گنجور

غزل شمارهٔ ۹

دلا با مغان آشنائی طلب
ز پیر مغان آشنائی طلب
به کنج قناعت گرت راه نیست
ز دیوانگان رهنمائی طلب
وگر اوج قدست کند آرزو
ز دام طبیعت رهائی طلب
اگر عارفی راه میخانه گیر
و گر ابلهی پارسائی طلب
دوای دل خسته از درد جوی
نوای خود از بینوائی طلب
اگر صد رهت بشکند روزگار
مکن از خسان مومیائی طلب
عبید ار گدائی غنیمت شمار
وگر پادشاهی گدائی طلب

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1392/01/28 00:03
امین کیخا

اندیشه گفته شده در این شعر به اندیشه حافظ خیلی نزدیک است از این روست که با نگاه به شیرازی بودن و شعری که در باب تمام شدن رمضان و رسیدن بهار از هردوی این بزرگواران مانده است به نظر میرسد هر دو دوست نزدیک بوده اند نگفته نماند که در کتاب حافظ از نگاه دیگر نوشته اقای علی حصوری چنین فرضی اورده شده است و من گفته اوری کرده ام