بخش ۶
در بیان اینکه چون طالب، تعینات را در قمار طلب بباخت و هستی خود را در هستی مطلوب نیست ساخت و در فنای او باقی شد، لاجرم هم میخواره و هم ساقی شد و اگر هم باده و جامش خوانند رواست.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
بخش ۶ به خوانش ماهان نوری
حاشیه ها
خود بمعنی، باده بود و جام بود
گر بصورت رند دُرد آشام بود
مستی و شعرم از او آمد پدید
ورنه کس زین خامه ام شعری ندید
ساغری زین باده را تو نوش کن
چون شدی مست این سخن راگوش کن
قالب رویایی از دل دور کن
شو مسیحا و دلت را گوش کن
گر خوری از ساغری این باده را
زنده گردد دل، بدرّد جامه را
هیچ شیدا دل ز باده سیر نیست
هیچ دل زین باده ها مکسور نیست
ا
طالب
لغتنامه دهخدا
طالب . [ ل ِ ] (ع ص ) جوینده . جویا. جویان . خواهنده . خواهان . خواستار. خواستگار. خواهشمند. طلبکار. (منتهی الارب ). طلوب . مُلتمس . ج ، طالبون ، طالبین ، طُلاّب ، طلب ، طلبه و طُلَّب
تعینات
لغتنامه دهخدا
تعینات . [ ت َ ع َی ْ ی ُ ] (اِ) چیزهای مخصوص و حصه ها و بهره ها. || حق خدمت و حق زحمت و خدمت و منصب . (ناظم الاطباء).
باخت
لغتنامه دهخدا
باخت . (مص مرخم ، اِ) از مصدر باختن . مقابل برد: برد و باخت . مغلوبیت در قمار. غرم . زیان . خیبت : برد قمار باخت است . آخر این باخت ... از بهر برد... بود. (کتاب المعارف ).
مطلوب
لغتنامه دهخدا
مطلوب . [ م َ ] (ع ص ) خواسته و جسته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جسته و خواهش کرده . (آنندراج ). خواسته از حق و جز آن . ج ، مطالیب . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). درخواست شده و تجسس شده و طلب شده و خواهش شده و تقاضاشده و لازم شده و ضرورشده و احتیاج داشته شده و هر چیز آرزوشده و خوش آیند و مرغوب . مقصود و میل و خواهش . (ناظم الاطباء)
نیست
لغتنامه دهخدا
نیست . (فعل ) نه هست . نه است . فعل منفی مفرد غایب . مقابل هست و است
|| (حامص ) عدم . نیستی . مقابل هست
فنا
لغتنامه دهخدا
فنا. [ ف َ ] (از ع ، اِمص ) نابودی . (یادداشت مؤلف ). فناء. (فرهنگ فارسی معین )
مقام فنای فی الله در عرفان
بحث گم کردن ذات به مراحل بالای عرفان و مقام فنای فی الله اشاره دارد. عارف در سلوک خود به جایی می رسد که غیر حق را نمی بیند و خواسته های خود را در خواسته های خداوند گم می کند و فانی در اراده خداوند و انجام خواست خدای متعال می گردد. این به این معنا نیست که کار و زندگی خود را رها می کند و روابط اجتماعی ندارد. بلکه در تمامی کارها و روابط خود خدا را در نظر می گیرد و در جهت کسب رضایت او گام برمی دارد.
توضیح بیشتر درباره مقام فنا در عرفان اسلامی:
فنا در لغت به معنای عدم و نیستی است و معنای آن آنچنان واضح است که اهل لغت برای توضیح آن یا به ذکر مترادفش یعنی عدم اکتفا کرده یا آن را با ضدش، یعنی بقا معرفی کرده اند. هر چند ممکن است این دو معنای فنا به ظاهر متفاوت به نظر آیند، زیرا بقا در مقابل تغییر و تحول مطرح می شود و عدم به معنای نیستی محض است، لیکن هردو یک امر را قصد کرده اند، زیرا بقا گاهی به معنای ثَبات است که در این صورت ضد آن تحول است و گاهی به معنای استمرار وجود خاص، ثابت باشد یا متغیر، که در این صورت ضد آن عدم و نابودی است. و به نظر می رسد که در اینجا معنای دوم اراده شده است. از این جهت در کتاب های لغت که به ریشه کلمات پرداخته اند، اصل معنای فنا را انقطاع دانسته اند.
از اینجا روشن می شود که فنا هر چند نیستی و نابودی است، میان آن و عدم، عموم و خصوص مطلق برقرار است، زیرا موارد عدم ازلی را شامل نمی شود و تنها موارد عدم بعد از وجود را در برمی گیرد. از این رو تعریف فنا به عدم، از باب تعریف خاص به عام است و شاید از این جهت بعضی از لُغویان از این تعریف عدول کرده و آن را با ضدش، یعنی بقا تعریف کرده اند که این هم همانطور که ملاحظه کردیم مشکل خاص خودش را دارد. به نظر می رسد بهترین معنای فنا همان انقطاع است که در زبان فارسی کلمه «نابودی» همان را می رساند، زیرا «نابودی» در مورد چیزی معنا می دهد که قبلاً موجود بوده است.