گنجور

بخش ۱۰ - پیغام رسانیدن قاصد

ضمیر پاک آن مرغ سخن ساز
چو این افسانه کردم پیشش آغاز
شد از حال دل پر دردم آگاه
چو آتش گشت و شد با باد همراه
به خلوتگاه آن آرام جان رفت
باستادی ز هر چشمی نهان رفت
باو از هر دری افسانه میگفت
حکایت خوب و استادانه میگفت
ز من هر دم غمی تقریر میکرد
ز دریائی نمی تقریر میکرد
چو رمزی زین حکایت یاد کردی
سمنبر زان سخن فریاد کردی
بصنعت زین سخن دوری نمودی
بدو آئین مستوری نمودی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ضمیر پاک آن مرغ سخن ساز
چو این افسانه کردم پیشش آغاز
هوش مصنوعی: ضمیر بی‌آلایش آن پرنده‌ی سخنگو، وقتی که این داستان را برایش شروع کردم.
شد از حال دل پر دردم آگاه
چو آتش گشت و شد با باد همراه
هوش مصنوعی: دل پر درد من از حالش آگاه شد، وقتی که آتش گرفت و با باد هم‌صدا شد.
به خلوتگاه آن آرام جان رفت
باستادی ز هر چشمی نهان رفت
هوش مصنوعی: در مکانی که دل آرامش دارد، او به آرامی وارد شد و از دید هر نگاهی پنهان گشت.
باو از هر دری افسانه میگفت
حکایت خوب و استادانه میگفت
هوش مصنوعی: او از هر موضوعی داستانی جذاب و زیبا روایت می‌کرد و به خوبی و مهارت صحبت می‌کرد.
ز من هر دم غمی تقریر میکرد
ز دریائی نمی تقریر میکرد
هوش مصنوعی: هر لحظه از من غمی را بیان می‌کرد، اما از دریا هیچ چیزی نمی‌گفت.
چو رمزی زین حکایت یاد کردی
سمنبر زان سخن فریاد کردی
هوش مصنوعی: وقتی رمزی از این داستان را ذکر کردی، به خاطر آن سخن به فریاد درآمدی.
بصنعت زین سخن دوری نمودی
بدو آئین مستوری نمودی
هوش مصنوعی: با مهارت خود باعث شدی که از این سخن دور بمانی و به ما رمز و رازی را نشان دادی که در پس آن پنهان است.