گنجور

بخش ۶ - غزل

دلم زین بیش غوغا برنتابد
سرم زین بیش سودا برنتابد
غمت را گو بدار از جان ما دست
که آن دیوانه یغما برنتابد
ز شوقت بر دل دیوانهٔ ماست
غمی کان سنگ خارا برنتابد
ز چشمم هر شبی مژگان براند
چنان سیلی که دریا برنتابد
بیا امشب مگو فردا که این کار
دگر امروز و فردا برنتابد
سر اندر پایت اندازیم چون زلف
اگر زلفت سر از ما برنتابد
عبید از درد کی یابد رهائی
چو درد دل مداوا برنتابد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلم زین بیش غوغا برنتابد
سرم زین بیش سودا برنتابد
هوش مصنوعی: قلبم دیگر طاقت این همه هیاهو را ندارد و ذهنم دیگر نمی‌تواند این همه فکر و خیال را تحمل کند.
غمت را گو بدار از جان ما دست
که آن دیوانه یغما برنتابد
هوش مصنوعی: غم تو را از قلب ما دور کن، زیرا آن دیوانه (عشق یا غم) طاقت تحمل این درد را ندارد.
ز شوقت بر دل دیوانهٔ ماست
غمی کان سنگ خارا برنتابد
هوش مصنوعی: از عشق تو در دل دیوانه‌ام غمی وجود دارد که حتی سنگ سخت هم نمی‌تواند آن را تحمل کند.
ز چشمم هر شبی مژگان براند
چنان سیلی که دریا برنتابد
هوش مصنوعی: هر شب از چشمانم، مژگانم به قدری اشک می‌ریزند که انگار سیلی به پا می‌خورد، طوری که دریا هم نمی‌تواند این همه را تحمل کند.
بیا امشب مگو فردا که این کار
دگر امروز و فردا برنتابد
هوش مصنوعی: امشب را غنیمت بشمار و درباره فردا صحبت نکن، زیرا این موضوع تحمل تأخیر را ندارد.
سر اندر پایت اندازیم چون زلف
اگر زلفت سر از ما برنتابد
هوش مصنوعی: ما سر را به پاهایت می‌گذاریم مانند زلف، اگر زلف تو ما را رها نکند.
عبید از درد کی یابد رهائی
چو درد دل مداوا برنتابد
هوش مصنوعی: عبید از درد نمی‌تواند رهایی پیدا کند، زیرا وقتی دل درد دارد، به راحتی درمان نمی‌شود.