گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مدح شاه شیخ ابواسحاق

چو صبح رایت خورشید آشکار کند
ز مهر قبلهٔ افلاک زرنگار کند
زمانه مشعلهٔ قدسیان برافروزد
سپهر کسوت روحانیان شعار کند
خجسته خسرو سیارگان به طالع سعد
دگر عزیمت صحرا و کوهسار کند
چو خیل ترک که بر لشگر حبش تازد
چو شاه روم که آهنگ زنگبار کند
به زخم تیغ ممالک‌ستان کشور گیر
هزار رخنه در این نیلگون حصار کند
جهان حراقهٔ شب را به تف گرمی صبح
ز تاب شعلهٔ خورشید پر شرار کند
زمانه دامن افلاک را زلطف شفق
هزار لالهٔ نورسته در کنار کند
سپهر عقد ثریا نهاده بر کف دست
بدان امید که در پای شه نثار کند
صفای صبح دل عاشقان به دست آرد
نسیم باد صبا ساز نوبهار کند
رسید موسم نوروز و گاه آن آمد
که دل هوای گلستان و لاله‌زار کند
صبا فسانهٔ حوران سروقد گوید
چمن حکایت خوبان گلعذار کند
عروس گل ز عماری جمال بنماید
به ناز جلوه‌کنان عزم جویبار کند
سحاب گردن و گوش مخدرات چمن
ز فیض خویش پر از در شاهوار کند
هزار عاشق دلخسته را به یک نغمه
نوای بلبل شوریده بی‌قرار کند
صبا به هرچه زند دم به پیش لاله و گل
روایت از نفس نافهٔ تتار کند
ز ذوق نرگس تر آب در دهان آرد
اگر نگاه در این نظم آبدار کند
چنار دست برآورده روز و شب چون من
دعای دولت سلطان کامکار کند
در اینچنین سره فصلی چگویم آنکس را
که ترک بادهٔ جانبخش خوشگوار کند
کسیکه باده ننوشد چه خوشدلی بیند
دلیکه عشق نورزد دگر چه کار کند
غلام نرگس آنم که با صراحی می
گرفته دست بتی بر چمن گذار کند
گهی به بوسه‌ای از لعل او شود قانع
گهی به نقطه‌ای از لعلش اختصار کند
گهی حکایت عیش گذشته گوید باز
گهی شکایت احداث روزگار کند
دمی ز نغمهٔ نی نالهٔ حزین شنود
دمی به ساغر می چارهٔ خمار کند
نه همچو من که درونم بسوزد آتش شوق
چو یاد صحبت یاران غمگسار کند
کنار من شود از خون دیده مالامال
دل رمیده چو یاد دیار و یار کند
در این غریبی و آوارگی چنین که منم
مرا به لطف که پرسد که اعتبار کند
عبید را به از این نیست در چنین سختی
که تکیه بر کرم و لطف کردگار کند
نه بیش در طلب مال بی‌ثبات رود
نه اعتماد بر این جاه مستعار کند
به آب توبه ز کار جهان بشوید دست
ز توشه درگذرد گوشه اختیار کند
به صدق روی دعا همچو جبرئیل امین
به سوی بارگه شاه و شهریار کند
مگر عنایت شاه جهان ابو اسحاق
دلش به عاطفت خود امیدوار کند
جمال دنیی و دین آنکه آسمان به لند
غبار درگه او تاج افتخار کند
یگانه حیدر ثانی که در زمان نبرد
ز تاب حملهٔ او کوه زینهار کند
جهان پناها هرکس که بختیار بود
دعای جان تو سلطان بختیار کند
زمانه نام تو جمشید تاج‌بخش نهاد
فلک خطاب تو خورشیدکان یسار کند
خرد چو بازو و تیغ تو با خیال آرد
حدیث حیدر کرار و ذوالفقار کند
به روز معرکه بدخواه در برابر تو
چو روبهیست که با شیر کارزار کند
حسود جاه تو هرگه که پایه‌ای طلبد
سیاست تو اشارت به پای دار کند
هزار حاتم طی را به گاه فیض سخا
به نان بحر نوال تو شرمسار کند
نه جرم در بر عفو تو ناامید شود
نه آز بر در بر تو انتظار کند
ز حد گذشت جسارت کنون همان بهتر
که بر دعا سخن خویش اختصار کند
مدار دولت ودین بر جناب جاه تو باد
همیشه تا که فلک بر مدر مدار کند
بقای عمر تو چندانکه حصر نتواند
هزار سال محاسب اگر شمار کند

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو صبح رایت خورشید آشکار کند
ز مهر قبلهٔ افلاک زرنگار کند
هوش مصنوعی: وقتی که صبح می‌رسد، پرچم خورشید ظاهر می‌شود و با تابش خود زیبایی‌هایی را به سمت آسمان می‌آورد.
زمانه مشعلهٔ قدسیان برافروزد
سپهر کسوت روحانیان شعار کند
هوش مصنوعی: زمانه همچون آتش‌فروزی است که خاصیت و نور پاکی‌های روحانی را به نمایش می‌گذارد و آسمان برای روحانیان نماد و نشانی از این معنویت ایجاد می‌کند.
خجسته خسرو سیارگان به طالع سعد
دگر عزیمت صحرا و کوهسار کند
هوش مصنوعی: شاه خوشبخت سیاره‌ها به طالع نیکو، بار دیگر سفر به دشت و کوه را آغاز می‌کند.
چو خیل ترک که بر لشگر حبش تازد
چو شاه روم که آهنگ زنگبار کند
هوش مصنوعی: همانند گروهی از ترک‌ها که به لشگری از حبشی‌ها حمله می‌کنند، مانند شاه روم که قصد دارد به زنگبار سفر کند.
به زخم تیغ ممالک‌ستان کشور گیر
هزار رخنه در این نیلگون حصار کند
هوش مصنوعی: درد و آسیب‌های ناشی از جنگ و درگیری، کشور را در معرض خطرات و مشکلات زیادی قرار می‌دهد و این زخم‌ها می‌توانند به راحتی به دیوارهای دفاعی و امنیتی یک سرزمین آسیب بزنند.
جهان حراقهٔ شب را به تف گرمی صبح
ز تاب شعلهٔ خورشید پر شرار کند
هوش مصنوعی: شب مانند آتش شعله‌ور است و صبح با گرمی خود، این آتش را به جانشینی خورشید که شعله‌های شدید و درخشانی دارد، خاموش می‌کند.
زمانه دامن افلاک را زلطف شفق
هزار لالهٔ نورسته در کنار کند
هوش مصنوعی: زمان، با لطافت سپیده‌دم، دامن آسمان‌ها را پر از هزار گل لاله‌ی روشن و تازه می‌کند.
سپهر عقد ثریا نهاده بر کف دست
بدان امید که در پای شه نثار کند
هوش مصنوعی: آسمان ستاره‌های ثریا را مانند زیبایی در دستان خود دارد، به امید اینکه آن را بر پای شاهانه‌ای نثار کند.
صفای صبح دل عاشقان به دست آرد
نسیم باد صبا ساز نوبهار کند
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی عشق و شادی را برای دل‌های عاشق به ارمغان می‌آورد و بهار تازه‌ای را به وجود می‌آورد.
رسید موسم نوروز و گاه آن آمد
که دل هوای گلستان و لاله‌زار کند
هوش مصنوعی: فصل بهار و نوروز فرا رسیده و وقت آن است که دل انسان به باغ‌ها و زیبایی‌های طبیعت، به ویژه گل‌ها و لاله‌ها، گرایش پیدا کند.
صبا فسانهٔ حوران سروقد گوید
چمن حکایت خوبان گلعذار کند
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی داستان زیبایی‌های دختران بهشتی را می‌گوید و چمن هم از نیکی‌ها و زیبایی‌های گل‌های خوشبو سخن می‌گوید.
عروس گل ز عماری جمال بنماید
به ناز جلوه‌کنان عزم جویبار کند
هوش مصنوعی: در یک روز زیبا، گل که مانند عروسی دلفریب است، با زیبایی خاصی خود را به نمایش می‌گذارد و با ناز و خوبی‌اش، دل‌ها را به سوی جویبار می‌کشاند.
سحاب گردن و گوش مخدرات چمن
ز فیض خویش پر از در شاهوار کند
هوش مصنوعی: ابرها با زیبایی و لطافت خود، چمن را از نعمت و برکت خود سرشار می‌کنند، به‌گونه‌ای که چمن به طرز دل‌فریب و دلنشینی پر از سرسبزی و طراوت می‌شود.
هزار عاشق دلخسته را به یک نغمه
نوای بلبل شوریده بی‌قرار کند
هوش مصنوعی: هزاران عاشق دلتنگ را می‌تواند یک آهنگ زیبا و دلنواز پر از احساس و شور زنده کند و برایشان نرمش و آرامش به ارمغان بیاورد.
صبا به هرچه زند دم به پیش لاله و گل
روایت از نفس نافهٔ تتار کند
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی هر جا که بوزد، به لاله و گل نوید می‌دهد و داستانی از عطر خوش نافه‌ی ترک را بازگو می‌کند.
ز ذوق نرگس تر آب در دهان آرد
اگر نگاه در این نظم آبدار کند
هوش مصنوعی: اگر کسی به زیبایی‌های طبیعت و گل نرگس نگاه کند، به قدری از شوق و لذت سرشار می‌شود که شاید حس کند ابری از آب در دهانش جمع می‌شود. این بیانگر تأثیر عمیق زیبایی بر احساسات انسان است.
چنار دست برآورده روز و شب چون من
دعای دولت سلطان کامکار کند
هوش مصنوعی: چنار در تمام روز و شب، مانند من برای موفقیت و خوشبختی سلطان دعا می‌کند.
در اینچنین سره فصلی چگویم آنکس را
که ترک بادهٔ جانبخش خوشگوار کند
هوش مصنوعی: در این فصل زیبا و دلنشین، چگونه می‌توانم درباره کسی صحبت کنم که نوشیدنی لذت‌بخش را رها کرده است؟
کسیکه باده ننوشد چه خوشدلی بیند
دلیکه عشق نورزد دگر چه کار کند
هوش مصنوعی: کسی که شراب نمی‌نوشد، چگونه می‌تواند خوشحالی را احساس کند؟ و کسی که به عشق ورزیدن نمی‌پردازد، چه کار دیگری می‌تواند بکند؟
غلام نرگس آنم که با صراحی می
گرفته دست بتی بر چمن گذار کند
هوش مصنوعی: من خدمتگزار نرگس هستم، کسی که با جام می دست می‌گیرد و می‌تواند بت زیبا را بر روی چمن قرار دهد.
گهی به بوسه‌ای از لعل او شود قانع
گهی به نقطه‌ای از لعلش اختصار کند
هوش مصنوعی: گاهی با یک بوسه از لب‌های او قانع می‌شود و گاهی با یک نقطه از زیبایی‌های او مختصر و راضی می‌گردد.
گهی حکایت عیش گذشته گوید باز
گهی شکایت احداث روزگار کند
هوش مصنوعی: گاهی از خوشی‌های گذشته سخن می‌گوید و گاهی از سختی‌های ایام حال شکایت می‌کند.
دمی ز نغمهٔ نی نالهٔ حزین شنود
دمی به ساغر می چارهٔ خمار کند
هوش مصنوعی: لحظه‌ای از نوا و صدای نی، غم و اندوه را می‌شنود و لحظه‌ای دیگر با نوشیدن می، حال ناخوشش را بهبود می‌بخشد.
نه همچو من که درونم بسوزد آتش شوق
چو یاد صحبت یاران غمگسار کند
هوش مصنوعی: من مانند کسی نیستم که در درونش آتش اشتیاق بسوزد، هرگاه یاد دوستان غمگینش به یادش بیفتد.
کنار من شود از خون دیده مالامال
دل رمیده چو یاد دیار و یار کند
هوش مصنوعی: وقتی که یاد دیار و یار به سراغم می‌آید، چشمانم پر از اشک می‌شود و قلبم از غم و اندوه پر می‌گردد.
در این غریبی و آوارگی چنین که منم
مرا به لطف که پرسد که اعتبار کند
هوش مصنوعی: در این تنهایی و سرگردانی که من دچار آن هستم، کسی نیست که بپرسد به خاطر محبت و رحمتش چه به من خواهد رسید.
عبید را به از این نیست در چنین سختی
که تکیه بر کرم و لطف کردگار کند
هوش مصنوعی: عبید در چنین شرایط دشواری بهتر از این نمی‌تواند باشد که به بخشش و رحمت خداوند تکیه کند.
نه بیش در طلب مال بی‌ثبات رود
نه اعتماد بر این جاه مستعار کند
هوش مصنوعی: نه به دنبال مال و ثروت ناپایدار برو، و نه به این مقام موقتی اعتماد کن.
به آب توبه ز کار جهان بشوید دست
ز توشه درگذرد گوشه اختیار کند
هوش مصنوعی: با آب توبه از کارهای دنیوی پاک می‌شود و دست از امکانات و وسایل دنیوی برداشته و به گوشه‌ای از زندگی و انتخابی خاص روی می‌آورد.
به صدق روی دعا همچو جبرئیل امین
به سوی بارگه شاه و شهریار کند
هوش مصنوعی: دعا کردن با صداقت و خلوص نیت همچون جبرئیل، فرشته‌ای که به سوی درگاه پادشاه و فرمانروای بزرگ می‌رود، صورت می‌گیرد.
مگر عنایت شاه جهان ابو اسحاق
دلش به عاطفت خود امیدوار کند
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که بخشش و لطف پادشاه جهانی همچون ابو اسحاق دل او را به محبت و مهربانی امیدوار سازد؟
جمال دنیی و دین آنکه آسمان به لند
غبار درگه او تاج افتخار کند
هوش مصنوعی: زیبایی دنیا و دین به گونه‌ای است که آسمان هم به خاطر او گرد و غبار درگاهش را به عنوان نشانه‌ای از افتخار می‌پوشاند.
یگانه حیدر ثانی که در زمان نبرد
ز تاب حملهٔ او کوه زینهار کند
هوش مصنوعی: تنها کسی مثل حیدر دوم است که در زمان جنگ، با شدت حمله‌اش کوه‌ها را به لرزه درمی‌آورد و وادار می‌کند که فرار کنند.
جهان پناها هرکس که بختیار بود
دعای جان تو سلطان بختیار کند
هوش مصنوعی: هر کسی که خوشبخت و سعادتمند باشد، در این دنیا پناهی پیدا می‌کند و دعای تو به عنوان یک سلطان به او کمک می‌کند تا به خوشبختی دست یابد.
زمانه نام تو جمشید تاج‌بخش نهاد
فلک خطاب تو خورشیدکان یسار کند
هوش مصنوعی: زمانه نام تو را جمشید، پادشاه بزرگ، گذاشته و آسمان به تو عنوان خورشید را نسبت می‌دهد.
خرد چو بازو و تیغ تو با خیال آرد
حدیث حیدر کرار و ذوالفقار کند
هوش مصنوعی: خرد مانند بازو است و اندیشه تو داستان حیدر کرار و شمشیرش، ذوالفقار را نقل می‌کند.
به روز معرکه بدخواه در برابر تو
چو روبهیست که با شیر کارزار کند
هوش مصنوعی: در روز جنگ، دشمن تو مانند روباهی است که به جنگ با شیر می‌رود.
حسود جاه تو هرگه که پایه‌ای طلبد
سیاست تو اشارت به پای دار کند
هوش مصنوعی: حسود همیشه حسرت مقام و جایگاه تو را دارد و هرگاه بخواهد به برتری تو نزدیک شود، به نوعی تلاش می‌کند تا تو را پایین بیاورد.
هزار حاتم طی را به گاه فیض سخا
به نان بحر نوال تو شرمسار کند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که حتی هزاران بخشنده و سخاوتمند نمونه مانند حاتم طایی هم در برابر دریای بخشندگی تو احساس شرم می‌کنند. یعنی سخاوت و generosity تو به قدری زیاد است که هیچ کس نمی‌تواند با آن مقایسه شود.
نه جرم در بر عفو تو ناامید شود
نه آز بر در بر تو انتظار کند
هوش مصنوعی: هیچ گناهی نمی‌تواند از بخشش تو ناامید شود و هیچ کسی هم امیدوار به درگاه تو نمی‌ماند.
ز حد گذشت جسارت کنون همان بهتر
که بر دعا سخن خویش اختصار کند
هوش مصنوعی: حال که جسارت از حد فراتر رفته است، بهتر است که در دعا کردن، سخن خود را کوتاه کنیم.
مدار دولت ودین بر جناب جاه تو باد
همیشه تا که فلک بر مدر مدار کند
هوش مصنوعی: خوشبختی و دین به گرد پای تو همیشه بچرخد، تا زمانی که آسمان هم بر این مدار بچرخد.
بقای عمر تو چندانکه حصر نتواند
هزار سال محاسب اگر شمار کند
هوش مصنوعی: مدت عمر تو به قدری است که اگر بخواهند حساب کنند، حتی اگر هزار سال هم بشمارند، نمی‌توانند آن را محدود کنند.