غزل شمارهٔ ۴۳
ز کوی یار زمانی کرانه نتوان کرد
جز آستانهٔ او آشیانه نتوان کرد
کسی که کعبهٔ جان دید بیگمان داند
که سجدهگاه جز آن آستانه نتوان کرد
مرا به عشوهٔ فردا در انتظار مکش
که اعتماد بسی بر زمانه نتوان کرد
ترا که گفت که با کشتگان راه غمت
اشارتی به سر تازیانه نتوان کرد
به پیش زلف تو بر خال بوسه خواهم زد
ز ترس دام سیه ترک دانه نتوان کرد
فسرده صوفی ما را که میبرد پیغام
که ترک شاهد و چنگ و چغانه نتوان کرد
مرا به مجلس واعظ مخوان و پند مده
فریب من به فسون و فسانه نتوان کرد
بخواه باده و با یار عزم صحرا کن
چو گل به باغ رود رو به خانه نتوان کرد
مکن عبید ز مستی کرانه فصل بهار
که عیش خوش به چمن بیچمانه نتوان کرد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز کوی یار زمانی کرانه نتوان کرد
جز آستانهٔ او آشیانه نتوان کرد
هوش مصنوعی: از دیار محبوب نمیتوان دور بود، چرا که جز در آستانهاش نمیتوان سرپناهی داشت.
کسی که کعبهٔ جان دید بیگمان داند
که سجدهگاه جز آن آستانه نتوان کرد
هوش مصنوعی: کسی که حقیقت وجود خود را شناخته و به مرتبهای از درک رسیده است، به خوبی میداند که تنها محل مناسب برای پرستش و عبادت، همان هستهٔ اصلی و معنوی است و هیچ جای دیگری نمیتواند مانند آن ارزش داشته باشد.
مرا به عشوهٔ فردا در انتظار مکش
که اعتماد بسی بر زمانه نتوان کرد
هوش مصنوعی: من را به امید فردا در انتظار نکش، زیرا نمیتوان به زمانه اعتماد زیادی کرد.
ترا که گفت که با کشتگان راه غمت
اشارتی به سر تازیانه نتوان کرد
هوش مصنوعی: تو را که با دلشکستگان و عاشقان راه غمت، اشارهای به سر تازیانه نمیتوان کرد.
به پیش زلف تو بر خال بوسه خواهم زد
ز ترس دام سیه ترک دانه نتوان کرد
هوش مصنوعی: میخواهم بر روی خال تو بوسهای بزنم، اما از ترس دام سیاهش نمیتوانم این کار را انجام دهم.
فسرده صوفی ما را که میبرد پیغام
که ترک شاهد و چنگ و چغانه نتوان کرد
هوش مصنوعی: صوفی ما را آزرده خاطر کرده است، او پیامی به ما میدهد که ترک کردن دلبستگی به معشوق و ساز و آواز ممکن نیست.
مرا به مجلس واعظ مخوان و پند مده
فریب من به فسون و فسانه نتوان کرد
هوش مصنوعی: من را به مجلس وعظ و نصیحت دعوت نکن و پند و نصیحت نده. نمیتوانی من را با حقهها و داستانهای فریبنده به دام بیندازی.
بخواه باده و با یار عزم صحرا کن
چو گل به باغ رود رو به خانه نتوان کرد
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب و همراهی با دوست را برگزین و به سفر برو، زیرا مانند گلی که به باغ میرود، نمیتوان به خانه بازگشت.
مکن عبید ز مستی کرانه فصل بهار
که عیش خوش به چمن بیچمانه نتوان کرد
هوش مصنوعی: از مستی و شادابی بهاری که فرارسیده، خود را غافل نکن. زیرا لذت واقعی در چمنزاری که بیچمن نباشد، ممکن نیست.

عبید زاکانی