بخش ۲۲ - رسیدن قاصد و بشارت و عنایت معشوق
در این اندیشه شب را روز کردم
فراوان نالهٔ دلسوز کردم
چو از حد افق هنگام شبگیر
علم بفراشت خورشید جهانگیر
ز مشرق بر شفق زر میفشاندند
به صنعت لعل در زر مینشاندند
چراغ طالع شب تیره میشد
سپاه روز بر شب چیره میشد
در آن ساعت سخن نوعی دگر شد
دعای صبحگاهم کارگر شد
ز ناگه پیک دولت میدوانید
به من پیغام دلبر میرسانید
که دل خوش دار اینک یارت آمد
دگر آبی بروی کارت آمد
اگر چه مدتی رنجی کشیدی
برآخر دست در گنجی کشیدی
غمی خوردی و غمخواری گرفتی
دلی دادی و دلداری گرفتی
ز همت دانهای در دام کردی
بدین افسون پری را رام کردی
نشست آن مشفق دیرینه پیشم
دوای درد و مرهم ساز ریشم
بمن پیغام دلبر باز میگفت
حکایت های غم پرداز میگفت
زبان چون در پیام یار بگشود
دلم خرم شد و جانم بیاسود
قدح از دست در بستان فکندم
کلاه از عیش بر ایوان فکندم
رمیده بخت من سامان پذیرفت
کهن بیماریم درمان پذیرفت
گل عیشم به باغ عمر بشکفت
نگارم میرسید و بخت میگفت:
بخش ۲۱ - غزل: گر آن مه را وفا بودی چه بودیبخش ۲۳ - آمدن معشوق به خانهٔ عاشق: چو زرین بال عنقای سرافراز
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در این اندیشه شب را روز کردم
فراوان نالهٔ دلسوز کردم
هوش مصنوعی: در این فکر و نگرانی، شب را به صبح رساندم و بارها برای دل خودم ناله و گریه کردم.
چو از حد افق هنگام شبگیر
علم بفراشت خورشید جهانگیر
هوش مصنوعی: وقتی که شب به پایان میرسد و خورشید از افق بالا میآید، نمایی زیبا و شگفتانگیز از روشنایی در جهان شکل میگیرد.
ز مشرق بر شفق زر میفشاندند
به صنعت لعل در زر مینشاندند
هوش مصنوعی: از سوی مشرق، نوری مانند زر بر افق میتاباندند، و با هنری زیبا، رنگ لعل را بر روی زر قرار میدادند.
چراغ طالع شب تیره میشد
سپاه روز بر شب چیره میشد
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، روشنایی آینده به تدریج ظاهر میشد و سپاهی از روز بر شب غلبه پیدا میکرد.
در آن ساعت سخن نوعی دگر شد
دعای صبحگاهم کارگر شد
هوش مصنوعی: در آن لحظه، صحبتها به نوع دیگری تبدیل شد و دعاهای صبحگاهیام تاثیرگذار شد.
ز ناگه پیک دولت میدوانید
به من پیغام دلبر میرسانید
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی، پیام خوشبختی و شادکامی به من رسید و کسی خبر عشق و محبت معشوق را به من آورد.
که دل خوش دار اینک یارت آمد
دگر آبی بروی کارت آمد
هوش مصنوعی: دل شاد باش، چرا که یارت دوباره به سراغت آمده و زندگی دوباره رونق یافته است.
اگر چه مدتی رنجی کشیدی
برآخر دست در گنجی کشیدی
هوش مصنوعی: هر چند که مدت زمانی را به زحمت گذراندی و سختیها را تحمل کردی، در نهایت به نعمتی بزرگ و گرانبها رسیدی.
غمی خوردی و غمخواری گرفتی
دلی دادی و دلداری گرفتی
هوش مصنوعی: تو برای دیگری غم خوردی و به او محبت و دلداری دادی، در عوض ممکن است خودت هم اندوهی را تجربه کرده باشی.
ز همت دانهای در دام کردی
بدین افسون پری را رام کردی
هوش مصنوعی: با تلاش و پشتکار خود، دانهای را به دام کشاندی و با این زیابی جادوئی، پری را به اطاعت درآوردی.
نشست آن مشفق دیرینه پیشم
دوای درد و مرهم ساز ریشم
هوش مصنوعی: عزیز دیرینم که همیشه به من محبت دارد، اکنون در کنار من نشسته است تا دردهایم را درمان کند و زخمهای روحم را التیام بخشد.
بمن پیغام دلبر باز میگفت
حکایت های غم پرداز میگفت
هوش مصنوعی: دلبرم باز هم پیامی میفرستاد و حکایتهای غمانگیزی را برایم تعریف میکرد.
زبان چون در پیام یار بگشود
دلم خرم شد و جانم بیاسود
هوش مصنوعی: وقتی زبانم به گفتن پیام یار باز شد، قلبم شاد و آرامش را در جانم احساس کردم.
قدح از دست در بستان فکندم
کلاه از عیش بر ایوان فکندم
هوش مصنوعی: در باغ قدح شراب را از دست رها کردم و کلاهم را که نماد شادی و نشاط بود از سر برداشتم و بر ایوان گذاشتم.
رمیده بخت من سامان پذیرفت
کهن بیماریم درمان پذیرفت
هوش مصنوعی: بخت من که همیشه در فرار بود، حالا به آرامش رسیده و بیماری قدیمی من نیز درمان شده است.
گل عیشم به باغ عمر بشکفت
نگارم میرسید و بخت میگفت:
هوش مصنوعی: در باغ زندگیام گل شادمانی شکوفه زده بود و محبوبم به سراغم میآمد و خوشبختی در حال نوید دادن بود.