غزل شمارهٔ ۱۹
ز سنبلی که عذارت بر ارغوان انداخت
مرا به بیخودی آوازه در جهان انداخت
ز شرح زلف تو موئی هنوز نا گفته
دلم هزار گره در سر زبان انداخت
دهان تو صفتی از ضعیفیم میگفت
مرا ز هستی خود نیک در گمان انداخت
کمان ابروی پیوسته میکشی تا گوش
بدان امید که صیدی کجا توان انداخت
ز دلفریبی مویت سخن دراز کشید
لب تو نکتهٔ باریک در میان انداخت
عجب مدار که در دور روی و ابرویت
سپر فکند مه از عجز تا کمان انداخت
ز سرّ عشق هر آنچ از عبید پنهان بود
سرشک جمله در افواه مردمان انداخت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز سنبلی که عذارت بر ارغوان انداخت
مرا به بیخودی آوازه در جهان انداخت
هوش مصنوعی: از زیبایی تو که به مانند گل ارغوان است، مرا به حالتی خوش و حیرتانگیز کشاند و نامم را در دنیا پراکنده ساخت.
ز شرح زلف تو موئی هنوز نا گفته
دلم هزار گره در سر زبان انداخت
هوش مصنوعی: موهای تو آنقدر زیبا و پیچیدهاند که هنوز هم دربارهشان حرفی نزدهام. دل من پر از احساسات و گرههایی است که در زبانم ماندهاند.
دهان تو صفتی از ضعیفیم میگفت
مرا ز هستی خود نیک در گمان انداخت
هوش مصنوعی: دهان تو از ضعف من صحبت میکرد و به خاطر این حرفها، من را به اشتباه در مورد وجود خودم امیدوار کرد.
کمان ابروی پیوسته میکشی تا گوش
بدان امید که صیدی کجا توان انداخت
هوش مصنوعی: تو با ابرویی که به شکل کمان کشیدهای، دل به امیدی بستهای که شاید بتوانی قلابی به گوش کسی بیفکنی و آن را به دام بیندازی.
ز دلفریبی مویت سخن دراز کشید
لب تو نکتهٔ باریک در میان انداخت
هوش مصنوعی: موی دلربای تو باعث شده که گفتارها طولانی شود و لب تو نکتهای ظریف و مهم را مطرح کرده است.
عجب مدار که در دور روی و ابرویت
سپر فکند مه از عجز تا کمان انداخت
هوش مصنوعی: تعجب نکن که ماه به خاطر زیبایی و جاذبهی دور چهره و ابروهایت، از روی ناتوانی، کمان را به زمین گذاشته است.
ز سرّ عشق هر آنچ از عبید پنهان بود
سرشک جمله در افواه مردمان انداخت
هوش مصنوعی: از اسرار عشق که عبید پنهان کرده بود، اشک او در دهان مردم پخش شد.
حاشیه ها
1397/07/07 11:10
محمدامین
سلام و درود
سرشگ یا سرشک؟