گنجور

غزل شمارهٔ ۳۶

تو را که گفت که با ما وفا نشاید کرد
دروغ گفت چه باشد چرا نشاید کرد
غلام لعل لب تست جان شیرینم
چنین حکایت شیرین کجا نشاید کرد
به بوسه قصد لبت کردم از میان چشمت
به غمزه گفت نشاید هلا نشاید کرد
میان موی و میان تو نکته باریکست
در آن میان سخن از لب رها نشاید کرد
هزار سال تنم گر ز تن جدا ماند
هنوز مهر تو از جان جدا نشاید کرد
حدیث درد دل مستمند و سینهٔ ریش
حکایتی است که در سالها نشاید کرد
مگر عبید به جان با لبم مضایقه کرد
که این به مذهب اصحابنا نشاید کرد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو را که گفت که با ما وفا نشاید کرد
دروغ گفت چه باشد چرا نشاید کرد
هوش مصنوعی: کسی که می‌گوید با ما نمی‌توان وفاداری کرد، دروغ می‌گوید. چرا نباید وفادار بود؟
غلام لعل لب تست جان شیرینم
چنین حکایت شیرین کجا نشاید کرد
هوش مصنوعی: خدمتگزار لب سرخ تو هستم، داستان جان شیرینم به این زیبایی را نمی‌توان در جایی بازگو کرد.
به بوسه قصد لبت کردم از میان چشمت
به غمزه گفت نشاید هلا نشاید کرد
هوش مصنوعی: من به قصد بوسیدن لبت به سوی چشمانت نگاه کردم، اما با نگاهی فریبنده گفتی که این کار درست نیست و نباید انجام داد.
میان موی و میان تو نکته باریکست
در آن میان سخن از لب رها نشاید کرد
هوش مصنوعی: در میان موهای تو یک نکته ظریف وجود دارد که نمی‌توان درباره آن به سادگی صحبت کرد.
هزار سال تنم گر ز تن جدا ماند
هنوز مهر تو از جان جدا نشاید کرد
هوش مصنوعی: اگر هزار سال هم بدنم از جانم جدا باشد، باز هم محبت تو از وجودم جدا نخواهد شد.
حدیث درد دل مستمند و سینهٔ ریش
حکایتی است که در سالها نشاید کرد
هوش مصنوعی: گفتن داستان درد و دل کسی که نیازمند است و قلبش آسیب دیده، داستانی است که نمی‌توان در یک یا چند سال به پایان رسانید.
مگر عبید به جان با لبم مضایقه کرد
که این به مذهب اصحابنا نشاید کرد
هوش مصنوعی: آیا عبید به جان من محبت نکرد که من با لبم از او چیزی بگیرم؟ این کار با اصول و آداب ما سازگار نیست.

حاشیه ها

1392/03/10 10:06
سهیل

هزار سال تنم گر ز تن جدا ماند
هنوز مهر تو از جان جدا نشاید کرد
به نظر
هزار سال تنم گر ز سر جدا ماند
هنوز مهر تو از جان جدا نشاید کرد
صحیح باشد