گنجور

غزل شمارهٔ ۵۴

وداع کعبهٔ جان چون توان کرد
فراقش بر دل آسان چون توان کرد
طبیبم میرود من درد خود را
نمیدانم که درمان چون توان کرد
مرا عهدیست کاندر پاش میرم
خلاف عهد و پیمان چون توان کرد
به کفر زلفش ایمان هرکه آورد
دگر بارش مسلمان چون توان کرد
مرا گویند پنهان دار رازش
غم عشقست پنهان چون توان کرد
گرفتم راز دل بتوان نهفتن
دوای چشم گریان چون توان کرد
عبید از عشق اگر دیوانه گردد
بدین جرمش به زندان چون توان کرد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وداع کعبهٔ جان چون توان کرد
فراقش بر دل آسان چون توان کرد
هوش مصنوعی: وداع با کعبهٔ جان (محل آرامش و عشق) که طاقت دوری‌اش برای دل آسان نیست. وقتی که دلتنگی و جدایی سخت باشد، چگونه می‌توان با آن کنار آمد؟
طبیبم میرود من درد خود را
نمیدانم که درمان چون توان کرد
هوش مصنوعی: طبیب در حال رفتن است و من نمی‌دانم درد خود را چگونه بیان کنم و درمانش را چگونه پیدا کنم.
مرا عهدیست کاندر پاش میرم
خلاف عهد و پیمان چون توان کرد
هوش مصنوعی: من قولی دارم که در آن پا بر زمین می‌گذارم، اما وقتی که به عهد و پیمان خودم وفادار نباشم، چه می‌توان کرد؟
به کفر زلفش ایمان هرکه آورد
دگر بارش مسلمان چون توان کرد
هوش مصنوعی: هر کسی که به زیبایی‌های زلف او کافر شود، باز هم در دوباره‌کاری ایمان‌آور خواهد شد و نمی‌تواند از این جذبه بگریزد.
مرا گویند پنهان دار رازش
غم عشقست پنهان چون توان کرد
هوش مصنوعی: مرا می‌گویند که راز غم عشق را باید پنهان نگه‌دارم، ولی چگونه می‌توانم این کار را انجام دهم؟
گرفتم راز دل بتوان نهفتن
دوای چشم گریان چون توان کرد
هوش مصنوعی: من موفق شدم که راز دل را حفظ کنم؛ اما حالا چگونه می‌توانم به چشم‌های گریان کمک کنم؟
عبید از عشق اگر دیوانه گردد
بدین جرمش به زندان چون توان کرد
هوش مصنوعی: اگر عبید به خاطر عشق دیوانه شود، به خاطر این جرمش چگونه می‌توان او را به زندان انداخت؟