غزل شمارهٔ ۵۲
دلم زین بیش غوغا بر نتابد
سرم زین بیش سودا بر نتابد
ز شوقت بر دل دیوانهٔ ماست
غمی کان سنگ خارا بر نتابد
غمت را گو بدار از جان ما دست
که این ویرانه یغما بر نتابد
بیا امشب مگو فردا که اینکار
دگر امروز و فردا بر نتابد
سرت در پای اندازیم چون زلف
اگر زلفت سر از پا بر نتابد
عبید از درد کی یابد رهائی
چو درد دل مداوا بر نتابد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلم زین بیش غوغا بر نتابد
سرم زین بیش سودا بر نتابد
هوش مصنوعی: دلام دیگر تاب و تحمل این همه هیاهو را ندارد و عقلام دیگر نمیتواند اینقدر خیال و افکار آشفته را در خود جای بدهد.
ز شوقت بر دل دیوانهٔ ماست
غمی کان سنگ خارا بر نتابد
هوش مصنوعی: عشق تو بر دل دیوانهام چنان است که حتی سنگ سخت هم نمیتواند آن را تحمل کند.
غمت را گو بدار از جان ما دست
که این ویرانه یغما بر نتابد
هوش مصنوعی: درد و غمت را از دل ما دور کن، چون این ویرانه و غم به خاطر آن بر ما قابل تحمل نیست.
بیا امشب مگو فردا که اینکار
دگر امروز و فردا بر نتابد
هوش مصنوعی: امشب را سپری کن و درباره فردا صحبت نکن، زیرا این وضعیت دیگر نمیتواند تا فردا ادامه داشته باشد.
سرت در پای اندازیم چون زلف
اگر زلفت سر از پا بر نتابد
هوش مصنوعی: ما سر خود را در پای تو میگذاریم، چون زلف تو اگر سر از پا بر ندارد، معنیاش این است که همیشه در خدمت تو خواهیم بود و به تو احترام میگذاریم.
عبید از درد کی یابد رهائی
چو درد دل مداوا بر نتابد
هوش مصنوعی: عبید، وقتی که دردی را تجربه میکند، هیچگاه نمیتواند از آن رهایی یابد، چون درد دل نمیتواند به سادگی درمان شود.

عبید زاکانی