گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰

دارم بتی به چهرهٔ صد ماه و آفتاب
نازک‌تر از گلِ تر و خوشبوتر از گلاب
رعناتر از شمایلِ نسرین میان باغ
نازنده‌تر ز سرو سهی بر کنار آب
در تابِ حیرت از رخِ او در چمن سمن
در خوی خجلت از تب او در قدح شراب
شکلی و صد ملاحت و رویی و صد جمال
چشمی و صد کرشمه و لعلی و صد عتاب
خورشید در نقابِ خجالت نهان شود
از روی جانفزاش اگر بر فتد نقاب
در حلقه‌های زلفش جان‌های ما اسیر
از چشم‌های مستش دل‌های ما کباب
فریاد از آن دو سنبل مشکین تابدار
زنهار از آن دو نرگس جادوی نیم‌خواب
هرگه که زانویی زند و باده‌ای دهد
من جان به باد بر دهم آن لحظه چون حباب
روزی که با من است من آن روز چون عبید
از عیش بهره‌مندم و از عمر کامیاب

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دارم بتی به چهرهٔ صد ماه و آفتاب
نازک‌تر از گلِ تر و خوشبوتر از گلاب
هوش مصنوعی: من معشوقی دارم که چهره‌اش زیباتر از صد ماه و خورشید است و نازکی‌اش از گل تازه بیشتر و عطرش از گلاب هم دلپذیرتر است.
رعناتر از شمایلِ نسرین میان باغ
نازنده‌تر ز سرو سهی بر کنار آب
هوش مصنوعی: زیبایی‌های چهره و ظاهرت چون گل نسرین در باغ دلرباتر از قامت بلند سرو است که در کنار آب ایستاده است.
در تابِ حیرت از رخِ او در چمن سمن
در خوی خجلت از تب او در قدح شراب
هوش مصنوعی: در گیجی و حیرت از زیبایی او در گلزار، و در خجالت از احساس عشق او در میخانه.
شکلی و صد ملاحت و رویی و صد جمال
چشمی و صد کرشمه و لعلی و صد عتاب
هوش مصنوعی: شکلی زیبا و چهره‌ای دلربا، با نگاه‌هایی پر از زیبایی و هزاران ناز و کرشمه، و همچنین با زبانی شیرین و نرم، که هر بار با ناز و عتاب خاصی سخن می‌گوید.
خورشید در نقابِ خجالت نهان شود
از روی جانفزاش اگر بر فتد نقاب
هوش مصنوعی: خورشید به خاطر شرم و خجالت، خود را پشت پرده‌ای پنهان می‌کند، اگر که پوششی بر چهره‌اش بیفتد، باعث می‌شود که زیبایی و روشنی جان‌افزایش کمتر دیده شود.
در حلقه‌های زلفش جان‌های ما اسیر
از چشم‌های مستش دل‌های ما کباب
هوش مصنوعی: در پیچ و تاب موهای او، جان‌های ما گرفتار شده و چشم‌های سرخوشش دل‌های ما را به آتش کشیده است.
فریاد از آن دو سنبل مشکین تابدار
زنهار از آن دو نرگس جادوی نیم‌خواب
هوش مصنوعی: آه از آن دو گل سیاه و زیبا، مراقب باشید از آن دو گل نرگس جادویی که در خواب و بیداری هستند.
هرگه که زانویی زند و باده‌ای دهد
من جان به باد بر دهم آن لحظه چون حباب
هوش مصنوعی: هر بار که او زانو می‌زند و نوشیدنی به من می‌دهد، جانم را به باد می‌دهم؛ آن لحظه را مثل حبابی می‌دانم که به سرعت از بین می‌رود.
روزی که با من است من آن روز چون عبید
از عیش بهره‌مندم و از عمر کامیاب
هوش مصنوعی: آن روزی که تو با منی، من مانند عبید از شادی و خوشی بهره‌مندم و از عمرم لذت می‌برم.