گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴

دلداده را ز تیر ملامت گزند نیست
دیوانه را طریقهٔ عاقل پسند نیست
از درد ما چه فکر وز احوال ما چه باک
آنرا که دل مقید و پا در کمند نیست
فرهاد را که با دل شیرین تعلقست
رغبت به نوشدارو و حاجت به قند نیست
هرجا که آتش غم دلدار شعله زد
جان برفشان به ذوق که جای سپند نیست
بس کن عبید با دل شوریده داوری
بیچاره را نصیحت ما سودمند نیست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلداده را ز تیر ملامت گزند نیست
دیوانه را طریقهٔ عاقل پسند نیست
هوش مصنوعی: دل‌باخته از تیر نکوهش آسیب نمی‌بیند و دیوانه به راه و روش عقلانی رضایت نمی‌دهد.
از درد ما چه فکر وز احوال ما چه باک
آنرا که دل مقید و پا در کمند نیست
هوش مصنوعی: ما از درد و رنج خود چه فکری کنیم و از وضعیت خود چه نگران باشیم؟ برای کسی که دلش آزاد است و در قید و بند نیست، این مسائل اهمیت چندانی ندارد.
فرهاد را که با دل شیرین تعلقست
رغبت به نوشدارو و حاجت به قند نیست
هوش مصنوعی: فرهاد، که دلش شاد و شیرین است، نه به نوشدارو احتیاجی دارد و نه به قند.
هرجا که آتش غم دلدار شعله زد
جان برفشان به ذوق که جای سپند نیست
هوش مصنوعی: هر جایی که آتش اندوه معشوق روشن شود، روح و جان برفشان به شوق و ذوق نمی‌تواند بماند، زیرا در آن‌جا جایی برای آرامش وجود ندارد.
بس کن عبید با دل شوریده داوری
بیچاره را نصیحت ما سودمند نیست
هوش مصنوعی: عبید، دیگر دست از نصیحت کشیده و بگذار تا دل آشفته‌ام بر حال خودش باشد، زیرا نصیحت ما به کسی که در عذاب است، فایده‌ای ندارد.