گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴

هرگز دلم ز کوی تو جائی دگر نرفت
یکدم خیال روی توام از نظر نرفت
جان رفت و اشتیاق تو از جان بدر نشد
سر رفت و آرزوی تو از سر بدر نرفت
هرکو قتیل عشق نشد چون به خاک رفت
هم بیخبر بیامد و هم بی‌خبر برفت
در کوی عشق بی سر و پائی نشان نداد
کو خسته دل نیامد و خونین جگر نرفت
عمرم برفت در طلب عشق و عاقبت
کامی نیافت خاطر و کاری بسر نرفت
شوری فتاد از تو در آفاق و کس نماند
کو چون عبید در سر این شور و شر نرفت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هرگز دلم ز کوی تو جائی دگر نرفت
یکدم خیال روی توام از نظر نرفت
هوش مصنوعی: هرگز دلم از خیابان تو به جای دیگری نرفت و یک لحظه هم فکر چهره تو از ذهنم بیرون نرفت.
جان رفت و اشتیاق تو از جان بدر نشد
سر رفت و آرزوی تو از سر بدر نرفت
هوش مصنوعی: جانم از رفتن رنگ باخته و هیچگاه اشتیاق تو از درونم بیرون نرفته است. حتی بعد از این‌که سرم را ترک کرده، آرزوی تو همچنان از ذهنم دور نشده است.
هرکو قتیل عشق نشد چون به خاک رفت
هم بیخبر بیامد و هم بی‌خبر برفت
هوش مصنوعی: هر کسی که در راه عشق کشته شود، وقتی که به خاک سپرده می‌شود، نه با خبر می‌آید و نه با خبر می‌رود.
در کوی عشق بی سر و پائی نشان نداد
کو خسته دل نیامد و خونین جگر نرفت
هوش مصنوعی: در دنیای عشق، کسی که سر و سامان ندارد، نشانی از خود به جا نمی‌گذارد. کسی که دلش شکسته است، نمی‌آید و کسی که دلی مجروح دارد، نمی‌رود.
عمرم برفت در طلب عشق و عاقبت
کامی نیافت خاطر و کاری بسر نرفت
هوش مصنوعی: زندگی‌ام را صرف جستجوی عشق کردم، اما در پایان به هیچ نتیجه‌ای نرسیدم و نه دل خوشی یافتم و نه کاری از پیش بردم.
شوری فتاد از تو در آفاق و کس نماند
کو چون عبید در سر این شور و شر نرفت
هوش مصنوعی: از تو شور و هیجانی در جهان ایجاد شد و هیچ‌کس نتوانست مانند عبید، در این حال و هوای شگفت‌انگیز فرو رود و غرق شود.

حاشیه ها

1399/07/09 08:10
امیرمحسن

بیت سوم از این غزل نیست.