گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۸ - در مدح یکی از پادشاهان عصر

چو شقهٔ شب عنبر نثار بگشایند
در سراچهٔ نیلی حصار بگشایند
سپهر را تتق زرنگار بربندند
ز پیش پردهٔ گوهر نگار بگشایند
به زخم تیغ مقیمان خطهٔ خاور
ولایت از سپه زنگبار بگشایند
شکوفه‌ها که در آن لحظه چشم باز کنند
زبان به شکر نسیم بهار بگشایند
چو غنچه‌ها کمر حسن بر میان بندند
هزار نعره ز جان هزار بگشایند
چو بیدها به در آرند تیغها ز غلاف
چه خون که از جگر لاله‌زار بگشایند
به ذوق روزهٔ یکساله شاهدان چمن
به جرعه‌های می خوشگوار بگشایند
به لطف خون ز رگ ارغوان و شاهد گل
به نوک نشتر سر تیز خار بگشایند
میان باغ خجالت کشند لاله و گل
اگر نقاب ز رخسار یار بگشایند
هوای باغ و شمیم گل و نسیم بهار
گره ز طبع من دلفکار بگشایند
مجاهزان طبیعت به دست باد صبا
هزار نافهٔ مشگ تتار بگشایند
ز بهر عرض ثنا و دعای حضرت شاه
زبان سوسن و دست و چنار بگشایند
مدبدان فلک را چو کار در بندند
بیمن رای شه کامکار بگشایند
شکوه و باسش اگر بانگ بر زمانه زنند
زهم توالی لیل و نهار بگشایند
وگر به قهر نگاهی کنند بر افلاک
ز هفت بختی گردون قطار بگشایند
چو برق تیغ بر اعدای او زبانه زند
زبان دوست به صد زینهار بگشایند
به روز رزم غلامان او چو قهر کنند
ز حد قاهره تا قندهار بگشایند
به کینه چون کمر کارزار دربندند
به حمله صد گره از کوهسار بگشایند
هزار قلعه رویین اگر به پیش آید
به زور بازوی خنجر گذار بگشایند
جهان پناها با آنکه تیغ و بازوی تو
مدار این فلک بی مدار بگشایند
به لطف دست و دلت هر دمی جهانی را
زبند حادثهٔ روزگار بگشایند
مبارزان توغران روند بر سر خصم
چو شیر را که برای شکار بگشایند
همه دعای تو یابند بر جریدهٔ من
چو روزنامه به روز شمار بگشایند
همیشه تا بد و نیک از قضای حق دانند
چو عاقلان نظر اعتبار بگشایند
تو کامران و پیاپی مدبران قضا
به روی تو، در هر اختیار بگشایند

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو شقهٔ شب عنبر نثار بگشایند
در سراچهٔ نیلی حصار بگشایند
هوش مصنوعی: وقتی که بوی خوش شب مانند عنبر پخش شود، دروازه‌های خانه‌های رنگ‌آمیزی شده با نیل باز خواهند شد.
سپهر را تتق زرنگار بربندند
ز پیش پردهٔ گوهر نگار بگشایند
هوش مصنوعی: آسمان را با رنگ‌های زیبا می‌آرایند و از پس پردهٔ زیبایی، زیبایی‌های ناب را نمایان می‌کنند.
به زخم تیغ مقیمان خطهٔ خاور
ولایت از سپه زنگبار بگشایند
هوش مصنوعی: زخم‌هایی که بر دل ساکنان خاورland به تیغ دشمنان وارد شده است، به زودی به دست دلاوران سرزمین زنگبار درمان خواهد شد.
شکوفه‌ها که در آن لحظه چشم باز کنند
زبان به شکر نسیم بهار بگشایند
هوش مصنوعی: وقتی شکوفه‌ها در آن لحظه به دنیا بیایند، شروع به ابراز قدردانی و شکرگزاری از نسیم بهار می‌کنند.
چو غنچه‌ها کمر حسن بر میان بندند
هزار نعره ز جان هزار بگشایند
هوش مصنوعی: وقتی غنچه‌ها زیبایی خود را به نمایش می‌گذارند، صدای شادی و سرور از دل هزاران نفر برمی‌خیزد.
چو بیدها به در آرند تیغها ز غلاف
چه خون که از جگر لاله‌زار بگشایند
هوش مصنوعی: زمانی که بیدها تیغ‌های خود را از غلاف بیرون می‌آورند، چه خون‌هایی که از دل لاله‌زارها سرازیر می‌شود.
به ذوق روزهٔ یکساله شاهدان چمن
به جرعه‌های می خوشگوار بگشایند
هوش مصنوعی: شاهدان باغ با لذت روزه‌ی یکساله‌شان، به فراق می خوش و شیرین، دل‌هایشان را شاد می‌کنند.
به لطف خون ز رگ ارغوان و شاهد گل
به نوک نشتر سر تیز خار بگشایند
هوش مصنوعی: با کمک خون ارغوان و گل، به نوک تیز خار، می‌توان در را به راحتی گشود.
میان باغ خجالت کشند لاله و گل
اگر نقاب ز رخسار یار بگشایند
هوش مصنوعی: در میان باغ، لاله و گل از ترس و شرم، خود را پنهان می‌کنند، اگر یار نقابش را از چهره‌اش کنار بزند.
هوای باغ و شمیم گل و نسیم بهار
گره ز طبع من دلفکار بگشایند
هوش مصنوعی: هوا و عطر گل‌ها و نسیم بهاری که می‌وزد، روح شاداب و سرزنده‌ی من را به پرواز درمی‌آورد و مرا شاد می‌کند.
مجاهزان طبیعت به دست باد صبا
هزار نافهٔ مشگ تتار بگشایند
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی می‌تواند هزاران خوشبو و عطر را به همراه خود بیاورد و دل‌ها را با عطرهای دلنشین پر کند.
ز بهر عرض ثنا و دعای حضرت شاه
زبان سوسن و دست و چنار بگشایند
هوش مصنوعی: برای بیان ستایش و دعا به مقام سلطانی، زبان گل سوسن و شاخه درخت چنار را به حرکت در می‌آورند.
مدبدان فلک را چو کار در بندند
بیمن رای شه کامکار بگشایند
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان‌ها به هم پیوسته و کارها در تنش و گرفتاری قرار می‌گیرند، با نظر درست و تدبیر پادشاه، راه‌ها و کارها باز می‌شود.
شکوه و باسش اگر بانگ بر زمانه زنند
زهم توالی لیل و نهار بگشایند
هوش مصنوعی: اگر قدرت و عظمتش در میان مردم طنین انداز شود، شب و روز در هم می‌آمیزند و به یکدیگر پیوسته خواهند شد.
وگر به قهر نگاهی کنند بر افلاک
ز هفت بختی گردون قطار بگشایند
هوش مصنوعی: اگر به طور خشمگین نگاهی به آسمان کنند، تمامی شانس‌ها و تقدیرهای هفت‌گانه را چون قطاری به حرکت درمی‌آورند.
چو برق تیغ بر اعدای او زبانه زند
زبان دوست به صد زینهار بگشایند
هوش مصنوعی: وقتی که دشمنان او مانند برق تند و تیز می‌شوند، زبان دوستان به شدت و با احتیاط باز می‌شود و هشدارهایی می‌دهند.
به روز رزم غلامان او چو قهر کنند
ز حد قاهره تا قندهار بگشایند
هوش مصنوعی: زمانی که خشم سربازان او برافروخته شود، از قاهره تا قندهار را به روی دشمنان خواهند گشود.
به کینه چون کمر کارزار دربندند
به حمله صد گره از کوهسار بگشایند
هوش مصنوعی: در جنگ، اگر دشمن به خاطر کینه و انتقام قوی شود، می‌تواند صدها مانع و دشواری را که از طبیعی‌ترین موانع مانند کوه‌ها ناشی می‌شود، با حمله خود از میان بردارد و پیروز شود.
هزار قلعه رویین اگر به پیش آید
به زور بازوی خنجر گذار بگشایند
هوش مصنوعی: اگرچه هزار قلعه مستحکم و مقاوم باشد، با قدرت و توان بازوی خنجر می‌توان آن‌ها را شکست.
جهان پناها با آنکه تیغ و بازوی تو
مدار این فلک بی مدار بگشایند
هوش مصنوعی: این جهان پناهگاهی است که با وجود قدرت و توانایی تو، هیچ چیز نمی‌تواند به آن آسیب برساند.
به لطف دست و دلت هر دمی جهانی را
زبند حادثهٔ روزگار بگشایند
هوش مصنوعی: با مهربانی و ارادهٔ تو، در هر لحظه می‌توانی دنیایی را از چنگال مشکلات روزگار آزاد کنی.
مبارزان توغران روند بر سر خصم
چو شیر را که برای شکار بگشایند
هوش مصنوعی: مبارزان همچون شیرانی که برای شکار آماده‌اند، به سوی دشمن حمله می‌کنند.
همه دعای تو یابند بر جریدهٔ من
چو روزنامه به روز شمار بگشایند
هوش مصنوعی: همه افرادی که دعای تو را می‌خوانند، مثل این است که روی صفحه‌ی من (مانند روزنامه) به طور روزانه یادداشت می‌کنند.
همیشه تا بد و نیک از قضای حق دانند
چو عاقلان نظر اعتبار بگشایند
هوش مصنوعی: انسان‌های عاقل هرگاه به خوبی‌ها و بدی‌های زندگی نگاه می‌کنند، باید ببینند که همه چیز نتیجه تقدیر الهی است.
تو کامران و پیاپی مدبران قضا
به روی تو، در هر اختیار بگشایند
هوش مصنوعی: شما در زندگی موفق و خوشبخت هستید و روز به روز، نیکبختی‌ها و امکانات جدیدی برای شما فراهم می‌شود.