گنجور

غزل شمارهٔ ۶۴

دوش عقلم هوس وصل تو شیدا می‌کرد
دلم آتشکده و دیده چو دریا می‌کرد
نقش رخسار تو پیرامن چشمم می‌گشت
صبر و هوش من دل‌سوخته یغما می‌کرد
شعلهٔ شوق تو هر لحظه درونم می‌سوخت
دود سودای توام قصد سویدا می‌کرد
نه کسی حال من سوخته دل می‌پرسید
نه کسی درد من خسته مداوا می‌کرد
پیش سلطان خیال تو مرا غم می‌کشت
خدمتش تن زده از دور تماشا می‌کرد
دست برداشته تا وقت سحر خاطر من
از خدا دولت وصل تو تمنا می‌کرد
هردم از غصهٔ هجران تو می‌مرد عبید
باز امید وصال تواش احیا می‌کرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش عقلم هوس وصل تو شیدا می‌کرد
دلم آتشکده و دیده چو دریا می‌کرد
هوش مصنوعی: دیشب عقل من به شدت مشتاق دیدار تو بود و دل من مانند یک آتشکده می‌سوخت و چشمانم مثل دریا پر از اشک و احساس بود.
نقش رخسار تو پیرامن چشمم می‌گشت
صبر و هوش من دل‌سوخته یغما می‌کرد
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو دور چشمانم را گرفته و صبر و عقل من را می‌برد و قلبم را به آتش می‌کشد.
شعلهٔ شوق تو هر لحظه درونم می‌سوخت
دود سودای توام قصد سویدا می‌کرد
هوش مصنوعی: شعله‌ی عشق تو هر لحظه در وجودم می‌سوزد و بخار آرزوی تو مرا به سمت غم و اندوه می‌کشاند.
نه کسی حال من سوخته دل می‌پرسید
نه کسی درد من خسته مداوا می‌کرد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس حال من را نمی‌پرسید و هیچ‌کس به درد من رسیدگی نمی‌کرد.
پیش سلطان خیال تو مرا غم می‌کشت
خدمتش تن زده از دور تماشا می‌کرد
هوش مصنوعی: غم ناشی از انتظار ملاقات با محبوب، مرا در برابر سلطان خیال تو به شدت می‌آزرد. در این حال، من به دور از او، به خدمتش فکری می‌کردم و از دور نگریستم.
دست برداشته تا وقت سحر خاطر من
از خدا دولت وصل تو تمنا می‌کرد
هوش مصنوعی: تا صبح، دل من از خدا خواسته بود که به وصالت برسم و در این دوران دست از آرزو برداشته بودم.
هردم از غصهٔ هجران تو می‌مرد عبید
باز امید وصال تواش احیا می‌کرد
هوش مصنوعی: عبید هر لحظه از غم دوری تو می‌مرد، اما باز امید دیدار تو جان تازه‌ای به او می‌بخشید.

حاشیه ها

با عرض سلام وخسته نباشید خدمت اساتید و دوستان گرامی میخواستم بگم وزن شعر فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن هست ؛ فاعلاتن بحر رمل هست