گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - در مدح عمیدالملک وزیر

علی‌الصباح که سلطان چرخ آینه فام
زدود آینهٔ آسمان ز زنگ ظلام
صفای صبح دل صادقان به جوش آمد
فروغ عکس شفق برد بر فلک اعلام
به دست خسرو خاور فتاد ملک حبش
ز شاه روم هزیمت گرفت لشگر شام
هر آن متاع که شب را ز مشگ و عنبر بود
به زر پخته بدل کرد صبح نقره ستام
به گوش هوش من آمد خروش نوبت شاه
ز توبه خانهٔ تنهائی آمده بر بام
به سوی گلشن کروبیان نظر کردم
ضمیر روشن و دل صافی و طبیعت رام
چنان نمود مرا وضع چرخ و شکل نجوم
که خیمه‌ایست پر از لعبتان سیم‌اندام
گذشتم از بر شش دیر و قلعه‌ای دیدم
یکی برهمن دانا در او گرفته مقام
به زیر دست وی اندر خجسته دیداری
که مینمود به هر کس ره حلال و حرام
گشاده زهرهٔ زهرا به ناز چهرهٔ سعد
به دوستی نظر افکنده سوی او بهرام
چو من به فکر فرو رفته و روان کرده
دبیر چرخ به مدح خدایگان اقلام
عنان به خطهٔ مغرب کشیده ماه تمام
نموده عارض نورانی از نقاب غمام
دمیده شعلهٔ مهر آنچنان که پنداری
زمانه تیغ زراندود میکشد ز نیام
ز بس تجلی نور آنزمان ندانستم
که آفتاب کدامست و روی خواجه کدام
جهان فضل و کرم رکن دین عمیدالملک
وزیر شاه نشان خواجهٔ سپهر غلام
قضا شکوه قدر حملهٔ ستاره حشر
زحل محل فلک قدر آفتاب انعام
فلک ز تمشیت اوست در مسیر و مدار
زمین ز معدلت اوست با قرار و قوام
جناب عالی او ملجا وضیع و شریف
حریم درگه او کعبهٔ خواص و عام
ز تاب حملهٔ او گاه کینه سست شود
دم نهنگ و دل پیر و پنجهٔ ضرغام
زهی وجود شریف تو مظهر الطاف
زهی ضمیر منیر تو مهبط الهام
بیمن عدل و شکوه تو گشت روزافزون
شکوه و رونق ایمان و قوت اسلام
سیاست تو عدو را به یک کرشمهٔ مهر
ببسته راه خرد بر مسائل اوهام
جهان پناها احوال خویش خواهم گفت
یکی به سمع رضا بشنو ای ملاذ انام
کنون دوازده سالست تا ز ملک انام
کشید اختر سعدم به درگه تو زمام
نبود منزل من غیر آستانهٔ تو
که باد تا به ابد قبلهٔ کبار و کرام
ز نعمت تو مرا بود کامها حاصل
ز دولت تو مرا بود کارها به نظام
خجل نیم ز جنابت که مرغ همت من
به بوی دانه نیفتاد هیچ گه در دام
طمع نکرد مرا پیش هرکسی رسوا
نبرد حرص مرا پیش هر خسی به سلام
بدان رسیده‌ام اکنون که بر درت شب و روز
نمی‌توانم بستن به بندگی احرام
ملالت آرد اگر شرح آن دهم که به من
چه میرسد ز جفای سپهر بد فرجام
گهی به دست عنا میکشد مرا دامن
گهی زبان بلا میدهد مرا پیغام
گهی به جای طرب غم فرستدم بر دل
گهی به جای عرق خون چکاندم زمسام
ز رنج و درد چنان گشته‌ام که یک نفسم
نه ممکنست قعود و نه ممکنست قیام
به حسن تربیت خواجه هست روزی چند
مرا امید اجازت ز پادشاه انام
همیشه تا نبود سیر ماه را پایان
مدام تا نبود دور مهر را انجام
به کام و رای تو و دوستان تو بادا
همیشه جنبش افلاک و گردش ایام
هزار قرن بزی دوستکام و دولتمند
هزار سال بمان کامران و نیکونام
معین و ناصر من لطف بی‌نهایت تو
معین و ناصر تو ذوالجلال والاکرام

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

علی‌الصباح که سلطان چرخ آینه فام
زدود آینهٔ آسمان ز زنگ ظلام
هوش مصنوعی: در صبحگاه، هنگامی که پادشاه آسمان، نور خود را به زمین تاباند و تیره‌گی را از آسمان دور کرد.
صفای صبح دل صادقان به جوش آمد
فروغ عکس شفق برد بر فلک اعلام
هوش مصنوعی: صفای صبح باعث خشم و شوق دل‌های صادق شد و نور تصویر صبحگاه بر آسمان به روشنی رفت.
به دست خسرو خاور فتاد ملک حبش
ز شاه روم هزیمت گرفت لشگر شام
هوش مصنوعی: ملک حبشی به دست خسرو سقوط کرد و لشکر رومی‌ها از لشکر شام شکست خورد.
هر آن متاع که شب را ز مشگ و عنبر بود
به زر پخته بدل کرد صبح نقره ستام
هوش مصنوعی: هر چیزی که در شب با عطر خوش مشگ و عنبر همراه باشد، صبح به نقره‌ای زیبا و با ارزش تبدیل می‌شود.
به گوش هوش من آمد خروش نوبت شاه
ز توبه خانهٔ تنهائی آمده بر بام
هوش مصنوعی: صدای فریاد و نالهٔ شاه به گوشم رسید که از تنهایی‌اش به بام آمده و از توبه‌اش خبر می‌دهد.
به سوی گلشن کروبیان نظر کردم
ضمیر روشن و دل صافی و طبیعت رام
هوش مصنوعی: به باغ بهشتی فرشتگان نگاه کردم، جایی که روح من روشن و دلم پاک و آرامش طبیعت برقرار بود.
چنان نمود مرا وضع چرخ و شکل نجوم
که خیمه‌ایست پر از لعبتان سیم‌اندام
هوش مصنوعی: وضع و حال آسمان و ستاره‌ها برایم به گونه‌ای جلوه کرد که مانند چادر بزرگی است پر از بازیگران زیبا و شیک.
گذشتم از بر شش دیر و قلعه‌ای دیدم
یکی برهمن دانا در او گرفته مقام
هوش مصنوعی: از کنار شش دیر و قلعه‌ای عبور کردم و در یکی از آنها برهمن دانایی را دیدم که در آنجا نشسته است و مقام و جایگاه خاصی دارد.
به زیر دست وی اندر خجسته دیداری
که مینمود به هر کس ره حلال و حرام
هوش مصنوعی: در زیر دست او، دیداری خوشی بود که به هر کسی راه‌های صحیح و نادرست را نشان می‌داد.
گشاده زهرهٔ زهرا به ناز چهرهٔ سعد
به دوستی نظر افکنده سوی او بهرام
هوش مصنوعی: ظاهر زیبا و دلربای زهره با ناز و زیبایی چهرهٔ سعد، به سمتی نگاه می‌کنند که به دوستی با بهرام اشاره دارد.
چو من به فکر فرو رفته و روان کرده
دبیر چرخ به مدح خدایگان اقلام
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در زمانی که من در حال تفکرم و به عمیق‌ترین احساساتم پرداخته‌ام، نویسنده یا شاعرِ دنیای هستی در حال بیان و ستایش قدرت و ویژگی‌های خداوندی است.
عنان به خطهٔ مغرب کشیده ماه تمام
نموده عارض نورانی از نقاب غمام
هوش مصنوعی: ماه کامل در آسمان غروب به سوی غرب حرکت کرده و چهرهٔ روشنی را از پشت ابرها نمایان کرده است.
دمیده شعلهٔ مهر آنچنان که پنداری
زمانه تیغ زراندود میکشد ز نیام
هوش مصنوعی: شعلهٔ عشق به قدری درخشان و قوی است که گویی زمانه شمشیری طلایی را آماده کرده و از غلاف خارج می‌کند.
ز بس تجلی نور آنزمان ندانستم
که آفتاب کدامست و روی خواجه کدام
هوش مصنوعی: به دلیل شدت تابش نور در آن زمان، نتوانستم تشخیص دهم که کدام یک آفتاب است و کدام یک چهره ی محبوب.
جهان فضل و کرم رکن دین عمیدالملک
وزیر شاه نشان خواجهٔ سپهر غلام
هوش مصنوعی: جهان پر از نیکی و بخشش است، و این اصول در دین اهمیت زیادی دارند. عمیدالملک، وزیر شاه، نماینده‌ی این ویژگی‌ها و خدمتگزار آسمان است.
قضا شکوه قدر حملهٔ ستاره حشر
زحل محل فلک قدر آفتاب انعام
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر در زیر حمله ستاره حشر، مانند زحل در آسمان است، حال آنکه بزرگی و ارزش آفتاب به خاطر نعمت‌هایش به حساب می‌آید.
فلک ز تمشیت اوست در مسیر و مدار
زمین ز معدلت اوست با قرار و قوام
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر تدبیر او در حرکت و گردش خود قرار دارد و زمین به سبب عدالت و توازن او پایداری و استحکام دارد.
جناب عالی او ملجا وضیع و شریف
حریم درگه او کعبهٔ خواص و عام
هوش مصنوعی: شما همه جا پناهگاهی هستید برای افرادی که مقام پایین یا بالایی دارند، و در واقع حریم شما محل تجمع خاصان و عامه مردم است.
ز تاب حملهٔ او گاه کینه سست شود
دم نهنگ و دل پیر و پنجهٔ ضرغام
هوش مصنوعی: از شدت حملهٔ او گاهی کینه‌ها ضعیف می‌شود، مانند دل نهنگی که در چنگال شیر قرار دارد.
زهی وجود شریف تو مظهر الطاف
زهی ضمیر منیر تو مهبط الهام
هوش مصنوعی: ای وجود باارزش تو، مظهر رحمت‌ها و لطف‌های الهی، و ای فکر روشنت، جایی که الهام‌ها و الهامات الهی نازل می‌شوند.
بیمن عدل و شکوه تو گشت روزافزون
شکوه و رونق ایمان و قوت اسلام
هوش مصنوعی: با برکت وجود تو، عظمت و رونق ایمان و قدرت اسلام به طور روزافزون افزایش یافته است.
سیاست تو عدو را به یک کرشمهٔ مهر
ببسته راه خرد بر مسائل اوهام
هوش مصنوعی: سیاست تو به گونه‌ای است که با یک اشاره محبت‌آمیز، دشمن را کنترل می‌کنی و راه فهم و درک او را در مسائل و خیالاتش می‌بندی.
جهان پناها احوال خویش خواهم گفت
یکی به سمع رضا بشنو ای ملاذ انام
هوش مصنوعی: در این دنیا می‌خواهم درباره اوضاع و احوال خودم سخن بگویم، ای پناهگاه مردم، به این سخنان گوش بسپار.
کنون دوازده سالست تا ز ملک انام
کشید اختر سعدم به درگه تو زمام
هوش مصنوعی: اکنون دوازده سال است که ستاره خوشبختی من از دنیای مردم به درگاه تو راه یافته است و هدایتگر من شده.
نبود منزل من غیر آستانهٔ تو
که باد تا به ابد قبلهٔ کبار و کرام
هوش مصنوعی: من هیچ مکانی جز در آستانهٔ تو ندارم که تا ابد به آنجا بدم.
ز نعمت تو مرا بود کامها حاصل
ز دولت تو مرا بود کارها به نظام
هوش مصنوعی: از نعمت‌های تو، به آرزوهایم رسیده‌ام و به واسطه‌ی نعمت‌های تو، کارهایم سامان یافته است.
خجل نیم ز جنابت که مرغ همت من
به بوی دانه نیفتاد هیچ گه در دام
هوش مصنوعی: من از ناپاکی خود شرمنده نیستم؛ زیرا پرنده آرزوهایم هرگز به خاطر بوی دانه به دام نیفتاد.
طمع نکرد مرا پیش هرکسی رسوا
نبرد حرص مرا پیش هر خسی به سلام
هوش مصنوعی: من را به طمع وادار نکرد و در میان مردم رسوا نکرد. حرص و علاقه‌ام را پیش هر شخصی که بی‌اهمیت بود، به نمایش نگذاشت.
بدان رسیده‌ام اکنون که بر درت شب و روز
نمی‌توانم بستن به بندگی احرام
هوش مصنوعی: من به این نتیجه رسیده‌ام که نمی‌توانم شب و روز در درگاه تو بمانم و خود را به بندگی‌ات متعهد کنم.
ملالت آرد اگر شرح آن دهم که به من
چه میرسد ز جفای سپهر بد فرجام
هوش مصنوعی: اگر دلتنگی‌ها و ناراحتی‌هایم را بگویم، چه فایده‌ای برای من خواهد داشت؟ بی‌فایده است چون بدی‌ها و سرنوشتی که دنیای بد به من تحمیل کرده، هنوز در انتظار من است.
گهی به دست عنا میکشد مرا دامن
گهی زبان بلا میدهد مرا پیغام
هوش مصنوعی: گاهی دستی از لطف و محبت به سمت من می‌آید و مرا در آغوش می‌گیرد، گاهی هم زبانی به من زخم می‌زند و پیام ناگواری می‌آورد.
گهی به جای طرب غم فرستدم بر دل
گهی به جای عرق خون چکاندم زمسام
هوش مصنوعی: گاهی به جای شادی، غم را به دل خود می‌آورم و گاهی به جای نوشیدن شراب، خون را بر سر و صورت خود می‌زنم.
ز رنج و درد چنان گشته‌ام که یک نفسم
نه ممکنست قعود و نه ممکنست قیام
هوش مصنوعی: به خاطر رنج و دردهایی که تحمل کرده‌ام، حالتی پیدا کرده‌ام که نه می‌توانم نشسته بمانم و نه توان ایستادن دارم.
به حسن تربیت خواجه هست روزی چند
مرا امید اجازت ز پادشاه انام
هوش مصنوعی: به خاطر تربیت خوب و شایسته‌ای که دارم، امیدوارم که روزی اجازه‌ای از پادشاه بگیرم.
همیشه تا نبود سیر ماه را پایان
مدام تا نبود دور مهر را انجام
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که هر چیزی در زندگی زمانی به پایان می‌رسد و برای هر مرحله یا دوره‌ای باید منتظر لحظه‌ای خاص بود. تا زمانی که چهره ماه کامل نشده، یعنی هنوز راهی برای رسیدن به هدف وجود دارد و هیچ کس نمی‌تواند از آن مرحله عبور کند. همچنین، با دوری از مهر و عشق، انجام کارها و احساسات ممکن است طولانی‌تر شود و در نهایت همه چیز به یک سرانجام می‌رسد.
به کام و رای تو و دوستان تو بادا
همیشه جنبش افلاک و گردش ایام
هوش مصنوعی: همیشه به خواسته‌ها و آرزوهای تو و دوستانت خوشی و موفقیت‌ها برکت دهد و حرکات آسمان و تغییرات زمان به نفع شما باشد.
هزار قرن بزی دوستکام و دولتمند
هزار سال بمان کامران و نیکونام
هوش مصنوعی: هزاران سال زندگی کن و خوشبخت باش، و به خوبی و نیکی در یاد بمانی.
معین و ناصر من لطف بی‌نهایت تو
معین و ناصر تو ذوالجلال والاکرام
هوش مصنوعی: لطف بی‌پایان تو، یاری و حمایت من است و تو، صاحب جلال و بزرگی، یاری‌دهنده و پشتیبان من هستی.

حاشیه ها

1389/05/27 08:07
منصور محمدزاده

خواهشمند است بیت چهارم را به صورت زیر تصحیح فرمایید:
هر آن متاع که شب را ز مشگ و عنبر بود
به زر پخته بدل کرد صبح نقره ستام
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.