قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳ - در وصف خطهٔ کرمان و مدح شاه شجاع گوید
سپیدهدم که شهنشاه گنبد گردان
کشید تیغ و بر اطراف شرق گشت روان
سپهر غالیه سا و صبا عبیر آمیز
شمال مجمره گردان نسیم مژده رسان
ز بهر مقدم سلطان چرخ پرتو صبح
به سوی عرصهٔ خاور کشید شاد روان
طلوع کرده ز مشرق طلایهٔ خورشید
چو از بلاد حبش پادشاه ترکستان
بیمن دولت و اقبال شاه بنده نواز
مرا به جانب کرمان کشید بخت عنان
نظر گشادم و دیدم خجسته مملکتی
مقر جاه و جلال و مقام امن و امان
سواد او چو خم زلف حور عنبربار
هوای او چو دم باد صبح مشگ افشان
به هر طرف که روی سبزههای او خرم
به هر چمن که رسی غنچههای او خندان
ز آب صافی او غبطه میخورد کوثر
به لطف روضهٔ او رشگ میبرد رضوان
فضای او همه پر باغ و راغ و گلشن و کاخ
زمین او همه پر یاسمین و پر ریحان
گذشته تارک ایوانهای عالی او
ز اوج منظر برجیس و طارم کیوان
به اعتدال چنان فصلهای او نزدیک
که ایمنست در او برگ گل ز باد خزان
عجب نباشد اگر مرده زنده گرداند
نسیم چون کند اندر فضای او جولان
نظر به قلعهٔ او کن که از بلندی قدر
نه دست وهم بدو میرسد نه پای گمان
هم آستانهٔ او گشته با سپهر قرین
هم آستانهٔ او کرده با ستاره قران
ز شکل طاق و رواقش نشانهای شبدیز
ز وضع کنگرههایش نمونهای هرمان
همه خلایق او آنچنانکه خلق خورند
قسم به جان کریمان خطهٔ کرمان
همه وضیع و شریفش غریق ناز و نعیم
زیمن معدلت خسرو زمین و زمان
جلال دولت و دین پادشاه هفت اقلیم
که آفتاب بلند است و سایهٔ یزدان
سکندر آینه جمشید جاه و فرخ روز
فلک سریر و ملک خلق و آفتاب احسان
جهانگشای جوان بختیار دولت یار
بلند مرتبهٔ تاج بخش ملک ستان
ستاره لشگر و خورشید رای و کیوان قدر
قضا شکوه قدر حملهٔ زمانه توان
همای همت او طایر همایونست
که روز و شب همه بر سدره میکند طیران
به زور تیغ بگیرد جهان مکن تعجیل
که روزگار درازست و شهریار جوان
بلند مرتبه شاها ز عدل شامل تو
خلاص یافت جهان از طوارق حدثان
زمین به بازوی طبع تو میشود آباد
فلک به پشتی جاه تو میکند دوران
اگر نه حلم تو دادی قرار دنیا را
کجا شدی کرهٔ خاک مستقیم ارکان
ز جود و داد تو منسوخ گشت یکباره
عطای حاتم طائی و عدل نوشروان
ز شعر خویش سه بیتم به یاد میآید
در این قصیده همی آورم کنون به میان
به عهد عدل تو جز نی نمیکند ناله
ز دست حادثه جز دف نمیکند افغان
به خواب امن فرو رفت چشمهای زره
ز گوشمال امان یافت گوشهای کمان
فلک به جاه تو خرم چنانکه جان به خرد
جهان به جود تو قایم چنان که تن به روان
جهان پناها من آن کسم که از دل پاک
گشادهام به ولای تو در زمانه زبان
ثنا و مدح تو خواهم بر وضیع و شریف
دعای جان تو گویم به آشکار و نهان
مرا همیشه سلاطین عزیز داشتهاند
ز ابتدای صبا تا به این زمان و اوان
ز حضرت تو همان چشم تربیت دارم
که دیدهام ز بزرگان و خسروان جهان
همیشه تا نبود دور مهر را انجام
مدام تا نبود سیر ماه را پایان
به کامرانی و دولت هزار سال بزی
به شادمانی و عشرت هزار سال بمان
همای چتر ترا آفتاب در سایه
نفاذ امر ترا کاینات در فرمان
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲ - در ستایش شاه شجاع مظفری و وصف بارگاه او گوید: خجسته بارگه پادشاه هفت اقلیمقصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - در مدح شاه شیخ ابواسحق: به فر معدلت خسرو زمین و زمان
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سپیدهدم که شهنشاه گنبد گردان
کشید تیغ و بر اطراف شرق گشت روان
هوش مصنوعی: در سپیدهدم، وقتی که پادشاه آسمانها شمشیرش را بهدست گرفت و به سمت شرق حرکت کرد، نور و روشنی به اطراف منتشر شد.
سپهر غالیه سا و صبا عبیر آمیز
شمال مجمره گردان نسیم مژده رسان
هوش مصنوعی: آسمان با عطر و بوی خوشی آکنده شده و نسیم ملایمی از سمت شمال میوزد که خبر و نوید خوشی را به گوش میرساند.
ز بهر مقدم سلطان چرخ پرتو صبح
به سوی عرصهٔ خاور کشید شاد روان
هوش مصنوعی: برای خوشامدگویی به سلطان، پرتوهای صبح به سمت عرصهٔ شرق با شادابی و نشاط حرکت کردند.
طلوع کرده ز مشرق طلایهٔ خورشید
چو از بلاد حبش پادشاه ترکستان
هوش مصنوعی: خورشید مانند پادشاهی از مناطق حبشه به آرامی از سمت مشرق طلوع کرده است.
بیمن دولت و اقبال شاه بنده نواز
مرا به جانب کرمان کشید بخت عنان
هوش مصنوعی: به لطف و محبت شاه نوازنده، سرنوشت به من کمک کرد و مرا به سمت کرمان هدایت کرد.
نظر گشادم و دیدم خجسته مملکتی
مقر جاه و جلال و مقام امن و امان
هوش مصنوعی: چشمم را باز کردم و دیدم کشوری خوشبخت، با جلال و عظمت و جایی امن و آسوده.
سواد او چو خم زلف حور عنبربار
هوای او چو دم باد صبح مشگ افشان
هوش مصنوعی: سیاهی موی او مانند خم زلف یک پری خوشبو است و هوای او مانند نسیم صبح است که عطر خوشی را پخش میکند.
به هر طرف که روی سبزههای او خرم
به هر چمن که رسی غنچههای او خندان
هوش مصنوعی: در هر دلی که نگاهی به زیباییهای طبیعت بیندازی، در هر چمنی که بروی، گلها و غنچهها شاد و خندان خواهند بود.
ز آب صافی او غبطه میخورد کوثر
به لطف روضهٔ او رشگ میبرد رضوان
هوش مصنوعی: کوثر به خاطر زیبایی و صفای آب او حسادت میورزد و رضوان به خاطر لطف و شادی باغ او دچار رنج میشود.
فضای او همه پر باغ و راغ و گلشن و کاخ
زمین او همه پر یاسمین و پر ریحان
هوش مصنوعی: فضای او پر از باغها، چمنزارها و گلهاست و سرزمین او مملو از یاسها و نعناهاست.
گذشته تارک ایوانهای عالی او
ز اوج منظر برجیس و طارم کیوان
هوش مصنوعی: گذشته، نورانی و باشکوه است و از بلندای برجها و آسمانها دیده میشود.
به اعتدال چنان فصلهای او نزدیک
که ایمنست در او برگ گل ز باد خزان
هوش مصنوعی: فصلها به گونهای متوازن و دلپذیر نزدیک به هم هستند که در این میان، گلها از وزش باد خزان در اماناند.
عجب نباشد اگر مرده زنده گرداند
نسیم چون کند اندر فضای او جولان
هوش مصنوعی: نباید تعجب کرد اگر نسیم بتواند مردهای را زنده کند، زیرا که او در فضای خود به پرواز در میآید.
نظر به قلعهٔ او کن که از بلندی قدر
نه دست وهم بدو میرسد نه پای گمان
هوش مصنوعی: به او نگاه کن که در مرتبهای بلند قرار دارد، جایی که نه خیالات و توهمات به آن میرسند و نه گمانها و شکها.
هم آستانهٔ او گشته با سپهر قرین
هم آستانهٔ او کرده با ستاره قران
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف نزدیکی و ارتباطی معنوی و آسمانی اشاره دارد. شاعر بیان میکند که وجود خداوند با آسمانها پیوند خورده و در این پیوند، نشانهای از قدرت و عظمت او به چشم میخورد. همچنین، تعامل و نسبت ستارهها با خداوند را به نوعی قرآنی و مقدس میداند، بهطوری که همه چیز در عالم آفرینش زیر نظر و ارادهٔ او قرار دارد.
ز شکل طاق و رواقش نشانهای شبدیز
ز وضع کنگرههایش نمونهای هرمان
هوش مصنوعی: از ساختار زیبای طاق و رواقش، نشانهای همچون اسب شبدیز دیده میشود و از شکلگیری کنگرههایش، الگویی خاص و جالب به چشم میخورد.
همه خلایق او آنچنانکه خلق خورند
قسم به جان کریمان خطهٔ کرمان
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف رفتار و خصوصیات مردم کرمان اشاره دارد. شاعر از سلوک و رفتار انسانی و کریمانه مردم آن دیار سخن میگوید و قسم میخورد که آن افراد با صفات نیکو زندگی میکنند، بهگونهای که همگان آن را میپسندند و به خوبیهایشان احترام میگذارند.
همه وضیع و شریفش غریق ناز و نعیم
زیمن معدلت خسرو زمین و زمان
هوش مصنوعی: همه افراد، چه بیاهمیت و چه با اهمیت، در خوشی و آرامش غرق شدهاند، زیرا او، پادشاه زمین و زمان، عدالت را برقرار کرده است.
جلال دولت و دین پادشاه هفت اقلیم
که آفتاب بلند است و سایهٔ یزدان
هوش مصنوعی: جلال و عظمت پادشاه که بر هفت سرزمین حکم میراند، همانند نور خورشید درخشان و سایهٔ خداوند است.
سکندر آینه جمشید جاه و فرخ روز
فلک سریر و ملک خلق و آفتاب احسان
هوش مصنوعی: سکندر مانند آینه جمشید، نماد قدرت و عظمت است. او دارای مقام و روزگار خوشی است که همواره مورد توجه و احترام مردم قرار دارد و همچنین مانند آفتاب، بخشنده و نیکوکار است.
جهانگشای جوان بختیار دولت یار
بلند مرتبهٔ تاج بخش ملک ستان
هوش مصنوعی: جهانگشای جوان، که بخت خوبی دارد، یاری برای دولت است و مقام بلندی دارد که تاج ملک را بر سر میگذارد.
ستاره لشگر و خورشید رای و کیوان قدر
قضا شکوه قدر حملهٔ زمانه توان
هوش مصنوعی: ستارهها نماد نیرو و قدرت هستند و خورشید نمایانگر روشنایی و دانایی. کیوان (زحل) نیز به عنوان نمادی از سرنوشت و قضا و قدر شناخته میشود. این ابیات به شکوه و عظمت زمانه اشاره دارند و به قدرتنمایی آن در شرایط مختلف پرداختهاند.
همای همت او طایر همایونست
که روز و شب همه بر سدره میکند طیران
هوش مصنوعی: همانند پرندهای باشکوه و بزرگ، اراده و عزم او همواره در حال پرواز است و هر روز و شب به اوجهای بلند میرسد.
به زور تیغ بگیرد جهان مکن تعجیل
که روزگار درازست و شهریار جوان
هوش مصنوعی: با زور و قدرت نمیتوان دنیا را تحت کنترل درآورد، شتاب نکنید زیرا زندگی ادامه دارد و زمان هنوز به پایان نرسیده است.
بلند مرتبه شاها ز عدل شامل تو
خلاص یافت جهان از طوارق حدثان
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ و بلندپایه، به لطف عدل و انصاف تو، جهان از مشکلات و بلاهای ناگهانی رهایی یافته است.
زمین به بازوی طبع تو میشود آباد
فلک به پشتی جاه تو میکند دوران
هوش مصنوعی: زمین با توانمندی و خلاقیت تو رونق خواهد گرفت و آسمان به خاطر مقام و اعتبار تو به گردش درمیآید.
اگر نه حلم تو دادی قرار دنیا را
کجا شدی کرهٔ خاک مستقیم ارکان
هوش مصنوعی: اگر نبود صبوری و بردباری تو در دنیا، هیچ چیز نمیتوانست به حال و روز کنونی خود برسد و نظم و ثباتی وجود نداشت.
ز جود و داد تو منسوخ گشت یکباره
عطای حاتم طائی و عدل نوشروان
هوش مصنوعی: به خاطر بخشندگی و انصاف تو، بخشش حاتم طایی و عدالت نوشروان ناچیز و از یاد رفته است.
ز شعر خویش سه بیتم به یاد میآید
در این قصیده همی آورم کنون به میان
هوش مصنوعی: به یاد دارم که سه بیت از شعر خودم را در این قصیده به میان میآورم.
به عهد عدل تو جز نی نمیکند ناله
ز دست حادثه جز دف نمیکند افغان
هوش مصنوعی: تنها در سایه عدالت توست که کسی از ناله و گله نمیکند و تنها صدای ناله یا عذاب ناشی از بلایای زندگی به صدای دف شبیه است.
به خواب امن فرو رفت چشمهای زره
ز گوشمال امان یافت گوشهای کمان
هوش مصنوعی: چشمهای زرهپوش در آرامش خواب فرو رفتهاند و گوشهای کمان از خطر و تهدید در امان ماندهاند.
فلک به جاه تو خرم چنانکه جان به خرد
جهان به جود تو قایم چنان که تن به روان
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر بزرگی و مقام تو شاداب است، مانند اینکه جان به خاطر خرد و عقل در تن موجود است. جهان به بخشندگی تو استوار است، همانطور که بدن به روح وابسته است.
جهان پناها من آن کسم که از دل پاک
گشادهام به ولای تو در زمانه زبان
هوش مصنوعی: من در این دنیا پناه کسی هستم که از دل پاک و صمیمی خود را به محبت و دوستی تو گشودهام.
ثنا و مدح تو خواهم بر وضیع و شریف
دعای جان تو گویم به آشکار و نهان
هوش مصنوعی: من در هر حال و در هر مکان، خواهم از تو تعریف و تمجید کنم، و دعای خیرت را هم به صورت علنی و هم در دل میگویم.
مرا همیشه سلاطین عزیز داشتهاند
ز ابتدای صبا تا به این زمان و اوان
هوش مصنوعی: از ابتدای جوانی تا کنون، همیشه مورد احترام و محبت سلاطین بودهام.
ز حضرت تو همان چشم تربیت دارم
که دیدهام ز بزرگان و خسروان جهان
هوش مصنوعی: من از شما همان نگاهی را دارم که از بزرگانی که در این دنیا زندگی کردهاند، دیدهام.
همیشه تا نبود دور مهر را انجام
مدام تا نبود سیر ماه را پایان
هوش مصنوعی: همیشه وقتی که دوری محبت وجود نداشته باشد، باید ادامه بدهیم و تا زمانی که ماه به کامل شدن نرسد، این روند ادامه خواهد داشت.
به کامرانی و دولت هزار سال بزی
به شادمانی و عشرت هزار سال بمان
هوش مصنوعی: به خوشبختی و موفقیت هزار سال زندگی کن و به شادی و لذت هزار سال باقی بمان.
همای چتر ترا آفتاب در سایه
نفاذ امر ترا کاینات در فرمان
هوش مصنوعی: پرندهای چون همای، که نماد بلندپروازی و برکت است، تحت نور آفتاب قرار گرفته و در سایهاش حکم و فرمان تو در جهان جاری است. این بدان معناست که با وجود بیپروایی و بلندی همای، تأثیر و اراده تو در عالم حاکم است.