گنجور

بخش ۲۷ - آگاه شدن عاشق از حال معشوق

چو این ناخوش خبر در گوشم آمد
به صد زاری دل اندر جوشم آمد
جهان آن عیش شیرینم بشورید
مرا زان ماه مهر افروز ببرید
ز درد دوریش دیوانه گشتم
ز هوش و خواب و خور بیگانه گشتم
چو بر جانم فراقش تاختن کرد
مرا شوریدهٔ هر انجمن کرد
دلم را نوبت شادی سرآمد
غمش نوبت زنان از در درآمد
فراقش ناگهانم مبتلی کرد
غمش پیراهن صبرم قبا کرد
تنم در غصهٔ هجران بفرسود
دلم خون گشت و از دیده بپالود
پدر کز من روانش باد پر نور
مرا پیرانه پندی داد مشهور
که در دل آتش سودا میفروز
ز حسن دلفروزان دیده بردوز
مکن با دلبران پیوند یاری
مکن با جان خود زنهارخواری
من نادان چو پندش داشتم خوار
از آن گشتم بدین خواری گرفتار
ز جور دور گردان چند نالم
چنین تا کی بود آشفته حالم
مسلمانان ملامت کم کنیدم
خدا را چاره‌ای همدم کنیدم
نه درد دل توانم گفت با کس
نه راه از پیش میدانم نه از پس
ندارم طاقت دوری ندارم
ندارم برگ مهجوری ندارم
تنی دارم ز دل در خون نشسته
ز موج اشگ در جیحون نشسته
دلی دارم در او غم توی در توی
روان خونابه از وی جوی در جوی
روانی ناوک غم درنشانده
وجودی در عدم راهی نمانده
غم از این خستهٔ تنها چه خواهی
ز من دلدادهٔ شیدا چه خواهی
دلم سیر آمد از جان و جوانی
خدایا چارهٔ کارم تو دانی
چو یاد آید مرا زان عیش شیرین
فرو بارد ز چشمم عقد پروین
چنان از شوق او افغان برآرم
که دود از گنبد گردان برآرم
گهی از دست دل در خون نشینم
گهی از دیده در جیحون نشینم
گهی بر حال زار خود بگریم
گهی بر روزگار خود بگریم
گهی از سوز جان افغان برآرم
نفیر از درد بیدرمان برآرم
به زاری جوی خون از دیده رانم
بوصف الحال خود این شعر خوانم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو این ناخوش خبر در گوشم آمد
به صد زاری دل اندر جوشم آمد
هوش مصنوعی: زمانی که این خبر ناخوشایند به گوشم رسید، به شدت ناراحت شدم و دلَم پر از آشفتگی و گریه شد.
جهان آن عیش شیرینم بشورید
مرا زان ماه مهر افروز ببرید
هوش مصنوعی: دنیا آن لذت شیرینم را نابود کرد و مرا از آن ماه روشن و زیبای مهر جدا ساخت.
ز درد دوریش دیوانه گشتم
ز هوش و خواب و خور بیگانه گشتم
هوش مصنوعی: از درد دوری‌ات دیوانه شدم و از خواب و خوراک بی‌خبر ماندم.
چو بر جانم فراقش تاختن کرد
مرا شوریدهٔ هر انجمن کرد
هوش مصنوعی: وقتی جدایی او بر جانم حمله‌ور شد، مرا دیوانه و سرگردان هر جمعی کرد.
دلم را نوبت شادی سرآمد
غمش نوبت زنان از در درآمد
هوش مصنوعی: دل من دیگر جای غم ندارد و زمان شادی‌ام فرا رسیده است، چنان که نگرانی‌ها و اندوه‌ها از در خارج شده‌اند.
فراقش ناگهانم مبتلی کرد
غمش پیراهن صبرم قبا کرد
هوش مصنوعی: جدایی او ناگهان مرا درگیر خود کرد و غمش باعث شد صبرم به درد بیفتد.
تنم در غصهٔ هجران بفرسود
دلم خون گشت و از دیده بپالود
هوش مصنوعی: بدنم از درد جدایی زخم خورده و دلم پر از غم شده، اشک‌هایم از چشمانم سرازیر است.
پدر کز من روانش باد پر نور
مرا پیرانه پندی داد مشهور
هوش مصنوعی: پدر من که روحش پر از نور بود، به من در زمان پیری نصیحتی معروف کرد.
که در دل آتش سودا میفروز
ز حسن دلفروزان دیده بردوز
هوش مصنوعی: در دل خود آتش عشق را روشن کن، و از زیبایی‌های دلربا چشمانت را ببند.
مکن با دلبران پیوند یاری
مکن با جان خود زنهارخواری
هوش مصنوعی: با دلبران دوستی نکن و خودت را به خطر نینداز، مراقب جان خود باش.
من نادان چو پندش داشتم خوار
از آن گشتم بدین خواری گرفتار
هوش مصنوعی: من در بی‌خبری، وقتی نصیحتی را شنیدم به خاطر آن به خودم بی‌احترامی کردم و به همین دلیل در این ذلت گرفتار شدم.
ز جور دور گردان چند نالم
چنین تا کی بود آشفته حالم
هوش مصنوعی: از ظلم و سختی‌هایی که بر من می‌گذرد، تا چه زمانی باید شکایت کنم؟ تا کی باید در این آشفتگی و بی‌نظمی به سر ببرم؟
مسلمانان ملامت کم کنیدم
خدا را چاره‌ای همدم کنیدم
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، کمی از سرزنش‌هایتان بکاهید، من به خداوند پناه می‌برم و از او تقاضا دارم که دوستانی برایم بیافریند.
نه درد دل توانم گفت با کس
نه راه از پیش میدانم نه از پس
هوش مصنوعی: نمی‌توانم با کسی از درد دل‌هایم صحبت کنم و نمی‌دانم چگونه باید از این وضعیت خارج شوم، نه راهی به جلو دارم و نه به عقب.
ندارم طاقت دوری ندارم
ندارم برگ مهجوری ندارم
هوش مصنوعی: من طاقت دوری از تو را ندارم و نمی‌توانم با غم مهجوری زندگی کنم.
تنی دارم ز دل در خون نشسته
ز موج اشگ در جیحون نشسته
هوش مصنوعی: دارم بدنی که دل من در غم و اندوه غوطه‌ور است، مانند جویی که پر از اشک و پر تلاطم است.
دلی دارم در او غم توی در توی
روان خونابه از وی جوی در جوی
هوش مصنوعی: دلی دارم که در آن غم تو وجود دارد و از آن دل، اشک و غم مانند جوی باران جاری است.
روانی ناوک غم درنشانده
وجودی در عدم راهی نمانده
هوش مصنوعی: غم مانند یک تیر زهرآلود به وجود من نفوذ کرده و دیگر راهی برای escape (فرار) از آن باقی نمانده است.
غم از این خستهٔ تنها چه خواهی
ز من دلدادهٔ شیدا چه خواهی
هوش مصنوعی: از غم و اندوه این دل تنها، چه انتظاری داری از من که دلداده و شیدا هستم؟
دلم سیر آمد از جان و جوانی
خدایا چارهٔ کارم تو دانی
هوش مصنوعی: دل من از زندگی و جوانی خسته شده است، خدایا خودت بهترین راه حل را می‌دانی.
چو یاد آید مرا زان عیش شیرین
فرو بارد ز چشمم عقد پروین
هوش مصنوعی: وقتی به یاد آن لذت شیرین می‌افتم، اشک‌هایم مانند باران از چشمانم سرازیر می‌شود.
چنان از شوق او افغان برآرم
که دود از گنبد گردان برآرم
هوش مصنوعی: چنان عاشق شده‌ام که اگر بخواهم احساساتم را ابراز کنم، مانند دودی از گنبد آسمان بلند می‌شود.
گهی از دست دل در خون نشینم
گهی از دیده در جیحون نشینم
هوش مصنوعی: گاهی در غم و اندوه به شدت غرق می‌شوم و گاهی در شادی و خوشحالی ناب.
گهی بر حال زار خود بگریم
گهی بر روزگار خود بگریم
هوش مصنوعی: گاهی به حال خودم اشک می‌ریزم و گاهی به خاطر شرایط و روزگارم گریه می‌کنم.
گهی از سوز جان افغان برآرم
نفیر از درد بیدرمان برآرم
هوش مصنوعی: گاهی از شدت درد و اندوهی که در جانم هست، فریاد می‌زنم و آوای ناله‌ام را بلند می‌کنم.
به زاری جوی خون از دیده رانم
بوصف الحال خود این شعر خوانم
هوش مصنوعی: با حالتی غم‌انگیز و به شدت ناراحت، اشک‌های فراوانی از چشم‌هایم جاری می‌شود و به وصف وضعیت کنونی‌ام این شعر را می‌خوانم.

حاشیه ها

1389/04/21 11:07
Kamran Shayesteh

با سلام- فکر می کنم در بیت هفتم (تنم در غصه ...) و در بیت 21 ( چو یاد آید ... ) درست باشد.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.