بخش ۳۱
در بیان مهیا شدن آن میدان، مردی را چابک سوار و پای در رکاب آوردن آن سید بزرگوار و مکالمات با ذوالجنان و ذوالفقار بر مشرب صافی مذاقان گوید:
دیگرم شوری به آب و گل رسید
وقت میدان داری این دل رسید
موقع پادر رکاب آوردنست
اسب عشرت را سواری کردنست
تنگ شد دل، ساقی از روی صواب
زین می عشرت مرا پر کن رکاب
کز سر مستی سبک سازم عنان
سر گران بر لشکر مطلب زنان
روی در میدان این دفتر کنم
شرح میدان رفتن شه، سر کنم
باز گویم آن شه دنیا و دین
سرور و سر حلقهی اهل یقین
چونکه خود را یکه و تنها بدید
خویشتن را دور از آن تنها بدید
قد برای رفتن از جا، راست کرد
هرتدارک خاطرش میخواست کرد
پا نهاد از روی همت در رکاب
کرد با اسب از سر شفقت، خطاب
کای سبک پر ذوالجناح تیز تک
گرد نعلت، سرمهی چشم ملک
ای سماوی جلوهی قدسی خرام
ای ز مبدأ تا معادت نیم گاه
ای بصورت کرده طی آب و گل
وی بمعنی پویهات در جان ودل
ای برفتار از تفکر تیز تر
وز براق عقل، چابک خیز تر
روبکوی دوست، منهاج منست
دیده واکن وقت معراج منست
بدبه شب معراج آن گیتی فروز
ای عجب معراج من باشد بروز
توبراق آسمان پیمای من
روز عاشورا، شب اسرای من
بس حقوقا کز منت بر ذمتست
ای سمت نازم زمان همتست
کز میان دشمنم آری برون
روبکوی دوست گردی رهنمون
پس به چالاکی به پشت زین نشست
این بگفت و برد سوی تیغ، دست:
ای مشعشع ذوالفقار دل شکاف
مدتی شد تا که ماندی در غلاف
آنقدر در جای خود کردی درنگ
تاگرفت آیینهی اسلام، زنگ
هان و هان ای جوهر خاکستری
زنگ این آیینه میباید بری
من کنم زنگ از تو پاک ای تابناک
کن تو این آیینه را از زنگ پاک
من ترا صیقل دهم از آگهی
تا تو آن آیینه را صیقل دهی
شد چو بیمار از حرارت ناشکیب
مصلحت را خون ازو، ریزد طبیب
چونکه فاسد گشت خون اندر مزاج
نیشتر باشد بکار اندر علاج
در مزاج کفر شد، خون بیشتر
سر برآور، ای خدا را نیشتر
بخش ۳۰: در بیان اینکه چون تمیز خاصیت شراب، سر از گریبان خاطر جمشید بر زد و خیال تدارک عشرت، از منبت ضمیرش سر زد نخستین جامی تعبیه ساخت و خطوط هفتگانهی آن را با اسامی هفت گانه پرداخت و ساقی دانایی اختیار نموده و بنای سقایت او را، قانونی نهاد، منوط بر حکمت و بآن قانون رسم سرخوشی ووضع میکشی را دایر و سایر میداشت:بخش ۳۲: در بیان عنان گیری خاتون سراپردهی عظمت و کبریایی حضرت زینب خاتون، سلام اللّه علیها، که آن یکه تاز میدان هویت را، خاتمهی متعلقات بود و شرذمهیی از مراتب و مقامات آن ناموس ربانی و عصمت یزدانی که در عالم تحمل بار محنت، کامل بود و ودیعت مطلقه را واسطه و حامل، بر مذاق عارفان گوید:
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در بیان مهیا شدن آن میدان، مردی را چابک سوار و پای در رکاب آوردن آن سید بزرگوار و مکالمات با ذوالجنان و ذوالفقار بر مشرب صافی مذاقان گوید:
هوش مصنوعی: در توصیف آماده شدن آن میدان، مردی چابک بر اسب سوار شده و در رکاب آن سید بزرگوار قرار گرفت و گفتوگوهایی با ذوالجنان و ذوالفقار برقرار کرد که نشاندهنده سادگی و روشنی در گفتارشان بود.
دیگرم شوری به آب و گل رسید
وقت میدان داری این دل رسید
هوش مصنوعی: احساس شوری و هیجان در وجودم به اوج خود رسیده و زمان آن رسیده که این دل را در میدانی از زندگی آزاد بگذارم.
موقع پادر رکاب آوردنست
اسب عشرت را سواری کردنست
هوش مصنوعی: زمانی که تصمیم به انجام کارهای مهم و چالشبرانگیز بگیری، وقت لذتبردن از زندگی نیست و باید برای آن تلاش کنی.
تنگ شد دل، ساقی از روی صواب
زین می عشرت مرا پر کن رکاب
هوش مصنوعی: دل من تنگ شده است، ای ساقی، خواهش میکنم با این نوشیدنی شادیآور، مرا به سرانجامی خوش برسان.
کز سر مستی سبک سازم عنان
سر گران بر لشکر مطلب زنان
هوش مصنوعی: از سر نشئه و شادی به خودم میگویم که کنترل گلوی سنگین را رها کنم و به لشکر حملهور شوم.
روی در میدان این دفتر کنم
شرح میدان رفتن شه، سر کنم
هوش مصنوعی: میخواهم در این دفتر، داستانی از سفر و مبارزات پادشاه را بنویسم و به تصویر بکشم.
باز گویم آن شه دنیا و دین
سرور و سر حلقهی اهل یقین
هوش مصنوعی: من دوباره درباره آن پادشاه بزرگ و معلم دین که مورد احترام اهل یقین است صحبت میکنم.
چونکه خود را یکه و تنها بدید
خویشتن را دور از آن تنها بدید
هوش مصنوعی: وقتی که او خود را تنها و بیهمراه مشاهده کرد، فهمید که دور از آن تنها و روابط است.
قد برای رفتن از جا، راست کرد
هرتدارک خاطرش میخواست کرد
هوش مصنوعی: قد برای رفتن از جا ایستاده بود و هر چیزی که در دل داشت، آماده میکرد.
پا نهاد از روی همت در رکاب
کرد با اسب از سر شفقت، خطاب
هوش مصنوعی: او با اراده و عزم راسخ بر اسب سوار شد و با نگاهی پر از مهربانی و توجه به دیگران به پیش رفت.
کای سبک پر ذوالجناح تیز تک
گرد نعلت، سرمهی چشم ملک
هوش مصنوعی: ای عقاب پرواز کرده و تند و تیز، تو همچون نعل که بر زمین میخورد، زینت چشم فرشتگان هستی.
ای سماوی جلوهی قدسی خرام
ای ز مبدأ تا معادت نیم گاه
هوش مصنوعی: ای که در آسمانها درخشندهای و جلوهای از صفات الهی، به آرامی بیا و بر من ظاهر شو، ای که از مبدأ پیدایش تا بازگشت و پایان، تنها به یک لحظه فاصلهای.
ای بصورت کرده طی آب و گل
وی بمعنی پویهات در جان ودل
هوش مصنوعی: ای که در آب و گل به زیبایی شکل گرفتهای، تو همان حرکتی هستی که در جان و دل ما جاری است.
ای برفتار از تفکر تیز تر
وز براق عقل، چابک خیز تر
هوش مصنوعی: ای کسی که از فکر و تفکر سریعتر و از عقل روشنتر و تیزهوشتر هستی، با چابکی و سرعت بالا برو.
روبکوی دوست، منهاج منست
دیده واکن وقت معراج منست
هوش مصنوعی: چشمم به چهره دوست دوخته شده و این مسیر زندگیام را مشخص میکند؛ وقتی که به او نگاه میکنم، احساس عروج و اوج میکنم.
بدبه شب معراج آن گیتی فروز
ای عجب معراج من باشد بروز
هوش مصنوعی: در شب معراج، وقتی که آسمانها به زیبایی روشن میشوند، این شگفتی است که معراج من در روز رخ میدهد.
توبراق آسمان پیمای من
روز عاشورا، شب اسرای من
هوش مصنوعی: تو همچون پرندهای هستی که در روز عاشورا مرا همراهی میکنی و در شب اسرای من، در آسمان راه میروی.
بس حقوقا کز منت بر ذمتست
ای سمت نازم زمان همتست
هوش مصنوعی: بسیاری از بدهیها به خاطر لطف و محبت تو بر گردن من است، ای زیبا، در این زمان، تلاش و کوشش من در خدمت توست.
کز میان دشمنم آری برون
روبکوی دوست گردی رهنمون
هوش مصنوعی: اگر از میان دشمنانم خارج شوی و به سوی دوست بروی، میتوانی راهنمایی شوی و راه را پیدا کنی.
پس به چالاکی به پشت زین نشست
این بگفت و برد سوی تیغ، دست:
هوش مصنوعی: سپس به سرعت بر پشت اسب نشسته و این را گفت و به سمت شمشیر حرکت کرد.
ای مشعشع ذوالفقار دل شکاف
مدتی شد تا که ماندی در غلاف
هوش مصنوعی: ای شمشیر درخشان و دلشکاف، مدتی است که در غلاف ماندهای.
آنقدر در جای خود کردی درنگ
تاگرفت آیینهی اسلام، زنگ
هوش مصنوعی: تو چنان در جای خود مکث و تأمل کردی که آینهی اسلام، غبار و زنگار را گرفت و روشن شد.
هان و هان ای جوهر خاکستری
زنگ این آیینه میباید بری
هوش مصنوعی: ای جوهر خاکستری، باید گرد و غبار این آینه را پاک کنی.
من کنم زنگ از تو پاک ای تابناک
کن تو این آیینه را از زنگ پاک
هوش مصنوعی: من از تو میخواهم که مرا از گناه پاک کنی، ای درخشان! لطفاً این دل را نیز از آلودگیها زود پاک کن.
من ترا صیقل دهم از آگهی
تا تو آن آیینه را صیقل دهی
هوش مصنوعی: من تو را به دانش و آگاهی میآرایم تا تو نیز به نوبه خود، آنچه را که آموختهای به شکل زیبا و روشن به نمایش بگذاری.
شد چو بیمار از حرارت ناشکیب
مصلحت را خون ازو، ریزد طبیب
هوش مصنوعی: زمانی که بیمار از شدت درد و بیتابی به تنگنا میافتد، دکتر به این درک میرسد که برای بهبودی او باید خون او را به روش خاصی بگیرد.
چونکه فاسد گشت خون اندر مزاج
نیشتر باشد بکار اندر علاج
هوش مصنوعی: زمانی که خون در بدن فاسد شود، نیشتری برای درمان لازم است.
در مزاج کفر شد، خون بیشتر
سر برآور، ای خدا را نیشتر
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیانگر احساس شدید و بحران روحی است. گوینده از اینکه در حال حاضر در شرایطی قرار دارد که به کفر و تردید دچار شده، ابراز ناامیدی و عصبانیت میکند. در این وضعیت بحرانی، او از خداوند میخواهد که همچون نیشتری بر زخمهای او بیفزاید تا شاید به بیداری و آگاهی برسد و منجر به تغییر در وضعیت موجود شود. به عبارت دیگر، او خواهان تجربهای عمیقتر برای درک حقیقت و رهایی از کفر است.
حاشیه ها
1397/06/18 08:09
احدی
ای سماوی جلوهی قدسی خرام
ای ز مبدأ تا معادت نیم گاه
نیم گام درست است