بخش ۷ - واقف شدن معشوق از حال عاشق
در آن شبهای تار از بیقراری
چو بسیاری بنالیدم بزاری
مگر کز آه من سرو گلندام
صدائی گوش کرد از گوشهٔ بام
بر آن نالیدن من رحمت آورد
خرامان رو به نزدیکان خود کرد
یکی را زان پریرویان طناز
حکایت باز میپرسید در راز
که این مسکین سودائی کدامست
کز این دردسرش سودای خامست
ز کوی ما کرا میجوید آخر
به گرد ما چرا میپوید آخر
که کردش اینچنین بیخواب و آرام
کدامین دانه افکندش در این دام
که زینسان بیخور و بیخواب کردش
که از غم دیدهٔ پر خوناب کردش
کدامین غمزه زد بر جان او تیر
که با نخجیربانش کرد نخجیر
کدامین سیل بگرفتش گذرگاه
کدامین شوخ چشمش برد از راه
جوابش داد کین دل داده از دست
به کوی ما درآید هر شبی مست
گهی در خاک غلطد همچو مستان
گهی سجده برد چون بت پرستان
کسی زو نشنود جز ناله آواز
ز شیدائی نگوید با کسی راز
درین دردش کسی فریادرس نیست
به غیر از آه سردش همنفس نیست
همه وقتی در این شبهای تاری
گهی نالد گهی گرید بزاری
به شب با اختران دمساز گردد
چو روز آید دگر ره باز گردد
مدام از دیده خون بر چهره راند
کسی احوال این مسکین نداند
به خنده گفت کین خام اوفتادست
همانا نو در این دام اوفتادست
دگر عاشق بدین زاری نباشد
بدین خواری و غمخواری نباشد
بغایت تند میسوزد چراغش
خلل کرده است پنداری دماغش
چنین شوریده، سامان دیر یابد
چنین بیمار، درمان دیر یابد
بدین سان کوی ما، او را نشاید
چنین دیوانه را زنجیر باید
کجا یابد کلید این بستگی را
که سازد مرهم این دلخستگی را
که جوید با چنین کس آشنائی
شکستش را که سازد مومیائی
گمان بردی دلی ناموس کردی
بر این آسوده دل افسوس کردی
بخش ۶ - غزل: دلم زین بیش غوغا برنتابدبخش ۸ - پیغام فرستادن عاشق به معشوق: پس از عمری که دل خونابه میخورد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در آن شبهای تار از بیقراری
چو بسیاری بنالیدم بزاری
هوش مصنوعی: در شبهای تار و ناامیدی، به شدت و از روی بیقراری، ناله و زاری کردم.
مگر کز آه من سرو گلندام
صدائی گوش کرد از گوشهٔ بام
هوش مصنوعی: آیا آهی از دل من به گوش سروی غمگین و زیبا رسید که از روی بام به آن گوش داد؟
بر آن نالیدن من رحمت آورد
خرامان رو به نزدیکان خود کرد
هوش مصنوعی: او با نالههای من به رحمت نزدیک شد و آرام آرام به سوی نزدیکانش حرکت کرد.
یکی را زان پریرویان طناز
حکایت باز میپرسید در راز
هوش مصنوعی: یکی از افرادی که زیبایی و فریبایی خاصی دارد، از دیگری درباره آن راز و داستانی که مربوط به این پریروهای جذاب است سوال میکرد.
که این مسکین سودائی کدامست
کز این دردسرش سودای خامست
هوش مصنوعی: مسکین و بیچاره چه آرزویی دارد که از این مشکلات و دردسرها رنج میبرد و دچار خیالهای بیهوده است.
ز کوی ما کرا میجوید آخر
به گرد ما چرا میپوید آخر
هوش مصنوعی: کیست که از کوی ما میگردد و به دنبالم میآید؟ چرا بیدلیل به دور من میچرخد؟
که کردش اینچنین بیخواب و آرام
کدامین دانه افکندش در این دام
هوش مصنوعی: چه کسی او را اینچنین بیخواب و بیقرار کرده است؟ چه دانهای در این دام برای او افکندهاند؟
که زینسان بیخور و بیخواب کردش
که از غم دیدهٔ پر خوناب کردش
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوه بسیار، او را از خواب و خوراک بینیاز کرد و چشمانش پر از اشک و زاری شد.
کدامین غمزه زد بر جان او تیر
که با نخجیربانش کرد نخجیر
هوش مصنوعی: کدامین نگاه زیبا بود که جان او را هدف گرفت و همان نگاه او را با شکارچی خود به شکار برد؟
کدامین سیل بگرفتش گذرگاه
کدامین شوخ چشمش برد از راه
هوش مصنوعی: کدام سیل او را از مسیرش برده و کدام فانوس زیبا او را از راه منحرف کرده است؟
جوابش داد کین دل داده از دست
به کوی ما درآید هر شبی مست
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که این دلِ عاشق که به خاطر تو به این وضعیت افتاده، هر شب به کوی ما وارد میشود و در مستی به سر میبرد.
گهی در خاک غلطد همچو مستان
گهی سجده برد چون بت پرستان
هوش مصنوعی: گاهی انسان مانند مستان بر روی زمین غلت میزند و گاهی همانند بتپرستان به عبادت و سجده مشغول میشود.
کسی زو نشنود جز ناله آواز
ز شیدائی نگوید با کسی راز
هوش مصنوعی: کسی جز خود شیدای عشق صدای نالهاش را نمیشنود و نمیتواند با کسی از احساساتش سخن بگوید.
درین دردش کسی فریادرس نیست
به غیر از آه سردش همنفس نیست
هوش مصنوعی: در این رنج و درد، هیچکس نیست که به او کمک کند و تنها همنفس او، آه سردش است که بیانگر احساساتش است.
همه وقتی در این شبهای تاری
گهی نالد گهی گرید بزاری
هوش مصنوعی: در این شبهای تار، همه گاهی در دل ناله میکنند و گاهی اشک میریزند.
به شب با اختران دمساز گردد
چو روز آید دگر ره باز گردد
هوش مصنوعی: در شب، ستارهها همدم و همراه میشوند، اما وقتی روز فرا میرسد، آن همدلی و همراهی به پایان میرسد و هر چیز به وضعیت طبیعی خود برمیگردد.
مدام از دیده خون بر چهره راند
کسی احوال این مسکین نداند
هوش مصنوعی: همیشه کسی با غم و اندوه، اشک را بر چهرهی من میریزد، ولی هیچکس احوال این بیچاره را نمیفهمد.
به خنده گفت کین خام اوفتادست
همانا نو در این دام اوفتادست
هوش مصنوعی: او با خنده گفت که این جوان نادان در واقع به دام جدیدی افتاده است.
دگر عاشق بدین زاری نباشد
بدین خواری و غمخواری نباشد
هوش مصنوعی: دیگر هیچ عشقی به این حالت حزین و رنجور نخواهد بود و چنین درد و غم و اندوهی برای عشق وجود نخواهد داشت.
بغایت تند میسوزد چراغش
خلل کرده است پنداری دماغش
هوش مصنوعی: چراغش به شدت میسوزد، گویی که مشکلی در ذهنش وجود دارد.
چنین شوریده، سامان دیر یابد
چنین بیمار، درمان دیر یابد
هوش مصنوعی: کسی که در آشفتگی و بیتوجهی به سر میبرد، برای به دست آوردن آرامش و نظم به زمان زیادی نیاز دارد و فردی که بیمار است نیز برای بهبودی و درمان به زمان طولانیتری احتیاج دارد.
بدین سان کوی ما، او را نشاید
چنین دیوانه را زنجیر باید
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که جای ما برای یاری فرستاده شده مناسب نیست و برای یک دیوانه مانند او، باید زنجیر باشد، به این معنا که او در این مکان نمیتواند آزادانه بماند و باید محدودیتهایی برایش وجود داشته باشد.
کجا یابد کلید این بستگی را
که سازد مرهم این دلخستگی را
هوش مصنوعی: کی میتواند راه حلی برای این مشکل پیدا کند که بتواند به زخمهای این دل درمانی بدهد؟
که جوید با چنین کس آشنائی
شکستش را که سازد مومیائی
هوش مصنوعی: اگر کسی با فردی که قصد نزدیک شدن به او را دارد، دوستی و آشنایی برقرار کند، در حقیقت به شکستی دست خواهد زد که او را به حالتی خاص و متفاوت در میآورد، مانند مومیایی که به حالت خاصی درآمده است.
گمان بردی دلی ناموس کردی
بر این آسوده دل افسوس کردی
هوش مصنوعی: تو فکر کردی که با آرامش دل کسی را به ناموس خود درآوردهای، اما افسوس که این تنها یک خیال باطل بود.