گنجور

شمارهٔ ۱۰ - در مدح سلطان محمود

تا همی جولان زلفش گرد لالستان بود
عشق زلفش را بگرد هر دلی جولان بود
تا همی نا تافته تاب اوفتد در زلف او
تافته بودن دل عشاق را پیمان بود
مرمرا پیدا نیامد تا ندیدم زلف او
کز شبه زنجیر باشد یا ز شب چوگان بود
عارضش داند مگر کز چشم بد آید سته
از نهیب چشم بد دایم درو پنهان بود
تا جهان بودست کس بر باد نفشاندست مشک
زلف او را هر شبی بر باد مشک افشان بود
اسب گردونست ازو گر سرو بر گردون بود
خانه بستانست ازو گر ماه در بستان بود
رامش افزایی کند وقتی که در مجلس بود
لشکر آرایی کند روزیکه در میدان بود
شادی اندر جان من مأوی گرفت از عشق او
شاد باش جان آنکس کش چنو جانان بود
تا نداری بس عجب کز عشق نیک آید مرا
نیک آنکس را بود کو بندۀ سلطان بود
خسرو مشرق که یزدانش بهر جا ناصرست
هر که او یزدان پرستد ناصرش یزدان بود
آن کز احسان کرد با او کردگار دادگر
نیست اندر عقل کس کافزون ازان احسان بود
یمن دادش تا یمین دولت عالی بود
امن دادش تا امین ملت و ایمان بود
عفوش آنکس بیشتر یابد که جرمش بیشتر
حلمش آنگه چیر ه تر باشد که او غضبان بود
عدل او نوش روان گشته است کاندر وصف او
بیتهای شعر توقیعات نوشروان بود
هر دلی کز کین او اندیشه دارد خاطرش
آن نه دل باشد که مر اندیشه را زندان بود
فخر با خیر آن بود کز رسم او گیری و بس
علم نافع آن بود کش حجت از فرقان بود
تا جهان باشد نیابد حاسدش راحت ز رنج
رنج بی راحت بود چون درد بی درمان بود
گر چو مردم همت میمون او صورت شود
ناخن پایش باندازه مه از کیوان بود
پادشاهیها همه دعوبست برهان تیغ او
آن نکوتر باشد از دعوی که با برهان بود
جود او را بر نپاید گر همه دریا بود
زخم او را برنتابد گر همه سندان بود
جاودان فرمانش باد و خود همی گوید فلک
تا مرا دوران بود محمود را فرمان بود
هر که با شمشیر تیز او بجنگ اندر شود
جانور بیرون نیاید گر هزارش جان بود
تیر گر گویی مگر ز انگشت عزرائیل کرد
تیر او را کش اجلها بر سر پیکان بود
چون بپیونداند او با قبضۀ شمشیر دست
بگسلد هرچ اندر اندام عدو شریان بود
هم کم از قدرش بود گر مجلس عالیش را
چند پهنای زمین پهنای شادروان بود
نام او آب و نبات آمد که بی آب و نبات
بر زمین جایی نباشد ور بود ویران بود
باد آن از آب داده تیغ او خیزد اگر
در جهان بر کافران بار دگر طوفان بود
زیر شادروان جم گر باد بود او را براه
کوه زیر مهد باشد باد زیر ران بود
این جهان و هر چه هست از نعمت اندر جوف او
گر تو بفروشی ، بخرّی خدمتش ارزان بود
چون گشاد کف او را راد خواندی راستی
نام رادی رود و ابر و بحر را بهتان بود
درّ معنی را سبب شد قطرۀ باران سخاش
درّ دریا را سبب هم قطرۀ باران بود
کرد محکم کردگار اندر بقای جاودان
دولتش را تا رسومش ملک را بنیان بود
گرچه سامان جهان اندر خرد باشد ، خرد
تا ازو سامان نگیرد سخت بیسامان بود
پادشاهی در جهان از نام او معروف شد
نام آن معروفتر باشد که با عنوان بود
مجلس آراید مرادش آن بود تا مجلسش
مکسب زایر شود یا مسکن مهمان بود
کی بود ایمان او همداستان کاندر جهان
ذرّه ای بدعت شود یا نقطه ای کفران بود
بیش ازین نصرت نشاید بود کورا داده اند
چون ز نصرت بگذاری زانسو همه خذلان بود
از تمامی دان که پنج انگشت باشد دست را
باز چون شش گردد آن افزونی از نقصان بود
هر که ناشاعر بود چون کرد قصد مدح او
شاعری گردد که شعرش روضۀ رضوان بود
زانکه فعلش جمع گردانید معنی های نیک
چون معانی جمع گردد شاعری آسان بود
تا باصل اندر روان را با خرد خویشی بود
تا بطبع اندر زمستان ضد تابستان بود
تا همی در اول شوّال باشد روز عید
تا همی مسروقه اندر آخر آبان بود
گفت او عالی بود تا دین حق باقی بود
ملک او باقی بود تا عالم آبادان بود
گشت قصر بندگانش قلعه های شاه هند
قصرهای قیصران روم همچونان بود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا همی جولان زلفش گرد لالستان بود
عشق زلفش را بگرد هر دلی جولان بود
هوش مصنوعی: عشق به زلف معشوق، قلب‌های زیادی را تحت تأثیر قرار می‌دهد و هر دل پر از احساسات و شور و شوق به وجود می‌آورد. زلف او مانند گردی سرگردان در لالستان می‌چرخد و زیبایی‌اش همه‌جا را فرا می‌گیرد.
تا همی نا تافته تاب اوفتد در زلف او
تافته بودن دل عشاق را پیمان بود
هوش مصنوعی: تا زمانی که دوست و معشوق به هم پیوند نخورند، دل‌های عاشقان هم به دیدار و وصال نخواهند رسید. عشق و پیوند آن‌ها همچون دمی است که نمی‌تواند بدون وصل و آشتی ادامه یابد.
مرمرا پیدا نیامد تا ندیدم زلف او
کز شبه زنجیر باشد یا ز شب چوگان بود
هوش مصنوعی: کسی را پیدا نکردم تا زلف او را ببینم که همچون زنجیر از شب تار تشکیل شده باشد یا مانند چوب چمن که در شب می‌درخشد.
عارضش داند مگر کز چشم بد آید سته
از نهیب چشم بد دایم درو پنهان بود
هوش مصنوعی: تنها او می‌داند که از چشم بد در امان بماند و نداشته‌اش را محفوظ نگه دارد؛ زیرا همیشه در خطر آسیب چشم‌هایی است که بدی را می‌نگرند.
تا جهان بودست کس بر باد نفشاندست مشک
زلف او را هر شبی بر باد مشک افشان بود
هوش مصنوعی: تا وقتی که دنیا وجود دارد، کسی نتوانسته است بویی از زلف او بر باد برساند، و هر شب بوی مشک او در باد پخش می‌شود.
اسب گردونست ازو گر سرو بر گردون بود
خانه بستانست ازو گر ماه در بستان بود
هوش مصنوعی: جهان پر از چرخش و تغییر است و حتی اگر درخت بلند و زیبا همچون سرو در آن وجود داشته باشد، یا اگر ماهی در باغی زیبا می‌درخشد، همه اینها به خاطر اسب گردون، یعنی حرکت و جریان زندگی است که پشت این زیبایی‌ها قرار دارد.
رامش افزایی کند وقتی که در مجلس بود
لشکر آرایی کند روزیکه در میدان بود
هوش مصنوعی: وقتی در مجلس و محافل حضور دارد، نشاط و شادی را افزایش می‌دهد، اما وقتی در میدان نبرد است، قدرت و جدیت را به نمایش می‌گذارد.
شادی اندر جان من مأوی گرفت از عشق او
شاد باش جان آنکس کش چنو جانان بود
هوش مصنوعی: شادی به خاطر عشق او در وجود من جا گرفته است. خوش باش جان آن کسی که چنین معشوقی دارد.
تا نداری بس عجب کز عشق نیک آید مرا
نیک آنکس را بود کو بندۀ سلطان بود
هوش مصنوعی: زمانی که نتوانی عشق را به درستی درک کنی، شگفت‌زده می‌شوی که چطور عشق می‌تواند به من خوب باشد. به راستی، تنها کسی می‌تواند از این عشق بهره‌مند شود که خود را به عنوان بنده‌ای برای سلطان می‌بیند.
خسرو مشرق که یزدانش بهر جا ناصرست
هر که او یزدان پرستد ناصرش یزدان بود
هوش مصنوعی: خسرو مشرق که خداوند او را در هر گوشه‌ای یاری می‌دهد، هر کس که او را بپرستد، یاری‌اش از جانب خداوند خواهد بود.
آن کز احسان کرد با او کردگار دادگر
نیست اندر عقل کس کافزون ازان احسان بود
هوش مصنوعی: هر کسی که با احسان و نیکی رفتار می‌کند، در حقیقت خود را همچون خداوند رحمن کرده است و در عقل هیچ فردی، نیکی بیشتر از این کار وجود ندارد.
یمن دادش تا یمین دولت عالی بود
امن دادش تا امین ملت و ایمان بود
هوش مصنوعی: یمن به او داد تا دست راست او دولت بلند و بالایی باشد، و امنیت به او داد تا حافظ ملت و ایمان باشد.
عفوش آنکس بیشتر یابد که جرمش بیشتر
حلمش آنگه چیر ه تر باشد که او غضبان بود
هوش مصنوعی: شخصی که خطاهایش بیشتر است، در برابر اشتباهات دیگران با صبر و تحمل بیشتری برخورد می‌کند. در واقع، وقتی او عصبانی می‌شود، از موقعیت خود بیشتر سوءاستفاده می‌کند.
عدل او نوش روان گشته است کاندر وصف او
بیتهای شعر توقیعات نوشروان بود
هوش مصنوعی: عدل او مانند نوشی گوارا و زنده‌بخش است، چون در توصیف او اشعار زیبایی همچون توقیعات نوشروان وجود دارد.
هر دلی کز کین او اندیشه دارد خاطرش
آن نه دل باشد که مر اندیشه را زندان بود
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش افکار کینه‌توزانه‌ای داشته باشد، دلش واقعاً دل نیست و این افکار را در زندان خود نگه می‌دارد.
فخر با خیر آن بود کز رسم او گیری و بس
علم نافع آن بود کش حجت از فرقان بود
هوش مصنوعی: افتخار واقعی در این است که از ویژگی‌های خوب او پیروی کنی و دانشی مفید است که دلیلی از قرآن داشته باشد.
تا جهان باشد نیابد حاسدش راحت ز رنج
رنج بی راحت بود چون درد بی درمان بود
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا وجود دارد، حسود آرامش نخواهد یافت و هیچ راحتی نخواهد داشت. رنج او دائمی و بی‌پرهیز است، همان‌طور که درد وقتی درمانی نداشته باشد، غیرقابل تحمل و مستمر خواهد بود.
گر چو مردم همت میمون او صورت شود
ناخن پایش باندازه مه از کیوان بود
هوش مصنوعی: اگر انسان همت و اراده‌ای همچون میمون داشته باشد، آنگاه نمای ظاهری او به اندازه‌ای زیبا و بزرگ خواهد بود که انگشتان پایش به اندازه ماه از دور درخشان خواهد شد.
پادشاهیها همه دعوبست برهان تیغ او
آن نکوتر باشد از دعوی که با برهان بود
هوش مصنوعی: پادشاهی‌ها به خاطر درستی و حقانیت خود به یکدیگر دعوا می‌کنند، اما اگر کسی به روشنی و با دلایل قوی از خود دفاع کند، او از همه بیشتر مورد احترام خواهد بود.
جود او را بر نپاید گر همه دریا بود
زخم او را برنتابد گر همه سندان بود
هوش مصنوعی: بخشش او هرگز پایدار نمی‌ماند، حتی اگر همه دریاها به او بدهکار باشند. و زخم او را هیچ چیزی نمی‌تواند تحمل کند، حتی اگر همه سندان‌ها در برابر او باشند.
جاودان فرمانش باد و خود همی گوید فلک
تا مرا دوران بود محمود را فرمان بود
هوش مصنوعی: تا ابد فرمان او برقرار باشد و او همواره می‌گوید که تا زمانی که فلک به گردش ادامه دهد، فرمان محمود هم پابرجاست.
هر که با شمشیر تیز او بجنگ اندر شود
جانور بیرون نیاید گر هزارش جان بود
هوش مصنوعی: هرکسی که با شمشیر تیز او به مبارزه بپردازد، هرگز نمی‌تواند از آن جنگ جان سالم به در ببرد، حتی اگر هزار جان داشته باشد.
تیر گر گویی مگر ز انگشت عزرائیل کرد
تیر او را کش اجلها بر سر پیکان بود
هوش مصنوعی: اگر تیر را به عنوان نشانه‌ای از قدرت و قهری که عزرائیل دارد تصور کنیم، این جمله می‌گوید که اگر این تیر از انگشت عزرائیل پرتاب شود، نشانه‌ای از رسیدن مرگ به افراد است. در واقع، این تیر بر سر پیکان قرار دارد و نشان‌دهنده آن است که سرنوشت هر کس در خطری جدی قرار دارد.
چون بپیونداند او با قبضۀ شمشیر دست
بگسلد هرچ اندر اندام عدو شریان بود
هوش مصنوعی: زمانی که او با قبضه شمشیر به دشمن نزدیک شود، هر چیزی که در بدن او به عنوان رگ و شریان وجود دارد، از هم می‌پاشد و قطع می‌شود.
هم کم از قدرش بود گر مجلس عالیش را
چند پهنای زمین پهنای شادروان بود
هوش مصنوعی: اگر چه مجلس بزرگ او کوچک و بی‌اهمیت به نظر برسد، اما فضایی که او در آن قرار دارد به اندازه کل زمین شادی‌آور است.
نام او آب و نبات آمد که بی آب و نبات
بر زمین جایی نباشد ور بود ویران بود
هوش مصنوعی: نام او مانند آب و نبات خوشمزه و شیرین است و به همین دلیل هیچ مکان بی‌او نمی‌تواند وجود داشته باشد؛ اگر هم باشد، ویران و خالی از وجود خواهد بود.
باد آن از آب داده تیغ او خیزد اگر
در جهان بر کافران بار دگر طوفان بود
هوش مصنوعی: اگر باد از آب برخیزد و تیغ او را بلند کند، پس اگر در جهان بار دیگر بر کافران طوفانی بیفتد، چه خواهد شد؟
زیر شادروان جم گر باد بود او را براه
کوه زیر مهد باشد باد زیر ران بود
هوش مصنوعی: اگر زیر سایه‌ی خوشحال جم، روزی بادی بوزد، او را به سمت کوه خواهد برد و مانند یک نوزاد در آغوش مهد سرشار از آرامش خواهد بود.
این جهان و هر چه هست از نعمت اندر جوف او
گر تو بفروشی ، بخرّی خدمتش ارزان بود
هوش مصنوعی: این دنیا و تمام نعمت‌هایش از وجود خداوند نشأت می‌گیرد. اگر تو بخواهی این نعمت‌ها را بفروشی، خدمت به او به قیمت ناچیزی خواهد بود.
چون گشاد کف او را راد خواندی راستی
نام رادی رود و ابر و بحر را بهتان بود
هوش مصنوعی: زمانی که او را به عنوان یک شخص بزرگ و توانا شناختی، باید بدانید که نام او به درستی و صداقت با عظمت و زیبایی رودخانه‌ها و ابرها و دریاها مرتبط است؛ زیرا انتساب این ویژگی‌ها به او نادرست است.
درّ معنی را سبب شد قطرۀ باران سخاش
درّ دریا را سبب هم قطرۀ باران بود
هوش مصنوعی: باران نماد دانشی است که به ایجاد معانی عمیق و ارزشمند کمک می‌کند. درست مانند اینکه یک قطره باران می‌تواند به دریا کمک کند تا زیبا و پر از جواهرات گردد، هر قطره باران در حکمت و شناخت می‌تواند به شکل‌گیری مفاهیم والا کمک کند. به عبارتی، هر پدیده‌ای کوچک نیز می‌تواند زمینه‌ساز ظهور و گسترش معانی بزرگتر باشد.
کرد محکم کردگار اندر بقای جاودان
دولتش را تا رسومش ملک را بنیان بود
هوش مصنوعی: خداوند به طور محکم و استوار، دولت پایدار خود را برقرار کرد تا سنت‌هایش بر اساس آن، پایه سلطنت را بنا کند.
گرچه سامان جهان اندر خرد باشد ، خرد
تا ازو سامان نگیرد سخت بیسامان بود
هوش مصنوعی: اگرچه جهان به نظر می‌رسد که به دست عقل و خرد سامان یافته، اما اگر عقل نتواند از آن سامان بگیرد، همچنان به شدت بی‌سامان و نامنظم خواهد بود.
پادشاهی در جهان از نام او معروف شد
نام آن معروفتر باشد که با عنوان بود
هوش مصنوعی: پادشاهی در دنیا به خاطر نام او مشهور شد، و نامی که بیشتر شناخته شده، به خاطر عنوانی است که همراهش بوده است.
مجلس آراید مرادش آن بود تا مجلسش
مکسب زایر شود یا مسکن مهمان بود
هوش مصنوعی: مجلس را به گونه‌ای زینت می‌دهد که هدفش این است که آن مکان برای زیارت‌کنندگان جذاب و جالب باشد یا به عنوان محل استراحت مهمانان عمل کند.
کی بود ایمان او همداستان کاندر جهان
ذرّه ای بدعت شود یا نقطه ای کفران بود
هوش مصنوعی: ایمان او چگونه می‌تواند همسو باشد، در حالی که در این جهان حتی یک ذره بدعت یا نقطه‌ای کفر وجود داشته باشد؟
بیش ازین نصرت نشاید بود کورا داده اند
چون ز نصرت بگذاری زانسو همه خذلان بود
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که اگر کسی به یاری و حمایت نیاز دارد، دیگر نمی‌تواند بیشتر از این کمک بخواهد. اگر از این کار دست بکشد و از یاری کردن به دیگران خودداری کند، فقط شکست و ناامیدی نصیبش خواهد شد.
از تمامی دان که پنج انگشت باشد دست را
باز چون شش گردد آن افزونی از نقصان بود
هوش مصنوعی: از بین تمام چیزها بدان که وقتی تعداد انگشتان یک دست به پنج می‌رسد، نشان‌دهنده‌ی کمال بوده و اگر به شش برسد، این افزایش به معنای نقص است.
هر که ناشاعر بود چون کرد قصد مدح او
شاعری گردد که شعرش روضۀ رضوان بود
هوش مصنوعی: هر کس که در شعر و شاعری مهارت نداشت، زمانی که بخواهد او را ستایش کند، به یک شاعر تبدیل می‌شود و شعرش به اندازه‌ای زیبا و دلنشین می‌شود که شایسته بهشت است.
زانکه فعلش جمع گردانید معنی های نیک
چون معانی جمع گردد شاعری آسان بود
هوش مصنوعی: اینکه او به کارهای خود معناهای نیکو می‌بخشد، نشان از آن دارد که زمانی که معانی در کنار هم قرار می‌گیرند، شاعری و خلق آثار ادبی آسان‌تر خواهد شد.
تا باصل اندر روان را با خرد خویشی بود
تا بطبع اندر زمستان ضد تابستان بود
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به ارتباط انسان و طبیعت اشاره می‌کند. او می‌گوید که انسان می‌تواند با عقل خود و درک از طبیعت، بین دو فصل مختلف زندگی یعنی زمستان و تابستان تفاوت‌هایی را احساس کند. در واقع، این دو فصل با ویژگی‌های مختلف خود، نشان‌دهنده‌ی تنوع و تغییر در زندگی هستند.
تا همی در اول شوّال باشد روز عید
تا همی مسروقه اندر آخر آبان بود
هوش مصنوعی: وقتی که روز عید فطر در ابتدای ماه شوّال باشد، به همان اندازه که چیزهایی که دزدیده شده‌اند در پایان ماه آبان وجود دارند.
گفت او عالی بود تا دین حق باقی بود
ملک او باقی بود تا عالم آبادان بود
هوش مصنوعی: او می‌گوید که تا زمانی که دین حق برقرار بود، عظمت و پادشاهی او نیز ادامه داشت و ملک او برقرار بود تا وقتی که جهان آباد و رونق داشت.
گشت قصر بندگانش قلعه های شاه هند
قصرهای قیصران روم همچونان بود
هوش مصنوعی: قصرهای بندگان در مقایسه با قلعه‌های شاه هند و قصرهای قیصران روم، به همان اندازه بزرگ و باشکوه بود.