گنجور

شمارهٔ ۱۱ - در مدح سلطان محمود غزنوی گوبد

ماه رخسارش همی در غالیه پنهان شود
زلف مشکینش همی بر لاله شادروان شود
دردم آن روی است و درمانم هم از دیدار او
دیده ای دردی که در وی بنگری درمان شود
نه شگفتست ار بگردد زلف جانان جانور
گونۀ رخسارۀ جانان بدو در جان شود
گر بخندد یک زمان آن لب شکر گردد روان
ور بجنبد یک زمان آن زلف مشک ارزان شود
ور کنی صورت بجان اندر لبش را تو بوهم
جانت از رنگ لبش همگونۀ مرجان شود
حلقۀ زلفش اگر دعوی برنگ کفر کرد
نور رخسارش همی اسلام را برهان شود
بس نپاید تا بروشن روی و موی تیره گون
مانوی را حجت اهریمن و یزدان شود
هجر او ز امید وصل او بود شیرین چو وصل
وصل او از بیم هجرش تلخ چون هجران شود
جز بهشتی نیست آن رخسار جان افزای او
و آنچه بفزاید هم از نادیدنش نقصان شود
خواست دستوری ز رضوان تا بهشت آید فرود
تا بباغ نو بعالی مجلس سلطان شود
خسرو مشرق یمین دولت آن کز یمن او
هر چه دشوارست بر دولت همی آسان شود
گر بجان بر خشم گیرد لحظه ای شمشیر او
کالبد بر جانهای زندگان زندان شود
تیغ خسرو را دو برهانست در هر ساعتی
کفر کان برهان ببیند ساعتی ایمان شود
صلح را همچون دعای عیسی مریم بود
جنگ را همچون عصای موسی عمران شود
داد را گر گرد برخیزد ز شادروان او
همچو عقل روشن اندر جان نوشروان شود
مدحش اندر طبعهای شاعران لؤلؤ شدست
همچنان کاندر صدفها قطرۀ باران شود
از فراوان عکس روی زرد اعدا روز جنگ
تیغ او نشگفت زر جعفری را راکان شود
مرگ بد خواهان او را از دو گونه گشتن است
صورتش یکسان بود گر این شود گر آن شود
چون عدو نزدیک شد ، بر رمح شه گردد سنان
چون عدو از دور شد ، بر تیر او پیکان شود
گر ز آهن تن کند بدخواه او در کارزار
باد خوش چون بر تن او بگذرد سوهان شود
تا که مهمان شد بنزد جسم او شمشیر شاه
جانش اندر کالبد نزد اجل مهمان شود
هر کجا خذلان بود با عدل او نصرت شود
هر کجا نصرت بود بی عزم او خذلان شود
گر برنج اندر نهی امنش همه شادی بود
گر بحفظ اندر نهی بیمش همه نسیان شود
ای خداوند خداوندان ملک و سروری
سروری و ملک بی تدبیر تو خسران شود
سال نو در باغ نو ، نو دولت و شادی بود
هر دو نو ، مر دولت نو را همی ارکان شود
این بهشت بر زمین شاها ترا فرخنده باد
تا ببختت فرّخی با این بنا بنیان شود
آسمان راضی بباشد گر بخوانیمش بهشت
ساکنش نیز از رضای تو همی رضوان شود
تا همی خضرای او بر گنبد خضرا بود
تا همی ایوان او بر مرکز کیوان شود
تا جهان باشد تو باشی شهرگیر و شهریار
کاین جهان ار بی تو ماند سخت بی سامان شود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ماه رخسارش همی در غالیه پنهان شود
زلف مشکینش همی بر لاله شادروان شود
هوش مصنوعی: چهره ماهش در عطر خوش غالیه پنهان می‌شود و زلف سیاهش بر گل‌های شاداب لاله می‌افتد.
دردم آن روی است و درمانم هم از دیدار او
دیده ای دردی که در وی بنگری درمان شود
هوش مصنوعی: درد من ناشی از دیدن آن فرد است و تنها راه درمانم نیز دیدار او می‌باشد. آیا دیده‌ای که دردی که در وجود او می‌بینی، به خودی خود درمان می‌شود؟
نه شگفتست ار بگردد زلف جانان جانور
گونۀ رخسارۀ جانان بدو در جان شود
هوش مصنوعی: اگر زلف معشوق به دور خود بپیچد، جای تعجب نیست، زیرا زیبایی چهره محبوب می‌تواند بر روح و جان تأثیر عمیق بگذارد.
گر بخندد یک زمان آن لب شکر گردد روان
ور بجنبد یک زمان آن زلف مشک ارزان شود
هوش مصنوعی: اگر آن لب شیرین یک لحظه بخندد، شکر روان می‌شود و اگر آن زلف زیبا یک لحظه تکان بخورد، بوی مشک به مشام می‌رسد.
ور کنی صورت بجان اندر لبش را تو بوهم
جانت از رنگ لبش همگونۀ مرجان شود
هوش مصنوعی: اگر صورت زیبا را ببینی و لبانش را ببوئی، جانت از رنگ لبانش به رنگ مرجان درمی‌آید.
حلقۀ زلفش اگر دعوی برنگ کفر کرد
نور رخسارش همی اسلام را برهان شود
هوش مصنوعی: اگر زلف او ادعایی بر کفر داشته باشد، نور روی او می‌تواند دلیل و مدافع اسلام باشد.
بس نپاید تا بروشن روی و موی تیره گون
مانوی را حجت اهریمن و یزدان شود
هوش مصنوعی: مدت زیادی نمی‌گذرد که روشنایی چهره و موی تیرگی که به مانویان نسبت داده شده، برای اهریمن و خداوند استدلال خواهد شد.
هجر او ز امید وصل او بود شیرین چو وصل
وصل او از بیم هجرش تلخ چون هجران شود
هوش مصنوعی: فراق و دوری او به امید رسیدن به او شیرین است، مانند زمانی که با او هستیم و از ترس جدا شدنش، آن وصال تلخ می‌شود. وقتی که جدایی پیش بیاید، آن را به تلخی احساس می‌کنیم.
جز بهشتی نیست آن رخسار جان افزای او
و آنچه بفزاید هم از نادیدنش نقصان شود
هوش مصنوعی: تنها همان چهره دل‌ربای اوست که بهشتی است و هر چیزی که به آن افزوده شود، به خاطر نادیده ماندن او، کاستی خواهد داشت.
خواست دستوری ز رضوان تا بهشت آید فرود
تا بباغ نو بعالی مجلس سلطان شود
هوش مصنوعی: خواست که بهشتی از جانب رضوان به زمین بیاید و به باغ نویدبخش و دلپذیر برساند تا مجلس سلطان در آن باغ رونق گیرد.
خسرو مشرق یمین دولت آن کز یمن او
هر چه دشوارست بر دولت همی آسان شود
هوش مصنوعی: خسرو مشرق، کسی است که با خوشبختی و حمایت‌های خود، مشکلات و دشواری‌ها را به راحتی حل می‌کند و بر همه چیز تسلط دارد. او به گونه‌ای است که هر چه سختی باشد، به برکت وجودش آسان می‌شود.
گر بجان بر خشم گیرد لحظه ای شمشیر او
کالبد بر جانهای زندگان زندان شود
هوش مصنوعی: اگر لحظه‌ای خشم او به جان بیفتد، شمشیرش جان‌ها را به بند می‌کشد و آنها را به زندان درمی‌آورد.
تیغ خسرو را دو برهانست در هر ساعتی
کفر کان برهان ببیند ساعتی ایمان شود
هوش مصنوعی: خسرو، با تیزبُری خود دو دلیل دارد که در هر لحظه‌ای می‌تواند کفر را زیر سوال ببرد و به ایمان تبدیل کند.
صلح را همچون دعای عیسی مریم بود
جنگ را همچون عصای موسی عمران شود
هوش مصنوعی: صلح مانند دعای حضرت عیسی، دارای آرامش و نیکی است، در حالی که جنگ مانند عصای حضرت موسی، قدرت و تسلط را به همراه دارد.
داد را گر گرد برخیزد ز شادروان او
همچو عقل روشن اندر جان نوشروان شود
هوش مصنوعی: اگر حق و عدالت از جایش بلند شود، مانند عقل روشنی که در جان نوشروان (شاهی خردمند) باشد، تأثیری شگرف خواهد داشت.
مدحش اندر طبعهای شاعران لؤلؤ شدست
همچنان کاندر صدفها قطرۀ باران شود
هوش مصنوعی: شعرش در دل شاعران همچون مروارید در صدف درخشان و ارزشمند است، مانند قطره بارانی که در صدف ظاهر می‌شود.
از فراوان عکس روی زرد اعدا روز جنگ
تیغ او نشگفت زر جعفری را راکان شود
هوش مصنوعی: در روز نبرد، وقتی که دشمنان شجاعت و قدرت سردار را می‌بینند، به طرز عجیبی از شدت دلهره و ترس رنگ چهره‌شان زرد می‌شود و به زودی به مانند طلای کاذب، سرشان زیر فشار شکست خواهد رفت.
مرگ بد خواهان او را از دو گونه گشتن است
صورتش یکسان بود گر این شود گر آن شود
هوش مصنوعی: مرگ دشمنان او از دو حال مختلف می‌تواند اتفاق بیفتد، اما در هر دو حالت، ظاهر او (یعنی صورتش) تغییر نمی‌کند و یکسان می‌ماند، خواه یکی از این دو حالت پیش بیاید یا حالت دیگر.
چون عدو نزدیک شد ، بر رمح شه گردد سنان
چون عدو از دور شد ، بر تیر او پیکان شود
هوش مصنوعی: وقتی دشمن نزدیک می‌شود، نیزه‌های پادشاه مانند سنان آماده عمل می‌شوند، ولی هنگامی که دشمن دور می‌شود، تیرهای او به پیکان تبدیل می‌شوند.
گر ز آهن تن کند بدخواه او در کارزار
باد خوش چون بر تن او بگذرد سوهان شود
هوش مصنوعی: اگر دشمن او در میدان جنگ به تنش زخم بزند، همان زخم به مانند سوهانی خواهد بود که به آهن می‌گذرد و در نهایت در روح و وجود او تاثیر مثبت خواهد گذاشت.
تا که مهمان شد بنزد جسم او شمشیر شاه
جانش اندر کالبد نزد اجل مهمان شود
هوش مصنوعی: تا زمانی که مهمان سراغ جسم او می‌آید، شمشیر مرگ در درون او خواهد بود و در لحظه‌ای که اجل فرا می‌رسد، او میزبان مرگ خواهد شد.
هر کجا خذلان بود با عدل او نصرت شود
هر کجا نصرت بود بی عزم او خذلان شود
هوش مصنوعی: هر جا که از حمایت و یاری خبری نباشد، با وجود عدالت او پیروزی حاصل می‌شود. و هر جا که حمایت و یاری وجود داشته باشد، بدون عزم و اراده او شکست حاصل می‌شود.
گر برنج اندر نهی امنش همه شادی بود
گر بحفظ اندر نهی بیمش همه نسیان شود
هوش مصنوعی: اگر برنج را در جایی امن قرار دهی، خوشحالی همه جا را فرا می‌گیرد. اما اگر در یک محیط ناامن نگهداری شود، نگرانی باعث می‌شود که همه چیز فراموش شود.
ای خداوند خداوندان ملک و سروری
سروری و ملک بی تدبیر تو خسران شود
هوش مصنوعی: ای خداوند بزرگ، سرور و پادشاهی که تدبیر تو هر چیز را به درستی پیش می‌برد، اگر تو در امر ملک و حکومت بی‌تدبیر باشی، همه چیز به زیان خواهد رفت و از بین می‌رود.
سال نو در باغ نو ، نو دولت و شادی بود
هر دو نو ، مر دولت نو را همی ارکان شود
هوش مصنوعی: در سال جدید، باغی تازه و شادابی نو به وجود آمده است. هر دو خوشی و دولت جدید به تازگی و طراوت خود ادامه می‌دهند و به این ترتیب ارکان و پایه‌های این دولت نو مستحکم‌تر می‌شود.
این بهشت بر زمین شاها ترا فرخنده باد
تا ببختت فرّخی با این بنا بنیان شود
هوش مصنوعی: این بهشت روی زمین برای تو، شاه، مبارک باشد تا با این بنا، بختت خوش و پربرکت شود.
آسمان راضی بباشد گر بخوانیمش بهشت
ساکنش نیز از رضای تو همی رضوان شود
هوش مصنوعی: اگر ما به آسمان بگوییم که مانند بهشتی است که در آن سکونت دارد، آن آسمان نیز خوشنود خواهد بود و به وسیله رضایت تو، بهشتش زیباتر و خوشحال‌تر خواهد شد.
تا همی خضرای او بر گنبد خضرا بود
تا همی ایوان او بر مرکز کیوان شود
هوش مصنوعی: تا وقتی که زیبایی و سرسبزی او بر قله‌ی آسمان قرار دارد، آن وقت ایوان او هم در مرکز آسمان و کهکشان‌ها خواهد بود.
تا جهان باشد تو باشی شهرگیر و شهریار
کاین جهان ار بی تو ماند سخت بی سامان شود
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا وجود دارد، تو هم باید باشی، همچنان که فرمانروای یک شهر. زیرا اگر این جهان بدون تو بماند، به شدت درهم و برهم خواهد شد.