بخش ۴ - سخن در عشق
نخستین روز کاین چشم بلاکش
مرا از عشق او در جان زد آتش
دل از جان و جوانی بر گرفتم
امید از زندگانی بر گرفتم
چنان در عشق او دیوانه گشتم
که در دیوانگی افسانه گشتم
خرد میگفت کی مدهوش بیمار
غمش را در میان جان نگه دار
اگر دل میدهی باری بدو ده
به هر خواری که آید دل فرو ده
گهی چون شمع میافروز از عشق
چو پروانه گهی میسوز از عشق
میندیش ار جگر خوناب گیرد
که چشم از آتش دل آب گیرد
خراب عشق شو کاباد گشتی
غلام عشق شو کازاد گشتی
حدیث عشق انجامی ندارد
خرد جز عاشقی کامی ندارد
منوش از دهر جز پیمانهٔ عشق
میاور یاد جز افسانهٔ عشق
دلی کو با بتی عشقی نورزد
مخوانش دل که او چیزی نیرزد
نداند هرکه او شوقی ندارد
که دل بی عاشقی کامی ندارد
چرا جز عشق چیزی پرورد دل
اگر سوزی نباشد بفسرد دل
مباد آندل که او سوزی ندارد
هوای مجلس افروزی ندارد
برو در عشقبازی سر برافراز
به کوی عشق نام و ننگ در باز
کزین بهتر خرد را پیشهای نیست
وزین به در جهان اندیشهای نیست
شنیدم پند و دل در عشق بستم
چو مدهوشان ز جام عشق مستم
به دست عشق دادم ملک جانرا
صلای عشق در دادم جهان را
وگر در دام عشق انداختم دل
شدم آماج محنت باختم دل
از این پس کعبهٔ من کوی او بس
مرا محراب جان ابروی او بس
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نخستین روز کاین چشم بلاکش
مرا از عشق او در جان زد آتش
هوش مصنوعی: در اولین روزی که این چشم زیبا و پر از درد مرا به عشق خود سوزاند، آتش عشق در وجودم شعلهور شد.
دل از جان و جوانی بر گرفتم
امید از زندگانی بر گرفتم
هوش مصنوعی: من از جان و جوانیام دل بریدم و دیگر به زندگیام امیدی ندارم.
چنان در عشق او دیوانه گشتم
که در دیوانگی افسانه گشتم
هوش مصنوعی: در عشق او چنان مجنون شدم که خود به یک داستان دیوانگی تبدیل شدم.
خرد میگفت کی مدهوش بیمار
غمش را در میان جان نگه دار
هوش مصنوعی: خرد به من میگوید که مراقب این بیمار باش و غم او را در دل نگهدار.
اگر دل میدهی باری بدو ده
به هر خواری که آید دل فرو ده
هوش مصنوعی: اگر قلبت را به کسی میسپاری، با هر دشواری و رنجی که پیش میآید، آن را به او بده و از خودت صرفنظر کن.
گهی چون شمع میافروز از عشق
چو پروانه گهی میسوز از عشق
هوش مصنوعی: گاهی مانند شمع به خاطر عشق روشن و درخشان میشوی، و گاهی مانند پروانه از عشق میسوزی.
میندیش ار جگر خوناب گیرد
که چشم از آتش دل آب گیرد
هوش مصنوعی: نگران نباش که اگر دل به درد آید، چشمات از آتش عشق اشک نخواهد ریخت.
خراب عشق شو کاباد گشتی
غلام عشق شو کازاد گشتی
هوش مصنوعی: در عشق و محبت غرق شو تا از قید و بندهای زندگی آزاد شوی. وقتی که عشق را بپذیری، به جایگاه بندگی و خدمتگزار عشق نائل میشوی و از شرایط قبلی خود رهایی مییابی.
حدیث عشق انجامی ندارد
خرد جز عاشقی کامی ندارد
هوش مصنوعی: عشق داستانی پایانناپذیر دارد و هیچ کس جز عاشقان طعم موفقیت را نخواهد چشید.
منوش از دهر جز پیمانهٔ عشق
میاور یاد جز افسانهٔ عشق
هوش مصنوعی: از زندگی جز عشق را نچش، و از داستان عشق غیر از یادهایش را فراموش کن.
دلی کو با بتی عشقی نورزد
مخوانش دل که او چیزی نیرزد
هوش مصنوعی: اگر دلی با معشوقی عشق نورزد، آن دل را دل ننامید، زیرا چنین دلی ارزشی ندارد.
نداند هرکه او شوقی ندارد
که دل بی عاشقی کامی ندارد
هوش مصنوعی: هر کسی که شوقی در دل ندارد، نخواهد فهمید که دل بدون عشق نمیتواند لذتی ببرد.
چرا جز عشق چیزی پرورد دل
اگر سوزی نباشد بفسرد دل
هوش مصنوعی: چرا دل من جز عشق چیزی نمیخواهد؟ اگر آتشی در دل نباشد، دل هم بیفایده میشود.
مباد آندل که او سوزی ندارد
هوای مجلس افروزی ندارد
هوش مصنوعی: مبادا کسی بیاحساس به اینجا بیاید که هیچ حرارتی برای گرم کردن جمع ندارد.
برو در عشقبازی سر برافراز
به کوی عشق نام و ننگ در باز
هوش مصنوعی: به محفل عشق برو و سر بلند کن، در کوی عشق به مسائل خوب و بد فکر نکن.
کزین بهتر خرد را پیشهای نیست
وزین به در جهان اندیشهای نیست
هوش مصنوعی: هیچ چیز بهتر از خرد و دانایی نیست و در دنیا نیز اندیشهای بالاتر از آن وجود ندارد.
شنیدم پند و دل در عشق بستم
چو مدهوشان ز جام عشق مستم
هوش مصنوعی: شنیدم نصیحتهایی در مورد عشق و تصمیم گرفتم که به عشق بپیوندم. مثل کسی که از شراب عشق سرمست شده و در حال بیخبری است.
به دست عشق دادم ملک جانرا
صلای عشق در دادم جهان را
هوش مصنوعی: من زندگی و وجودم را به عشق سپردم و صدای عشق را به همهی دنیا رساندم.
وگر در دام عشق انداختم دل
شدم آماج محنت باختم دل
هوش مصنوعی: اگر در دام عشق گرفتار شوم، قلبم هدف اندوه و مشکلات خواهد شد و در نتیجه، دلباختگیام را از دست میدهم.
از این پس کعبهٔ من کوی او بس
مرا محراب جان ابروی او بس
هوش مصنوعی: از این لحظه به بعد، مکان مقدس من عشق اوست و برای من، تنها سجدهگاه و نقطهٔ نورانی زندگیام، ابروی اوست.