بخش ۲۵
در بیان شرذمهای از مقامات و مجموعهای از کرامات قدوة النقباء و نخبة النجباء جناب قاسم سلام اللّه علیه:
باز دارم؛ راحت و رنجی بهم
متحد عنوانی از شادی و غم
ناز پرور نوعروسی هست بکر
مرمرا در حجلهی ناموس فکر
نوعروسی، نقد جانش، رونما
تا نگیرد، کی نماید رو بما!!
تا کی اندر حجله ماند این عروس
دل چو داماد از فراقش در فسوس!
زین عروسم، مدعادانی که چیست؟
مدعا را روی میدانی به کیست؟
با عروس قاسم اینجا هست رو
مدعایم جمله باشد، ذکر او
اندر آن روزی که بود از ماجرا
کربلا بر عاشقان؛ ماتمسرا
خواند شاه دین، برادرزاده را
شمع ایمان؛ قاسم آزاده را
وزدگر ره، دختر خود پیش خواند
خطبۀ آن هر دو وحدت کیش خواند
آنچه قاسم راز هستی بود نقد
مر عروسش را بکابین بست عقد
طالب و مطلوب را دمساز کرد
زهره را با مشتری انباز کرد
هر دو را رسم رضا، تعلیم داد
جای؛ اندر حجلهی تسلیم داد
لیک جا نگرفته داماد و عروس
کز ثری شد بر ثریا بانگ کوس
کای قدح نوشان صهبای الست
از مراد خویشتن شویید دست
کشته گشتن عادت جیش شماست
نامرادی، بهترین عیش شما است
آرزو را ترک گفتن، خوشترست
با عروس مرگ خفتن، خوشترست
کی خضاب دستتان باشد صواب؟
دست عاشق راز خون باید خضاب
این صدا آمد چو قاسم را، بگوش
شد ز غیرت وز تغیر در خروش
خاست از جا و عروس مقبلش
دست حسرت زد بدامان دلش
راهرو را پای از رفتار ماند
دل ز همراهی و دست از کار، ماند
گفت از پیش من ای بدردجی
چون برفتی، بینمت دیگر کجا؟
نوعروس خویش را، بوسید چهر
خوش در آغوشش کشید از روی مهر
ز آستین اشکش ز چشمان پاک کرد
بعد از آن آن آستین را، چاک کرد
گفت: در فردوس چون کردیم رو
مر مرا با این نشان، آنجا بجو
بخش ۲۴: در بیان اینکه طی وادی طریقت و قطع جادهی حقیقت را، همّتی مردانه در کارست که آن جامه مناسب براندام قابلیت هر کس و پای مجاهدهی هر نالایق را پایهی دسترس نیست لمؤلفه:بخش ۲۶: در بیان فیض بخشی آن سر حلقۀ راستین و اسرار شکافتن آستین و مراتب پرده از اسرار برداشتن و نکتۀ توحید را از راه مکاشفات، معلوم عروس خود داشتن که بر مصداق: اولیائی تحت قبابی لایعرفهم غیری ما را تا ابد زندگی و دوام و دولت و پایندگیست:
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.