گنجور

غزل شمارهٔ ۴

در ما به ناز می‌نگرد دلربای ما
بیگانه‌وار میگذرد آشنای ما
بی‌جرم دوست پای ز ما درکشیده باز
تا خود چه گفت دشمن ما در قفای ما
با هیچکس شکایت جورش نمیکنم
ترسم به گفتگو کشد این ماجرای ما
ما دل به درد هجر ضروری نهاده‌ایم
زیرا که فارغست طبیب از دوای ما
هردم ز شوق حلقهٔ زنجیر زلف او
دیوانه میشود دل آشفته رای ما
بر کوه اگر گذر کند این آه آتشین
بی شک بسوزدش دل سنگین برای ما
شاید که خون دیده بریزی عبید از آنک
او میکند همیشه خرابی بجای ما

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در ما به ناز می‌نگرد دلربای ما
بیگانه‌وار میگذرد آشنای ما
هوش مصنوعی: زیبای دل‌ربای ما با ناز و دلخواه به ما نگاه می‌کند، اما از کنارش مانند یک بیگانه می‌گذرد، در حالی که او برای ما آشناست.
بی‌جرم دوست پای ز ما درکشیده باز
تا خود چه گفت دشمن ما در قفای ما
هوش مصنوعی: دوست بی‌گناه از ما دور شده و بازگشت تا ببیند دشمن ما درباره‌مان چه می‌گوید.
با هیچکس شکایت جورش نمیکنم
ترسم به گفتگو کشد این ماجرای ما
هوش مصنوعی: من به هیچ‌کس از ظلم و جفا شکایت نمی‌کنم، زیرا می‌ترسم که این مسئله به گفتگو و بحث‌های بیشتری کشیده شود.
ما دل به درد هجر ضروری نهاده‌ایم
زیرا که فارغست طبیب از دوای ما
هوش مصنوعی: ما با درد جدایی دست و پنجه نرم می‌کنیم، چون طبیب اصلاً به درمان ما توجهی ندارد.
هردم ز شوق حلقهٔ زنجیر زلف او
دیوانه میشود دل آشفته رای ما
هوش مصنوعی: هر لحظه به خاطر عشق به پیچ و تاب موهای او، دل بی‌قرار و آشفته ما دیوانه‌تر می‌شود.
بر کوه اگر گذر کند این آه آتشین
بی شک بسوزدش دل سنگین برای ما
هوش مصنوعی: اگر این آه سوزان به کوه برسد، بی‌تردید دل سنگین ما را می‌سوزاند.
شاید که خون دیده بریزی عبید از آنک
او میکند همیشه خرابی بجای ما
هوش مصنوعی: شاید از شدت بی‌پناهی و ناامیدی، اشک و خون بریزم، زیرا او همیشه باعث ویرانی و بدبختی ماست.

حاشیه ها

1394/04/26 12:06
کسرا

گلهای رنگارنگ برنامه شماره 345
با اجرای شهیدی و الهه
زیباست این شعر