گنجور

غزل شمارهٔ ۵۹

پیوسته چشم شوخت ما را فکار دارد
آن ترک مست آخر با ما چکار دارد
با زلف بیقرارش دل مدتی قرین شد
این رسم بیقراری زو یادگار دارد
خرم کسی که با تو روزی به شب رساند
یا چون تو نازنینی شب در کنار دارد
رشگ آیدم همیشه بر حال آن سگی کو
بر خاک آستانت وقتی گذار دارد
با ما دمی نسازد وصلت به هیچ حالی
بیچاره آن که یاری ناسازگار دارد
شوریدگی و مستی فخر عبید باشد
نادان کسی بود کو زین فخر عار دارد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیوسته چشم شوخت ما را فکار دارد
آن ترک مست آخر با ما چکار دارد
هوش مصنوعی: چشم شوخی تو همیشه ما را به فکر واداشته است؛ در نهایت آن جوان زیبای مست چه کاری با ما دارد؟
با زلف بیقرارش دل مدتی قرین شد
این رسم بیقراری زو یادگار دارد
هوش مصنوعی: با تاهجیل کردن موهای پریشان او، دلم مدتی درگیر و ناآرام شد. این نوع بیقراری که برایم به وجود آمده، از او به یادگار مانده است.
خرم کسی که با تو روزی به شب رساند
یا چون تو نازنینی شب در کنار دارد
هوش مصنوعی: شخص خوشبختی است که روزی را با تو به شب برساند یا به اندازه تو محبوب و دلنشین کسی را در کنار خود داشته باشد.
رشگ آیدم همیشه بر حال آن سگی کو
بر خاک آستانت وقتی گذار دارد
هوش مصنوعی: هر بار که به آستانت قدم می‌گذارم، حسرت حال آن سگی را می‌خورم که بر خاک تو نشسته است.
با ما دمی نسازد وصلت به هیچ حالی
بیچاره آن که یاری ناسازگار دارد
هوش مصنوعی: کسی که به ما ارتباطی ندارد، در هیچ شرایطی نمی‌تواند به ما نزدیک شود، و تنها بیچاره کسی است که همراهش همخوانی ندارد و از عشق و دوستی لذت نمی‌برد.
شوریدگی و مستی فخر عبید باشد
نادان کسی بود کو زین فخر عار دارد
هوش مصنوعی: شور و شوق و شیدایی عبید، نشانه‌ی بزرگی اوست؛ کسی که از این شیدایی و شورفروشی عیب بگیرد، نادان است.