غزل شمارهٔ ۱۷
رمید صبر و دل از من چو دلنواز برفت
چه چاره سازم از این پس چو چارهساز برفت
سوار گشته و عمدا گرفته باز به دست
نموده روی به بیچارگان و باز برفت
به گریه چشمهٔ چشم بریخت چندان خون
که کهنه خرقهٔ سالوسم از نماز برفت
جز از خیال قد و زلف یار و قصهٔ شوق
دگر ز خاطرم اندیشهٔ دراز برفت
ز منع خلق از این بیش محترز بودم
کنون حدیث من از حد احتراز برفت
دریغ و درد که در هجر یار و غصهٔ دهر
برفت عمر و حقیقت که بر مجاز برفت
عبید چون جرست ناله سود مینکند
چو کاروان جرس جمله بیجواز برفت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رمید صبر و دل از من چو دلنواز برفت
چه چاره سازم از این پس چو چارهساز برفت
هوش مصنوعی: دل را از من گرفت و صبرم را از بین برد، حالا که آنکه همه چارهها را میسازید، رفته است، چه باید بکنم؟
سوار گشته و عمدا گرفته باز به دست
نموده روی به بیچارگان و باز برفت
هوش مصنوعی: سوار شده و عمدا در دستش بازی کرده، به سوی افراد بیچاره نگاه کرده و سپس دوباره به راه خودش ادامه داده است.
به گریه چشمهٔ چشم بریخت چندان خون
که کهنه خرقهٔ سالوسم از نماز برفت
هوش مصنوعی: چشمم آنقدر اشک ریخت که پیراهن کهنهام از دعا و نمازم لکدار شد.
جز از خیال قد و زلف یار و قصهٔ شوق
دگر ز خاطرم اندیشهٔ دراز برفت
هوش مصنوعی: به جز یادآوری قامت و موهای یار و داستان عشق، هیچ اندیشهٔ طولانی دیگر از ذهنم نگذشت.
ز منع خلق از این بیش محترز بودم
کنون حدیث من از حد احتراز برفت
هوش مصنوعی: از اینکه از رفتار مردم دوری میکردم، اکنون داستان من از این احتیاط فراتر رفته است.
دریغ و درد که در هجر یار و غصهٔ دهر
برفت عمر و حقیقت که بر مجاز برفت
هوش مصنوعی: افسوس و اندوه که به خاطر جدایی محبوب و غمهای روزگار، عمر به سر رسید و حقیقت زندگی در دلillusion و ظواهر گذشت.
عبید چون جرست ناله سود مینکند
چو کاروان جرس جمله بیجواز برفت
هوش مصنوعی: عبید وقتی صدای ناقوس را میشنوید، فایدهای ندارد چون کاروان بدون اجازه میرود و هیچ کس نمیتواند آن را متوقف کند.
حاشیه ها
1389/08/21 11:11
نریمان
در بیت 4 "قصه" به جای "غصه" صحیح تر بنظر میرسد.چرا که اولا شوق اندوهی ندارد و دو از آن "قصه شوق" عاشق دراز است و سه اینکه "قصه" با "زلف" و "دراز" ایهام تضاد دارد چه در زبان عرب (اگر اشتباه نکنکم) "قص"به معنای کتاه کردن (مو) است.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.