غزل شمارهٔ ۷۸
حال خود بس تباه میبینم
نامهٔ دل سیاه میبینم
یوسف روح را ز شومی نفس
مانده در قعر چاه میبینم
خط طومار عمر میخوانم
همه واحسرتاه میبینم
در دل بیقرار مینگرم
ناله و سوز و آه میبینم
ره دراز است و دور من خود را
همه بیزاد راه میبینم
پایمردی که دست او گیرد
محض لطف اله میبینم
عذر خواه عبید بیچاره
کرم پادشاه میبینم
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حال خود بس تباه میبینم
نامهٔ دل سیاه میبینم
هوش مصنوعی: دقت میکنم که حال و روز خودم بسیار خراب است و احساساتم در وضعیت بدی قرار دارد.
یوسف روح را ز شومی نفس
مانده در قعر چاه میبینم
هوش مصنوعی: یوسف درون من تحت تأثیر افکار منفی و ناامیدی در عمق چاه گرفتار شده است.
خط طومار عمر میخوانم
همه واحسرتاه میبینم
هوش مصنوعی: در حال مرور زندگیام هستم و میبینم که چه زیاد حسرتها و ناکامیها وجود داشته است.
در دل بیقرار مینگرم
ناله و سوز و آه میبینم
هوش مصنوعی: در دل ناآرام خود، به تماشا مینشینم و از نالهها و درد و افسوسها خبر دارم.
ره دراز است و دور من خود را
همه بیزاد راه میبینم
هوش مصنوعی: راه طولانی و دشواری در پیش دارم و در این مسیر به خودم نگاه میکنم و میبینم که هیچ توشه و ابزار مناسبی برای ادامه این سفر ندارم.
پایمردی که دست او گیرد
محض لطف اله میبینم
هوش مصنوعی: کسی که به کمک و حمایت من بیاید، من از روی لطفی که از جانب خداوند به اوست، او را باچشم محبت میبینم.
عذر خواه عبید بیچاره
کرم پادشاه میبینم
هوش مصنوعی: من با کمال تأسف از پادشاهی که بزرگواری و رحمتی دارد، عذرخواهی میکنم.

عبید زاکانی