غزل شمارهٔ ۱۵
ما را ز شوق یار به غیر التفات نیست
پروای جان خویش و سر کاینات نیست
از پیش یار اگر نفسی دور میشوم
هر دم که میزنم ز حساب حیات نیست
در عاشقی خموشی و در هجر صابری
این خود حکایتیست که در ممکنات نیست
رندی گزین که شیوهٔ ناموس و رنگ و بو
غیر از خیال باطل و جز ترهات نیست
بگذار هر چه داری و بگذر که مرد را
جز تَرک توشه، توشهٔ راه نجات نیست
از خود طلب که هر چه طلب میکنی ز یار
در تنگنای کعبه و در سومنات نیست
دریوزه کردم از لب دلدار بوسهای
گفتا برو عبید که وقت زکات نیست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما را ز شوق یار به غیر التفات نیست
پروای جان خویش و سر کاینات نیست
هوش مصنوعی: ما از عشق و شوق معشوق به چیز دیگری توجه نداریم و هیچ نگرانی درباره جان خود یا مسائل دنیا نداریم.
از پیش یار اگر نفسی دور میشوم
هر دم که میزنم ز حساب حیات نیست
هوش مصنوعی: هر بار که از یارم دور میشوم، به یاد او زندگیام را نمیشمارم و از حساب روزگار غافل میشوم.
در عاشقی خموشی و در هجر صابری
این خود حکایتیست که در ممکنات نیست
هوش مصنوعی: در عشق، سکوت و در دوری، صبر راستین به کار میآید. این داستانی است که در دنیای ممکنات و عادی وجود ندارد.
رندی گزین که شیوهٔ ناموس و رنگ و بو
غیر از خیال باطل و جز ترهات نیست
هوش مصنوعی: رندی را انتخاب کن که روش و ویژگیهای او تنها بر پایهٔ تصورات غیرواقعی و سخنان بیاساس نباشد.
بگذار هر چه داری و بگذر که مرد را
جز تَرک توشه، توشهٔ راه نجات نیست
هوش مصنوعی: هر چیزی که داری را رها کن، زیرا برای مرد، تنها با ترک جهان مادی میتواند به نجات برسد.
از خود طلب که هر چه طلب میکنی ز یار
در تنگنای کعبه و در سومنات نیست
هوش مصنوعی: از خود بپرس که هر چیزی را که از معشوق خواهانش هستی، در مکانهای مقدس و معروفی چون کعبه و سومنات پیدا نخواهی کرد.
دریوزه کردم از لب دلدار بوسهای
گفتا برو عبید که وقت زکات نیست
هوش مصنوعی: از محبوبم خواستم که بوسهای به من بدهد، اما او گفت که اکنون زمان پرداخت زکات فرا رسیده و نمیتواند این درخواست را برآورده کند.