گنجور

بخش ۲۴ - در صفت وصال

چنین زیبا نگاری دلستانی
به رعنائی و خوبی داستانی
چنان بر عاشق خود مهربان بود
که گوئی عاشق جان و جهان بود
نبودی با منش جز مهربانی
ندیدیم جز از او شیرین زبانی
مدامم خرمی دمساز بودی
به رویش چشم جانم باز بودی
به دل گفتم که ای مدهوش بیمار
غمش را در میان جان نگهدار
کزین خوشتر کسی دلبر نیابد
به خوبی کس از این بهتر نیابد
بهم خوش بود ما را روزگاری
به وصلش داشتم خوش کار و باری
سعادت یار و بختم همنشین بود
زمان در حکم و اقبالم قرین بود
ز طالع خرم و دلشاد بودم
ز بند هر غمی آزاد بودم
جهان محکوم و دولت یاورم بود
فلک مامور و اختر چاکرم بود
کنون زان عیش جز خون در دلم نیست
در آن شادی به جز غم حاصلم نیست
تنی خسته دلی غمناک دارم
به دستی باد و دستی خاک دارم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنین زیبا نگاری دلستانی
به رعنائی و خوبی داستانی
هوش مصنوعی: این تصویر زیبا و دلنواز، داستانی از زیبایی و حسن را روایت می‌کند.
چنان بر عاشق خود مهربان بود
که گوئی عاشق جان و جهان بود
هوش مصنوعی: او به قدری نسبت به محبوبش مهربان بود که انگار عاشق، تمام زندگی و هستی‌اش را در آن عشق می‌دید.
نبودی با منش جز مهربانی
ندیدیم جز از او شیرین زبانی
هوش مصنوعی: ما هیچ‌گاه کسی را جز او ندیدیم که با مهربانی و زبان شیرین با ما سخن بگوید.
مدامم خرمی دمساز بودی
به رویش چشم جانم باز بودی
هوش مصنوعی: همیشه خوشی و شادابی تو همراه من بود و در هر لحظه، جانم به دیدن تو زنده و شاداب بود.
به دل گفتم که ای مدهوش بیمار
غمش را در میان جان نگهدار
هوش مصنوعی: به دل خودم گفتم: ای دل ناتوان و بیمار، غم عشق را در عمق جانت حفظ کن و فراموش نکن.
کزین خوشتر کسی دلبر نیابد
به خوبی کس از این بهتر نیابد
هوش مصنوعی: هیچ دلبر و معشوقی از این بهتر و زیباتر نخواهی یافت.
بهم خوش بود ما را روزگاری
به وصلش داشتم خوش کار و باری
هوش مصنوعی: در روزگاری که با او بودن برایم خوشایند بود، احساس خوبی داشتم و زندگی‌ام سرشار از کار و فعالیت بود.
سعادت یار و بختم همنشین بود
زمان در حکم و اقبالم قرین بود
هوش مصنوعی: سعادت و خوشبختی‌ام همیشه با من بوده و در زمان‌هایی که به سرنوشت و قسمت خودم نگاه می‌کنم، متوجه می‌شوم که این‌ها در کنار هم قرار دارند.
ز طالع خرم و دلشاد بودم
ز بند هر غمی آزاد بودم
هوش مصنوعی: من از سرنوشت خوب و شاداب خود خوشحال بودم و از هر گونه ناراحتی و غم رها بودم.
جهان محکوم و دولت یاورم بود
فلک مامور و اختر چاکرم بود
هوش مصنوعی: جهان زیر سلطه و حکومت من بود، آسمان و ستاره‌ها همیشه حامی و در خدمت من بودند.
کنون زان عیش جز خون در دلم نیست
در آن شادی به جز غم حاصلم نیست
هوش مصنوعی: حالا از آن لذت جز درد در دلم وجود ندارد و در آن شادی تنها غم به دست آورده‌ام.
تنی خسته دلی غمناک دارم
به دستی باد و دستی خاک دارم
هوش مصنوعی: من بدنی خسته و دلی پر از غم دارم، در یک دستم نسیم و در دست دیگرم خاک را دارم.