غزل شمارهٔ ۳۸
گرم عنایت او در بهروی بگشاید
هزار دولتم از غیب روی بنماید
نظر به گلشن روحانیون نیندازم
سرم به پایهٔ کروبیان فرو ناید
وگر به حال پریشان ما کند نظری
ز روی لطف بر احوال ما ببخشاید
به پیش خاطرم ار کاینات عرضه کنند
ز کبر دامن همت بدان نیالاید
توان در آینهٔ آن جمال جان دیدن
گرش به صیقل توفیق زنگ بزداید
ورم ز پیش براند به جور حکم اوراست
پسند دوست بود هرچه دوست فرماید
عبید را کرمش تا نوازشی نکند
دلش ز غم نرهد خاطرش نیاساید
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرم عنایت او در بهروی بگشاید
هزار دولتم از غیب روی بنماید
هوش مصنوعی: اگر محبت و توجه او بر من گشوده شود، هزار نعمت از غیب برایم ظاهر خواهد شد.
نظر به گلشن روحانیون نیندازم
سرم به پایهٔ کروبیان فرو ناید
هوش مصنوعی: به گلزار روحانیون نگاه نمیکنم، زیرا سرم به پایهٔ فرشتگان پائین میآید.
وگر به حال پریشان ما کند نظری
ز روی لطف بر احوال ما ببخشاید
هوش مصنوعی: اگر به حال آشفتهی ما نگاهی از روی محبت بیندازد، میتواند بر وضعیت ما ببخشد و ما را مورد لطف قرار دهد.
به پیش خاطرم ار کاینات عرضه کنند
ز کبر دامن همت بدان نیالاید
هوش مصنوعی: اگر تمام جهان را به خاطر من بیاورند، از غرورم دامن همت به آنها نمیزنم.
توان در آینهٔ آن جمال جان دیدن
گرش به صیقل توفیق زنگ بزداید
هوش مصنوعی: اگر بتوانی در آینهی چهرهی آن معشوق جاننواز، زیباییاش را ببینی، حتی اگر زنگارها و کدورتها با درایت و تلاش تو پاک شوند.
ورم ز پیش براند به جور حکم اوراست
پسند دوست بود هرچه دوست فرماید
هوش مصنوعی: اگر کسی به ظلم و ستم تصمیم بگیرد که مرا از جلو براند، برای من این موضوع مهم نیست، زیرا هر چیزی که دوست بپسندد، مورد پسند من هم هست.
عبید را کرمش تا نوازشی نکند
دلش ز غم نرهد خاطرش نیاساید
هوش مصنوعی: عبید به مهربانیاش نیاز دارد، تا وقتی او را نوازش نکند، دلش از اندوه آرام نگیرد و خاطرش آسوده نشود.

عبید زاکانی