گنجور

غزل شمارهٔ ۷۶

ای تُرک! چشم مستت بیمار خانهٔ دل
زلف تو دام جان‌ها، خال تو دانهٔ دل
آن جا که ترک چشمت شست جفا گشاید
تیر بلا نیاید جز بر نشانهٔ دل
خونابهٔ سرشکم ریزند مردم چشم
از آستانهٔ تو تا آسمانهٔ دل
دل اوفتاده عاجز، بر آستانهٔ تو
تا عاجز اوفتادم بر آستانهٔ دل
دارد عبید مسکین دائم هوای عشقت
هم در میانهٔ جان هم در میانهٔ دل

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای تُرک! چشم مستت بیمار خانهٔ دل
زلف تو دام جان‌ها، خال تو دانهٔ دل
هوش مصنوعی: ای سوسن چشم مست تو، که دل را بیمار کرده‌ای، زلف‌های تو همچون دام‌هایی هستند که جان‌ها را می‌گیرند و خال زیبای تو دانه‌ای است که در دل نشسته است.
آن جا که ترک چشمت شست جفا گشاید
تیر بلا نیاید جز بر نشانهٔ دل
هوش مصنوعی: جایی که نگاه تو سختی و زخم ایجاد کند، مصیبت و بلا تنها به هدف دل خواهد رسید.
خونابهٔ سرشکم ریزند مردم چشم
از آستانهٔ تو تا آسمانهٔ دل
هوش مصنوعی: مردم به اندازه‌ای از عشق و اشتیاق به تو غمگین و نگران هستند که اشک‌هایشان به صورتشان میریزد و دلشان به آسمان آرزوها پرواز می‌کند.
دل اوفتاده عاجز، بر آستانهٔ تو
تا عاجز اوفتادم بر آستانهٔ دل
هوش مصنوعی: دل من از عشق تو به زانو درآمده و به درگاه تو ناله می‌کند، چون که من هم در برابر محبت تو، ناتوان و زمین‌گیر شده‌ام.
دارد عبید مسکین دائم هوای عشقت
هم در میانهٔ جان هم در میانهٔ دل
هوش مصنوعی: عبید مسکین همیشه عاشق توست؛ عشق تو در عمق جان و دل او حضور دارد.

حاشیه ها

1397/10/07 15:01
کسرا

ای دور چشم مستت بیمار خانه ی دل