گنجور

شمارهٔ ۳ - در مدح شاه شیخ ابواسحق

از شکوفه شاهدان باغ معجر بسته‌اند
نوعروسان چمن را زر و زیور بسته‌اند
نقشبندان طبیعت گوییا بر شاخ گل
نقش‌های تازه از یاقوت و از زر بسته‌اند
بس که در بستان ریاحین سایبان گسترده‌اند
در چمن‌ها راه بر خورشید خاور بسته‌اند
لاف ضحاکی زند گل لاجرم از عدل شاه
بر سر بازارهایش دست‌ها بر بسته‌اند
طایران گلشن قدس از برای افتخار
حرز مدح شاه بر اطراف شهپر بسته‌اند
گل نگر بر تخت بستان بر سر افسر بافته
آب حیوان خورده و ملک سکندر یافته
باز در بستان صنوبر سرفرازی می‌کند
بلبل شوریده را گل دل‌نوازی می‌کند
لالهٔ سیراب دارد جام لیکن هر زمان
همچو مستان چشم نرگس ترکتازی می‌کند
ابر سقا رنگ بستان و چمن را بین که باز
رخت‌ها چون صوفیان هردم نمازی می‌کند
می‌جهد باد صبا هر صبحدم بر بوستان
با عروسان ریاحین دست‌یازی می‌کند
سرو اگر با قد یارم لاف یاری می‌زند
نیست عیبی این حمایت از درازی می‌کند
نقشبند باغ انواع ریاحین هر زمان
از برای بزم سلطان کارسازی می‌کند
شیخ ابواسحق شاه تاج‌بخش کامکار
آفتاب هفت کشور سایهٔ پروردگار
ای جهان را وارث ملک سلیمان آمده
آسمانت چون زمین در تحت فرمان آمده
هرچه مقدور قدر بد قدرتت قادر شده
هرچه دشوار قضا پیش تو آسان آمده
در ز دریا بر در جود تو زنهاری شده
گوهر از کان پیش دستت داد خواهان آمده
هرکه خاری از خلافت در دلش ره یافته
خاطرش چون طرهٔ خوبان پریشان آمده
هر خدنگی کز کمینگاه قضا بگشاد چرخ
دشمن جاه ترا بر جوشن جان آمده
حاسدت را در بت اندوه و سرسام بلا
جان سپاری حاصل اوقات هجران آمده
مثل تو در هیچ قرنی پادشاهی برنخاست
ملک و ملت را چو تو پشت و پناهی برنخاست
ای سریر سلطنت را تیغ و کلکت قهرمان
وی همان همتت را اوج کیوان آشیان
هم جناب عالیت اقبال را دارالسلام
هم حریم بارگاهت ملک را دارالامان
روز و شب بهر نثار افشان بزمت پرورد
کان جوهر در صمیم دل صدف در در دهان
وز نهیب قهرت اندر قعر دریای محیط
دایما ماهی زره پوشد کشف برگستوان
برق تیغت عکس اگر بر چرخ چارم افکند
زهرهٔ خورشید تابان آب گردد در زمان
خوانده‌ام بیتی که اینجا عرض کردن لازمست
از زبان انوری آن در سخت صاحب زمان
« ای ز یزدان تا ابد ملک سلیمان یافته »
« هرچه جسته جز نظیر از فضل یزدان یافته »
تا بود دور فلک پیوسته دوران تو باد
گوی گردون در خم چوگان فرمان تو باد
در شبستان جلالت چونکه افروزند شمع
جرم خور پروانهٔ شمع شبستان تو باد
کهنه پیر چرخ آنکش مایه جز یک خوشه نیست
خوشه‌چین خرمن انعام و احسان تو باد
در ازل با حضرتت اقبال پیمان بسته است
تا قیامت همچنان در عهد و پیمان تو باد
هر بلای ناگهان کز آسمان نازل شود
بر زمین یکسر نصیب خصم نادان تو باد
روح قدسی آنکه خوانندش خلایق جبرئیل
همچو من دائم دعاگوی و ثناخوان تو باد
امر و نهیت را فلک محکوم فرمان باد و هست
خان و مان دشمنت پیوسته ویران باد و هست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از شکوفه شاهدان باغ معجر بسته‌اند
نوعروسان چمن را زر و زیور بسته‌اند
هوش مصنوعی: شاهدان باغ با شکوفه‌های خود نوعروسان چمن را با زینت‌ها و زیورهای زیبا آراسته‌اند.
نقشبندان طبیعت گوییا بر شاخ گل
نقش‌های تازه از یاقوت و از زر بسته‌اند
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که هنرمندان طبیعت مانند نقاشان بر روی شاخه‌های گل، نقش‌های زیبایی از سنگ‌های قیمتی مثل یاقوت و طلا ایجاد کرده‌اند.
بس که در بستان ریاحین سایبان گسترده‌اند
در چمن‌ها راه بر خورشید خاور بسته‌اند
هوش مصنوعی: در باغ پر از گل، چنان سایه‌هایی ایجاد شده که گل‌ها مانع تابش مستقیم خورشید به زمین شده‌اند.
لاف ضحاکی زند گل لاجرم از عدل شاه
بر سر بازارهایش دست‌ها بر بسته‌اند
هوش مصنوعی: یعنی افرادی که مانند ضحاک سخن می‌گویند و خود را بزرگ جلوه می‌دهند، در واقع به خاطر عدالت شاه و اعمال او، محدود و در تنگنا قرار گرفته‌اند و نمی‌توانند در بازارها به فعالیت‌های خود ادامه دهند.
طایران گلشن قدس از برای افتخار
حرز مدح شاه بر اطراف شهپر بسته‌اند
هوش مصنوعی: پرندگان باغ بهشت برای نشان دادن افتخار و بزرگ‌داشت شاه، به دور شهپر (پرهای زیبای او) پرواز کرده‌اند.
گل نگر بر تخت بستان بر سر افسر بافته
آب حیوان خورده و ملک سکندر یافته
هوش مصنوعی: به گل نگاه کن که بر تخت باغ نشسته است، بر روی سرش تاجی از نازک‌کاری‌ها بافته شده و مانند دارنده‌ی ملک سکندر، از آب حیات بهره‌مند شده است.
باز در بستان صنوبر سرفرازی می‌کند
بلبل شوریده را گل دل‌نوازی می‌کند
هوش مصنوعی: در باغی که درختان صنوبر سر به آسمان ساییده‌اند، بلبل عاشق به خاطر زیبایی یک گل، سرود شادمانی می‌سراید و به آن گل دل‌نوازی می‌کند.
لالهٔ سیراب دارد جام لیکن هر زمان
همچو مستان چشم نرگس ترکتازی می‌کند
هوش مصنوعی: لاله‌ای که از آب سیراب شده، گرچه از جام خود لبریز است، اما هر لحظه همچون عاشقانی مست، با نگاهی گیسو پریشان، به توجّه و زیبایی چشم‌های نرگس ادامه می‌دهد.
ابر سقا رنگ بستان و چمن را بین که باز
رخت‌ها چون صوفیان هردم نمازی می‌کند
هوش مصنوعی: ابرها به مانند سقاها رنگ بستان و چمن را به زیبایی تغییر داده‌اند و مانند صوفیان، هر لحظه در حال شستشوی لباس‌ها و عبادت هستند.
می‌جهد باد صبا هر صبحدم بر بوستان
با عروسان ریاحین دست‌یازی می‌کند
هوش مصنوعی: هر صبح زود، نسیم صبحگاهی به بوستان می‌وزد و با گل‌های زیبا و معطر مانند عروس‌ها بازی می‌کند.
سرو اگر با قد یارم لاف یاری می‌زند
نیست عیبی این حمایت از درازی می‌کند
هوش مصنوعی: اگر سرو با قد محبوب من به خود ببالد و خود را بزرگ نشان دهد، عیبی ندارد که اینجا از این قد بلندش حمایت می‌کند.
نقشبند باغ انواع ریاحین هر زمان
از برای بزم سلطان کارسازی می‌کند
هوش مصنوعی: گلدان‌های باغ همیشه در حال تزیین و آماده‌سازی برای جشن‌های پادشاه هستند و انواع گل‌ها را در خود دارند.
شیخ ابواسحق شاه تاج‌بخش کامکار
آفتاب هفت کشور سایهٔ پروردگار
هوش مصنوعی: شیخ ابواسحق، معروف به شاه تاج‌بخش، فردی است توانمند و بااستعداد که نور او بر هفت سرزمین تابان است و تحت حمایت و لطف خداوند قرار دارد.
ای جهان را وارث ملک سلیمان آمده
آسمانت چون زمین در تحت فرمان آمده
هوش مصنوعی: ای کسی که دنیا را به سلطنت سلیمان به ارث برده‌ای، آسمان تو مانند زمین در اختیار و تحت فرمان تو قرار گرفته است.
هرچه مقدور قدر بد قدرتت قادر شده
هرچه دشوار قضا پیش تو آسان آمده
هوش مصنوعی: هر چیزی که در قدرت تو باشد، به قدرت تو عمل شده و هر چیزی که دشوار به نظر می‌رسد، برای تو آسان گردیده است.
در ز دریا بر در جود تو زنهاری شده
گوهر از کان پیش دستت داد خواهان آمده
هوش مصنوعی: مرواریدها از عمق دریا به درب بخشش تو آمده‌اند و خواستگاران به درگاه تو بی‌وقفه حضور دارند.
هرکه خاری از خلافت در دلش ره یافته
خاطرش چون طرهٔ خوبان پریشان آمده
هوش مصنوعی: هر کس که در دلش غم و درد خلافت و رهبری نشسته باشد، ذهنش مانند موهای پریشان زیبایی دچار آشفتگی و بی‌نظمی می‌شود.
هر خدنگی کز کمینگاه قضا بگشاد چرخ
دشمن جاه ترا بر جوشن جان آمده
هوش مصنوعی: هر تیر و ضربه‌ای که به دست سرنوشت رها شود، دشمنان تو به زودی بر روی زره جانت ظاهر خواهند شد.
حاسدت را در بت اندوه و سرسام بلا
جان سپاری حاصل اوقات هجران آمده
هوش مصنوعی: تو از ناراحتی و درد جدایی به حدی به خودت آزار می‌رسانی که انگار جانت را فدای حسادت به من کرده‌ای.
مثل تو در هیچ قرنی پادشاهی برنخاست
ملک و ملت را چو تو پشت و پناهی برنخاست
هوش مصنوعی: هیچ کس در هیچ زمانی مانند تو به عنوان پادشاه ظهور نکرده و هیچ کسی به اندازه تو حمایت و پشتیبانی برای مردم و سرزمینش نبوده است.
ای سریر سلطنت را تیغ و کلکت قهرمان
وی همان همتت را اوج کیوان آشیان
هوش مصنوعی: اوج و شکوه سلطنت به دست تو و شمشیری است که به عنوان قهرمان در دست داری، همت و اراده تو باعث صعود و عظمتت در آسمان‌ها شده است.
هم جناب عالیت اقبال را دارالسلام
هم حریم بارگاهت ملک را دارالامان
هوش مصنوعی: عالیجناب، اقبال و احترام شما در دارالسلام وجود دارد و همچنین حریم بارگاه شما به عنوان مکانی امن شناخته می‌شود.
روز و شب بهر نثار افشان بزمت پرورد
کان جوهر در صمیم دل صدف در در دهان
هوش مصنوعی: روز و شب با لطف و نوازش به سر می‌بریم، چرا که در دل‌مان گوهری ارزشمند همچون مروارید در صدف وجود دارد.
وز نهیب قهرت اندر قعر دریای محیط
دایما ماهی زره پوشد کشف برگستوان
هوش مصنوعی: از ترس خشم تو، در عمق دریای وسیع، همیشه ماهیانی با زره در برابر مشکلات محافظت می‌کنند و خود را پنهان می‌سازند.
برق تیغت عکس اگر بر چرخ چارم افکند
زهرهٔ خورشید تابان آب گردد در زمان
هوش مصنوعی: اگر نور تیغ تو بر آسمان چهارم بتابد، زیبایی خورشید در آن لحظه مانند آب خواهد شد.
خوانده‌ام بیتی که اینجا عرض کردن لازمست
از زبان انوری آن در سخت صاحب زمان
هوش مصنوعی: در جستجوهایم شعری از انوری را خوانده‌ام که بیانگر شرایط دشوار زمانه است و لازم می‌دانم آن را در اینجا مطرح کنم.
« ای ز یزدان تا ابد ملک سلیمان یافته »
« هرچه جسته جز نظیر از فضل یزدان یافته »
هوش مصنوعی: ای آن‌که از خداوند تا ابد ملک سلیمان را به دست آورده‌ای، هرچه به دست آورده‌ای جز نمونه‌ای از رحمت و فضل خدا نیست.
تا بود دور فلک پیوسته دوران تو باد
گوی گردون در خم چوگان فرمان تو باد
هوش مصنوعی: تا زمانی که چرخ فلک بچرخد، تو همچنان در اوج باشی و گوی گردون تحت فرمان تو باشد.
در شبستان جلالت چونکه افروزند شمع
جرم خور پروانهٔ شمع شبستان تو باد
هوش مصنوعی: وقتی در محیط با شکوه تو شمعی روشن می‌شود، من مانند پروانه‌ای در اطراف آن می‌چرخم و به آن نور گرایش دارم.
کهنه پیر چرخ آنکش مایه جز یک خوشه نیست
خوشه‌چین خرمن انعام و احسان تو باد
هوش مصنوعی: پیر و قدیمیِ روزگار هیچ چیزی جز یک خوشه از غنایم و خوبی‌های تو ندارد. امیدوارم که تو خوشه‌چین این انعام و احسان باشی.
در ازل با حضرتت اقبال پیمان بسته است
تا قیامت همچنان در عهد و پیمان تو باد
هوش مصنوعی: در آغاز خلقت، سرنوشت و خوشبختی با تو قرارداد بسته است و تا پایان دنیا، این وفاداری و همراهی همچنان ادامه خواهد داشت.
هر بلای ناگهان کز آسمان نازل شود
بر زمین یکسر نصیب خصم نادان تو باد
هوش مصنوعی: هر مشکلی که به طور ناگهانی از آسمان بر زمین نازل شود، تماماً نصیب دشمن نادان تو باشد.
روح قدسی آنکه خوانندش خلایق جبرئیل
همچو من دائم دعاگوی و ثناخوان تو باد
هوش مصنوعی: روح مقدس که مردم او را جبرئیل می‌خوانند، مانند من همواره دعاگو و ستایشگر تو باشد.
امر و نهیت را فلک محکوم فرمان باد و هست
خان و مان دشمنت پیوسته ویران باد و هست
هوش مصنوعی: سرنوشت و قوانین آسمانی تحت تأثیر اراده‌ی باد قرار دارند و خانه و کاشانه‌ی دشمن همواره خراب و خراب‌تر باشد.