گنجور

بخش ۲۶ - در زوال وصال و شب فراق

من اندر عیش و بختم در کمین بود
چه شاید کرد چون طالع چنین بود
زناگه بخت وارون بر سرم تاخت
از آن خوش زندگانی دورم انداخت
ز هر سو دشمنانم را خبر شد
حدیث ما به هر جائی سمر شد
جهانی را از آن آگاه کردند
ز وصلش دست ما کوتاه کردند
چو خصمان را از این معنی خبر شد
حکایت بعد از این نوع دگر شد
در این معنی بسی تقریر کردند
به آخر دست این تدبیر کردند
که اینجا بودنش کاری است دشوار
بباید رفتنش زین ملک ناچار
بر این اندیشه یکسر دل نهادند
بر او زین قصه رمزی برگشادند
چو بشنید این سخن خورشید خوبان
ز رفتن شد تنش چون بید لرزان
گل اندامم درون پردهٔ راز
چو غنچه تنگ خوئی کرده آغاز
نفیر و ناله و شیون برآورد
خروش از جان مرد و زن برآورد
فغان بر گنبد گردان رسانید
صدای ناله بر کیوان رسانید
ز هر نوعی بسی در رفع کوشید
غریمش هر سخن کو گفت نشنید
کز اینجا طاقت دوری ندارم
چنین از عقل دستوری ندارم
به پشت بادپائی بر نشاندش
ز آب دیده در آذر نشاندش
براهش با پری همداستان کرد
پریوارش ز چشم من نهان کرد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من اندر عیش و بختم در کمین بود
چه شاید کرد چون طالع چنین بود
هوش مصنوعی: من در حال خوشی و سرنوشت، در انتظار بودم که چه می‌توانم کرد، وقتی تقدیر اینگونه رقم خورده است.
زناگه بخت وارون بر سرم تاخت
از آن خوش زندگانی دورم انداخت
هوش مصنوعی: شانس بد به سراغم آمده و به خاطر آن، زندگی خوبی که داشتم، از من دور شده است.
ز هر سو دشمنانم را خبر شد
حدیث ما به هر جائی سمر شد
هوش مصنوعی: از هر طرف دشمنانم از ماجراهای ما آگاه شدند و این داستان در همه جا پیچید.
جهانی را از آن آگاه کردند
ز وصلش دست ما کوتاه کردند
هوش مصنوعی: جهان را از عشق او آگاه ساختند، اما ما را از رسیدن به او محروم کردند.
چو خصمان را از این معنی خبر شد
حکایت بعد از این نوع دگر شد
هوش مصنوعی: وقتی دشمنان از این موضوع مطلع شدند، داستان به گونه‌ای دیگر رقم خورد.
در این معنی بسی تقریر کردند
به آخر دست این تدبیر کردند
هوش مصنوعی: در این موضوع حرف‌های زیادی زده شده و در نهایت نتیجه‌گیری خوبی حاصل شده است.
که اینجا بودنش کاری است دشوار
بباید رفتنش زین ملک ناچار
هوش مصنوعی: زندگی در اینجا برای او سخت شده و لابد باید از این مکان برود.
بر این اندیشه یکسر دل نهادند
بر او زین قصه رمزی برگشادند
هوش مصنوعی: دلشان را کاملاً بر روی این اندیشه گذاشتند و از این داستان رمز و رازی را آشکار کردند.
چو بشنید این سخن خورشید خوبان
ز رفتن شد تنش چون بید لرزان
هوش مصنوعی: وقتی خورشید خوبان این صحبت را شنید، از ناراحتی به قدری لرزید که مثل درخت بید به این طرف و آن طرف می‌لرزید.
گل اندامم درون پردهٔ راز
چو غنچه تنگ خوئی کرده آغاز
هوش مصنوعی: به خاطر اندام زیبا و دلربایم، در دل خود رازی پنهان دارم، مانند غنچه‌ای که هنوز به خود نرسیده و به آرامی خود را باز می‌کند.
نفیر و ناله و شیون برآورد
خروش از جان مرد و زن برآورد
هوش مصنوعی: صداهای دردناک و فریادهای زاری از دل مردان و زنان به گوش رسید.
فغان بر گنبد گردان رسانید
صدای ناله بر کیوان رسانید
هوش مصنوعی: آوای ناله‌ای به دور گردان آسمان رسید و به کیوان (زحل) پیامد.
ز هر نوعی بسی در رفع کوشید
غریمش هر سخن کو گفت نشنید
هوش مصنوعی: از هر نوع تلاش‌های زیادی برای برطرف کردن مشکلات انجام شد، اما غرور او هر چیزی را که گفته می‌شد، نشنید.
کز اینجا طاقت دوری ندارم
چنین از عقل دستوری ندارم
هوش مصنوعی: من از اینجا نمی‌توانم دوری را تحمل کنم و هیچ دستوری از عقل درباره‌اش ندارم.
به پشت بادپائی بر نشاندش
ز آب دیده در آذر نشاندش
هوش مصنوعی: او را بر دوش بادپا نشاند و از اشک خود، در آتش عشق قرارش داد.
براهش با پری همداستان کرد
پریوارش ز چشم من نهان کرد
هوش مصنوعی: به خاطر او با پری هم‌صحبت شدم و خانواده‌اش را از دیده‌ام پنهان کرد.