بخش ۲۰ - وصف بهار
سحرگاهی که باد صبحگاهی
ببرد از چهرهٔ گردون سیاهی
شفق شنگرف بر مینا پراکند
فلک دردانه بر دریا پراکند
ز مشرق شاه خاور تیغ برداشت
سپاه زنگبار اقلیم بگذاشت
کلاه از فرق فرقد در ربودند
نطاق از برج جوزا برگشودند
دم جانبخش باد نوبهاری
جهان میکرد پر مشگ تتاری
سمن گوئی گریبان باز میکرد
صبا بر غنچه هردم ناز میکرد
عذار گل به آب ژاله میشست
به اشک ابر روی لاله میشست
بنفشه جعد مشکین شانه میزد
چکاوک نعرهٔ مستانه میزد
نسیم از جیب و دامان مشکریزان
چو مستان هردمی افتان و خیزان
گهی همراز مرزنگوش میشد
گهی با لاله همآغوش میشد
شکوفه خنده ناک از باد گل بوی
گشاده سنبل سیراب گیسوی
خرامان در چمن سرو سرافراز
ز مستی چشم نرگس گشته پرناز
چمن چون طوطیان پر باز کرده
غزال از نافه مشگ انداز کرده
درفشان از کنار کوه و صحرا
چراغ لاله چون قندیل ترسا
صبا جعد بنفشه تاب میداد
ز شبنم سبزه خنجر آب میداد
عروس گل عماری ساز کرده
ز خوبی بر ریاحین ناز کرده
سمن چون شکل پروین خنده میزد
شکوفه بر ریاحین خنده میزد
نسیم صبحدم جان تازه میکرد
خرد میدید و ایمان تازه میکرد
ریاحین از شراب حسن سرمست
سحاب سیمگون رشاشه در دست
ز بس درها که برگلزار میریخت
گلاب از چهرهٔ گلناز میریخت
صنوبر چون عروسان پرنیان پوش
چمن را شاهدی چون گل در آغوش
گرفته سر بلندی پایهٔ سرو
خنک آب روان و سایهٔ سرو
در این موسم که گل دل میرباید
صبا در باغ معجز مینماید
من اندر کنج باغی باده در سر
گرفته ساغری بر یاد دلبر
نهان در گوشهای تنها نشسته
ز صد جا خار غم در پا شکسته
خیالی در دلم ماوا گرفته
وز آن سودا دلم صحرا گرفته
نه همدردی که دردی باز گویم
نه همرازی که با او راز گویم
سر اندر پیش چون مستان فکنده
چو بلبل ناله در بستان فکنده
رخم چون لاله از بس اشگ گلگون
چو گل خونین جگر چون غنچه پرخون
به یاد روی آن سرو گلندام
گرفته با گل و با سرو آرام
گهی بر یاد آن گل میشدم مست
گهی چون سرو بر سر میزدم دست
خیالم آنکه گوئی ناگهانی
بود کز وصل او یابم نشانی
در این حسرت ز حد بگذشت سوزم
در این سودا به پایان رفت روزم
شب آمد باز دل بر غم نهادم
زمام دل به دست غصه دادم
همیگفتم در آن شب زنده داری
در آن بییاری و بیغمگساری
بخش ۱۹ - پاسخ معشوق قاصد را بار دیگر: چو با همراز خود همداستان شدبخش ۲۱ - غزل: گر آن مه را وفا بودی چه بودی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سحرگاهی که باد صبحگاهی
ببرد از چهرهٔ گردون سیاهی
هوش مصنوعی: صبح زود که نسیم صبحگاهی، تاریکی را از چهرهٔ آسمان دور میکند.
شفق شنگرف بر مینا پراکند
فلک دردانه بر دریا پراکند
هوش مصنوعی: نور قرمز شفق بر روی مینا میتابد، همچنان که آسمان زیباییاش را بر دریا میپاشد.
ز مشرق شاه خاور تیغ برداشت
سپاه زنگبار اقلیم بگذاشت
هوش مصنوعی: از سمت شرق، شاه خاور شمشیر به دست گرفت و سپاه زنگبار را ترک کرد.
کلاه از فرق فرقد در ربودند
نطاق از برج جوزا برگشودند
هوش مصنوعی: کلاه از سر ستاره فرقد برداشتند و حالت خوشبختی را از برج جوزا آزاد کردند.
دم جانبخش باد نوبهاری
جهان میکرد پر مشگ تتاری
هوش مصنوعی: نسیم دلانگیز بهاری جهان را به خوشبوئی و زیبائی خود آلوده میکند.
سمن گوئی گریبان باز میکرد
صبا بر غنچه هردم ناز میکرد
هوش مصنوعی: نسیم عطر سمن را به مشام میرساند و هر بار که به غنچه نزدیک میشود، به آن ناز میکند.
عذار گل به آب ژاله میشست
به اشک ابر روی لاله میشست
هوش مصنوعی: زیبایی چهره گل با قطرات شبنم شسته میشود و با اشک باران، روی لاله پاک میگردد.
بنفشه جعد مشکین شانه میزد
چکاوک نعرهٔ مستانه میزد
هوش مصنوعی: گل بنفشه با موهای تیرهاش خود را آراسته بود و پرنده چکاوک با صدای شاد و عربدهزنش میخواند.
نسیم از جیب و دامان مشکریزان
چو مستان هردمی افتان و خیزان
هوش مصنوعی: نسیم به آرامی از جیب و لبهی لباس مشکین میریزد و مانند مستان هر لحظه به حالت افتان و خیزان در حال حرکت است.
گهی همراز مرزنگوش میشد
گهی با لاله همآغوش میشد
هوش مصنوعی: گاهی با مرزنگوش همراز میشد و گاهی هم به گل لاله میپیوندید.
شکوفه خنده ناک از باد گل بوی
گشاده سنبل سیراب گیسوی
هوش مصنوعی: نسیم خوشبویی از گلها به مشام میرسد و به یاد زیبایی گیسوانی شاداب و لطیف میآورد.
خرامان در چمن سرو سرافراز
ز مستی چشم نرگس گشته پرناز
هوش مصنوعی: در باغ، سرو بلند و زیبایی با آرامش و اعتماد به نفس قدم میزند و به خاطر غنایهای که در چشمان نرگس وجود دارد، به حالت ناز و فخر بیشتری میرسد.
چمن چون طوطیان پر باز کرده
غزال از نافه مشگ انداز کرده
هوش مصنوعی: چمن مانند طوطیانی که بالهای خود را گشودهاند، زیبا و رنگارنگ است و غزال با عطر خوش مشکی که از نافهاش میتراود، در آن در حال گشت و گذار است.
درفشان از کنار کوه و صحرا
چراغ لاله چون قندیل ترسا
هوش مصنوعی: درخشندگی نور لاله، چون چراغی در کنار کوه و دشت، جذاب و دلنواز است.
صبا جعد بنفشه تاب میداد
ز شبنم سبزه خنجر آب میداد
هوش مصنوعی: باد صبا با لطافت جعد بنفشه را به آرامی حرکت میدهد و شبنم روی سبزه مانند خنجری بر آن میریزد.
عروس گل عماری ساز کرده
ز خوبی بر ریاحین ناز کرده
هوش مصنوعی: عروس گل، به زیبایی خود، بر روی گلهای خوشبو و لطیف زینتی ایجاد کرده است.
سمن چون شکل پروین خنده میزد
شکوفه بر ریاحین خنده میزد
هوش مصنوعی: سمن مانند ستارههای درخشان شب، لبخند میزد و شکوفهها بر گلها لبخند میزدند.
نسیم صبحدم جان تازه میکرد
خرد میدید و ایمان تازه میکرد
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی جان را تازه میکند و خرد، دوباره ایمان را زنده میسازد.
ریاحین از شراب حسن سرمست
سحاب سیمگون رشاشه در دست
هوش مصنوعی: گلها از نوشیدن شراب زیبایی مست شدهاند و آسمان نقرهای در دست دارد.
ز بس درها که برگلزار میریخت
گلاب از چهرهٔ گلناز میریخت
هوش مصنوعی: به دلیل زیبایی و لطافت گلها، گویی از چهرهشان مانند باران گلاب میریزد و این نشان از فراوانی و شگفتی زیبایی در باغ دارد.
صنوبر چون عروسان پرنیان پوش
چمن را شاهدی چون گل در آغوش
هوش مصنوعی: درختان صنوبر مانند عروسانی که در لباسهای زیبا و پرنقشی پوشیدهاند، در چمنزار ایستادهاند و به همراه گلهایی زیبا در آغوش یکدیگر به تماشا نشستهاند.
گرفته سر بلندی پایهٔ سرو
خنک آب روان و سایهٔ سرو
هوش مصنوعی: سر بلندی مانند درخت سرو، به همراه آب خنک در کنار آن و سایهاش، منظری دلنشین و آرامشبخش را به تصویر میکشد.
در این موسم که گل دل میرباید
صبا در باغ معجز مینماید
هوش مصنوعی: در این فصل که گلها دلها را جذب میکنند، نسیم در باغ زیبایی و جادو نشان میدهد.
من اندر کنج باغی باده در سر
گرفته ساغری بر یاد دلبر
هوش مصنوعی: من در گوشهای از باغ نشستهام و شرابی در دست دارم که به یاد معشوقم نوشیدهام.
نهان در گوشهای تنها نشسته
ز صد جا خار غم در پا شکسته
هوش مصنوعی: تنهایی در گوشهای نشسته و از درد و غم، در پاهایش خاری وجود دارد که ناشی از مشکلات و سختیهاست.
خیالی در دلم ماوا گرفته
وز آن سودا دلم صحرا گرفته
هوش مصنوعی: یک تصور و خیال در دل من جا گرفته و به خاطر آن خیال، دلم از آرامش دور شده و به بیابان و تنهایی رفته است.
نه همدردی که دردی باز گویم
نه همرازی که با او راز گویم
هوش مصنوعی: نه کسی هست که دردی را به او بگویم و همدل باشد، نه کسی که بتوانم با او رازی را در میان بگذارم.
سر اندر پیش چون مستان فکنده
چو بلبل ناله در بستان فکنده
هوش مصنوعی: سر خود را همچون مستان به جلو خم کرده و مانند بلبل در باغ نالهای سر داده است.
رخم چون لاله از بس اشگ گلگون
چو گل خونین جگر چون غنچه پرخون
هوش مصنوعی: صورت من چون لاله است و از بس اشک میریزم، رنگی مانند گلدارم. دل من همچون غنچهای است که از عواطف پرخون شده و در درد و رنج غوطهور است.
به یاد روی آن سرو گلندام
گرفته با گل و با سرو آرام
هوش مصنوعی: به خاطر یادآوری چهره آن دختری با موهای بلند و زیبا، در دل من همواره با گلها و درختان آزاد و آرام زندگی میکند.
گهی بر یاد آن گل میشدم مست
گهی چون سرو بر سر میزدم دست
هوش مصنوعی: گاهی به یاد آن گل به شدت شاد و مستانه میشدم و گاهی همچون سرو، با اعتماد به نفس در جمع میایستادم و خودم را معرفی میکردم.
خیالم آنکه گوئی ناگهانی
بود کز وصل او یابم نشانی
هوش مصنوعی: میخواهم بگویم که گویی یکباره خبری از او به من برسد و نشانهای از وصل او پیدا کنم.
در این حسرت ز حد بگذشت سوزم
در این سودا به پایان رفت روزم
هوش مصنوعی: در این آرزوی ناچیز، به شدت میسوزم و در این عشق، روزم به پایان میرسد.
شب آمد باز دل بر غم نهادم
زمام دل به دست غصه دادم
هوش مصنوعی: شب فرارسیده و دوباره من دلم را به غم سپردم، و کنترل احساساتم را به درد و اندوه سپردم.
همیگفتم در آن شب زنده داری
در آن بییاری و بیغمگساری
هوش مصنوعی: در آن شب که بیدار بودم، سخن میگفتم از تنهایی و بیغم بودنم.
حاشیه ها
1387/04/25 23:06
ava
On the 3rd line:
ز مشرق شاه خاور تیغ برداشت
---
پاسخ: با تشکر از شما، در بیت مذکور «شمرق» با «مشرق جایگزین شد.»