوعی: از درخشش تیغ او آسمانها روشن است و از گرد و غبار لشکرش، دنیا پر از غبار و پریشانی میشود.
ز رزم بندگانش بر قضا جور
ز سمّ مرکبانش بر زمین نار
هوش مصنوعی: از نبرد خدمتگذارانش، به خاطر سرنوشت نادلخواه و از زهر اسبهایش، زمین به آتش کشیده شده است.
بساز کارزار آراسته تن
برسم روزگار آموخته کار
هوش مصنوعی: جنگی را با تجهیزات و آمادگی کامل فراهم کن، زیرا روزگار به تو آموخته که چگونه باید در این میدان عمل کنی.
ازیشان هر یکی ببر بلاجوی
سر شمشیرشان ابر بلا بار
هوش مصنوعی: تعدادی از آنها را انتخاب کرده و به سمت دشمن بفرستید که همچون ابر، با دشواریها و مشکلات حمله میکنند.
چو روی شاه دید ، از هیبت او
هزیمت شد گرفته دامن عار
هوش مصنوعی: زمانی که او چهره شاه را دید، از ترس و شکوه او به عقبنشینی پرداخت و عذر و حیا را در دامن خود گرفت.
میان کامش اندر باد آذر
میان چشمش اندر ابر آزار
هوش مصنوعی: خوشی و لذت او در دل آتش است و در نگاهش، غم و رنجی وجود دارد که مانند ابرها سنگینی میکند.
بجای رو شود در رزم پشتش
بجای عقلش اندر مغز مسمار
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، به جای اینکه چهرهاش نمایان شود، پشتش پنهان میگردد و به جای اینکه به عقل و هوش تکیه کند، تفکراتش مثل میخ در ذهنش فرو میرود.
چو تشنه آبرا ، از بیم و از رنج
هلاک خویش را گشته خریدار
هوش مصنوعی: شخصی که به شدت تشنه است، از ترس و آشفتگی برای نجات جان خود تلاش میکند و به دنبال آب میگردد.
ایا شاه همه شاهان گیتی
فزود از قدر تو قانون افکار
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ همه پادشاهان، آیا بر ارزش تو افزوده شده است، قانونی که افکار را تنظیم میکند؟
جهان دانی و سرّ خلق گویی
بر اندیشه تویی واقف ، بر اسرار
هوش مصنوعی: جهان را میدانی و رازهای آفرینش را بهخوبی میشناسی، چون به عمق افکار و اسرار آن آگاه هستی.
اگر نه گفتی بودی مدیحت
نبودی فضل مردم را بگفتار
هوش مصنوعی: اگر تو چیزی نمیگویی، در واقع بهجای مدح دیگران، فقط زبان به ستایش آنها میگشایی.
تو ای شاه ار ز جنس مردمانی
بود یاقوت نیز از جنس اشجار
هوش مصنوعی: ای پادشاه، اگر تو از نوع انسانی هستی، پس یاقوت هم باید از نوع درختان باشد.
همی تا بر فلک اختر بتابد
بجنبد بر زمین سیار و طیار
هوش مصنوعی: تا زمانی که ستارهها در آسمان درخشان باشند، زمین نیز در حرکت و تحول است.
هوا از ابر نم بیند ز دریا
زمین را مایه بخشد ابر از امطار
هوش مصنوعی: هوا از ابر، رطوبتی به زمین میدهد و ابرها از باران، زندگی میبخشند.
همیشه عید بادت روز نوروز
همی تا تازه باشد عید مختار
هوش مصنوعی: همیشه آرزو میکنم که روز عید نوروز برای تو باشد تا عید مختار همیشه تازه و شاداب بماند.