گنجور

بخش ۸ - پیغام فرستادن عاشق به معشوق

پس از عمری که دل خونابه میخورد
خرد بیرون شد و دل کار میکرد
چو بر دل شد ز غم راه نفس تنگ
به صد افسون و صد دستان و نیرنگ
عقابی تیز پر را رام کردم
به سوی آن صنم پیغام کردم
که ای هم جان و هم جانانهٔ دل
غمت سلطان خلوت خانهٔ دل
جمالت چشم جان را چشمهٔ نور
ز رخسار تو بادا چشم بد دور
منم آن بیدلی کز بیقراری
کنم بر درگهت فریاد و زاری
خلاف رای تو رایی ندارم
بغیر از کوی تو جایی ندارم
دلم دائم تمنای تو ورزد
درونم مهر و سودای تو ورزد
مرا جادوی چشمت برده از راه
زنخدان توام افکنده در چاه
اسیر زلف مشگین تو گشتم
ترحم کن چو مسکین تو گشتم
دلم پر جوش و تن پرتاب تا کی
ز حسرت دیده پر خوناب تا کی
چنین مدهوش و رسوا چند گردم
چو گردون بی سر و پا چند گردم
بر این مجروح سرگردان ببخشای
بر این محزون بی‌سامان ببخشای
چو زلف خویش بی‌سامانیم بین
پریشانی و سرگردانیم بین
جز از الطاف تو غمخواریم نیست
ز چشمت بهره جز بیماریم نیست
زمانی گر ز روی آشنائی
دهد شمع جمالت روشنائی
شوم پروانه در پای تو میرم
به پیش قد و بالای تو میرم
مرا از آفتابت ذره‌ای بس
وز آن باغ ارم گل تره‌ای بس
نگویم یک زمان پیشت نشینم
شوم خرسند کز دورت ببینم
چو احوالم سراسر عرضه داری
یکایک قصهٔ من برشماری
ز اشعار همام این نظم دلسوز
ادا کن پیش آن ماه دلفروز
چو اینجا هست این ابیات در کار
ز استادان نباشد عاریت عار
بگو میگوید آن بیخواب و آرام
از آن ساعت که ناگاه از سر بام

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پس از عمری که دل خونابه میخورد
خرد بیرون شد و دل کار میکرد
هوش مصنوعی: پس از سال‌ها رنج و اندوه، سرانجام عقل و خرد به کار افتاد و دل دیگر احساسات منفی و غم را تجربه نکرد.
چو بر دل شد ز غم راه نفس تنگ
به صد افسون و صد دستان و نیرنگ
هوش مصنوعی: زمانی که غم دل را فراگیرد، نفس کشیدن برای انسان سخت و دشوار می‌شود، اما او با ترفندها و شگردهای گوناگون سعی می‌کند که خود را از این حالت رها سازد.
عقابی تیز پر را رام کردم
به سوی آن صنم پیغام کردم
هوش مصنوعی: یک عقاب تیزپر را آرام کردم و به سوی آن معشوق پیام فرستادم.
که ای هم جان و هم جانانهٔ دل
غمت سلطان خلوت خانهٔ دل
هوش مصنوعی: ای محبوب و همدم من، غم تو فرمانروای دل من است و درون من را پر کرده است.
جمالت چشم جان را چشمهٔ نور
ز رخسار تو بادا چشم بد دور
هوش مصنوعی: زیبایی تو، چشمهٔ نوری است که از چهره‌ات می‌جوشد و باعث می‌شود که جان من روشن شود؛ حتی چشم‌های بد نیز از تو دور بمانند.
منم آن بیدلی کز بیقراری
کنم بر درگهت فریاد و زاری
هوش مصنوعی: من آن شخص ناامیدی هستم که از بی‌قراری و ناآرامی‌ام، در درگاه تو فریاد و ناله می‌زنم.
خلاف رای تو رایی ندارم
بغیر از کوی تو جایی ندارم
هوش مصنوعی: به جز دوری از تو هیچ نظر و عقیده‌ای ندارم و جایی جز میدان عشق تو برای من وجود ندارد.
دلم دائم تمنای تو ورزد
درونم مهر و سودای تو ورزد
هوش مصنوعی: دل من همیشه آرزوی تو را دارد و در وجودم عشق و شور و شوق تو را احساس می‌کنم.
مرا جادوی چشمت برده از راه
زنخدان توام افکنده در چاه
هوش مصنوعی: نگاه زیبای تو چنان مرا جادو کرده که از طریق لبانت، در دام عشق تو گرفتار شدم.
اسیر زلف مشگین تو گشتم
ترحم کن چو مسکین تو گشتم
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت زلف‌های سیاه تو، به سختی گرفتار شدم. اکنون که به حالت بیچارگی افتاده‌ام، لطف و رحمت تو را می‌طلبم.
دلم پر جوش و تن پرتاب تا کی
ز حسرت دیده پر خوناب تا کی
هوش مصنوعی: دل من از غصه و ناراحتی به شدت می‌تپد و تنم بی‌تابی می‌کند، تا کی باید به خاطر حسرت و دردهایی که به چشمانم نشسته، رنج بکشم؟
چنین مدهوش و رسوا چند گردم
چو گردون بی سر و پا چند گردم
هوش مصنوعی: چرا باید این‌قدر بی‌هدف و بی‌دلیل در این حال و روز بگردم و سرگردان شوم، مثل دورانی که هیچ مقصدی ندارد؟
بر این مجروح سرگردان ببخشای
بر این محزون بی‌سامان ببخشای
هوش مصنوعی: لطفاً به این فرد آشفته و زخمی رحم کن و او را که در حالت ناامیدی و بی‌نظمی است، ببخش.
چو زلف خویش بی‌سامانیم بین
پریشانی و سرگردانیم بین
هوش مصنوعی: موهایم شبیه زلفی بی‌نظم و درهم است، در میان این بی‌نظمی و گیجی خودم، سرگردان و پریشانم.
جز از الطاف تو غمخواریم نیست
ز چشمت بهره جز بیماریم نیست
هوش مصنوعی: غیر از محبت‌های تو کسی نیست که به ما دل بسوزاند و از چشم تو هرگز جز درد و رنج نداریم.
زمانی گر ز روی آشنائی
دهد شمع جمالت روشنائی
هوش مصنوعی: زمانی که از روی دوستی و آشنایی، چهره زیبایت روشنایی بخشد.
شوم پروانه در پای تو میرم
به پیش قد و بالای تو میرم
هوش مصنوعی: من مانند پروانه‌ای در کنار تو هستم و با تمام وجود به سمت زیبایی و جذابیت تو می‌روم.
مرا از آفتابت ذره‌ای بس
وز آن باغ ارم گل تره‌ای بس
هوش مصنوعی: من از تابش تو اندکی بلعکس و از باغ ارم فقط یک سرسوزن گل می‌خواهم.
نگویم یک زمان پیشت نشینم
شوم خرسند کز دورت ببینم
هوش مصنوعی: نمی‌گویم که فقط یک بار پیش تو می‌نشینم تا خوشحال شوم از دوری‌ات را ببینم.
چو احوالم سراسر عرضه داری
یکایک قصهٔ من برشماری
هوش مصنوعی: اگر احوال من را به طور کامل بررسی کنی، تمام داستان های زندگی‌ام را یکی یکی خواهی گفت.
ز اشعار همام این نظم دلسوز
ادا کن پیش آن ماه دلفروز
هوش مصنوعی: از شعرهای همام، این غزل عاشقانه را برای آن چهره دلربا بخوان.
چو اینجا هست این ابیات در کار
ز استادان نباشد عاریت عار
هوش مصنوعی: اگر این ابیات در اینجا وجود دارد، این نشان‌دهنده‌ آن است که این کلمات به استادان تعلق ندارند و به نوعی از آن‌ها قرض گرفته نشده‌اند.
بگو میگوید آن بیخواب و آرام
از آن ساعت که ناگاه از سر بام
هوش مصنوعی: به او بگو که از زمانی که ناگهان از روی بام پایین آمده، دیگر خواب و آرامش ندارد.