قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در مدح شاه شیخ ابواسحاق و تهنیت وزارت رکنالدین عمیدالملک
شد ملک فارس باز به تایید کردگار
خوشتر ز صحن جنت و خرمتر از بهار
دولت فکند سایه بر اطراف این مقام
اقبال کرد باز بر این مملکت گذار
سیمرغ ز آشیان عنایت ز اوج قدس
بگشاد شاهبال سعادت بر این دیار
باز آمد از نسایم و الطاف ایزدی
در بوستان دهر گل خرمی به بار
جانهای غمپرست کنون گشت شادمان
دلهای ناامید کنون شد امیدوار
کز سایهٔ عنایت سلطان تاجبخش
شاه عدو شکار جهانگیر کامکار
جمشید عهد خسرو گیتی جمال دین
«آن بیش ز آفرینش و کم ز آفریدگار
تشریف یافت صدر وزارت به فال سعد
از سایهٔ مبارک مخدوم نامدار
خورشید آسمان وزارت عمید ملک
آن تا هزار جد و پدر شاه و شهریار
ای مشتری عطیت و ناهید خاصیت
وی آسمان مهابت خورشید اقتدار
ای عنصر تو زبدهٔ محصول کاینات
وی ذات تو نتیجهٔ الطاف کردگار
ابری به گاه بخشش و کانی به گاه جود
بحری به گاه کوشش و کوهی گه وقار
کلک تو مسرعیست که هردم هزار بار
تا ملک چین بتازد و تا حد زنگبار
این ابر را که فیض به هر کس همی رسد
اسمیست او ز بحر بنان تو مستعار
نه ابر را کجا و بنان تو از کجا
کان قطرهای دو بخشد و این در شاهوار
شاها در این میان غزلی درج میکنم
تا باشد این طریقه ز داعیت یادگار
گل باز جلوه کرد بر اطراف جویبار
ای ترک نازنین من ای رشگ نوبهار
از خانه دور شو که کنون خانه دوزخست
خرگاه ساز کن که بهشتست مرغزار
با غنچه شو مصاحب و با یاسمن نشین
با ارغوان طرب کن و با لاله می گسار
گل ریز و مطربان بنشان انجمن بساز
یا توق خواه شیره بنه چرغتو بیار
طرف کلاه کج کن و بند کمر ببند
پائی بکوب و دست بزن کاسهای بدار
نازان به ترکتاز فرو ریز خون می
شادان ز روی عربده بشکن سر خمار
بر خیل دل ز طرهٔ هندو گشا کمین
در ملک جان به غمزهٔ جادو فکن شکار
صوفی و کنج مسجد و سالوسی نهان
ما و شراب و شاهد و رندی آشکار
هرگز خیال روی تو از جان نمیرود
امشب نیم ز روی خیال تو شرمسار
بر خستگان جفا و ستم بیش از این مکن
آخر نگاه کن به جفاهای روزگار
دامن ز صحبت من بیچاره در مکش
دست عبید و دامن لطف تو زینهار
تا از فلک بتابد اجرام مستنیر
تا چرخ تیز گرد کند بر مدر مدار
بادا وجود قدسیت ایمن ز حادثات
« ای کاینات را بوجود تو افتخار»
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در ستایش شاه شیخ ابواسحاق: گذشت روزه و سرما رسید عید و بهارقصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - ایضا در مدح شیخ ابواسحاق و ایوانی که او در شیراز میساخت میگوید: نفخات نسیم عنبر بار
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شد ملک فارس باز به تایید کردگار
خوشتر ز صحن جنت و خرمتر از بهار
هوش مصنوعی: سرزمین فارس دوباره به لطف خداوند رونق و زیبایی یافته است، زیباتر از باغهای بهشت و سرسبزتر از بهار.
دولت فکند سایه بر اطراف این مقام
اقبال کرد باز بر این مملکت گذار
هوش مصنوعی: خوشبختی و ثروت بر این مکان گسترده شده و دوباره به این سرزمین روی آورده است.
سیمرغ ز آشیان عنایت ز اوج قدس
بگشاد شاهبال سعادت بر این دیار
هوش مصنوعی: پرندهای به نام سیمرغ از آشیانهی نعمت و رحمت الهی به آسمان عروج کرده و بالهای خوشبختی را بر این سرزمین گشوده است.
باز آمد از نسایم و الطاف ایزدی
در بوستان دهر گل خرمی به بار
هوش مصنوعی: پس از مدتی غیبت، دوباره به زندگی بازگشتهام و لطفهای الهی مانند گلهای خوشبو در باغ زمان، بر سر راه من پدیدار شدهاند.
جانهای غمپرست کنون گشت شادمان
دلهای ناامید کنون شد امیدوار
هوش مصنوعی: افرادی که به غم و اندوه عادت کرده بودند، حالا خوشحال شدند و کسانی که ناامید بودند، اکنون امیدوار شدهاند.
کز سایهٔ عنایت سلطان تاجبخش
شاه عدو شکار جهانگیر کامکار
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و توجه سلطان تاجبخش، شاه به راحتی به پیروزی بر دشمنان و تسلط بر جهان نائل میشود.
جمشید عهد خسرو گیتی جمال دین
«آن بیش ز آفرینش و کم ز آفریدگار
هوش مصنوعی: جمشید، پادشاهی که در زمان خسرو زندگی میکرد، زیباییاش از همه آفرینشها بیشتر و از آفریدگار کمتر بود.
تشریف یافت صدر وزارت به فال سعد
از سایهٔ مبارک مخدوم نامدار
هوش مصنوعی: سایهٔ پر برکت و نام آور محبوب، باعث خوش شانسی و موفقیت در به دست آوردن مقام وزارت شده است.
خورشید آسمان وزارت عمید ملک
آن تا هزار جد و پدر شاه و شهریار
هوش مصنوعی: خورشید در آسمان نمایانگر مقام و جایگاه بالای وزیر عمید ملک است که از نسلهای بسیاری از شاهان و بزرگانی میآید.
ای مشتری عطیت و ناهید خاصیت
وی آسمان مهابت خورشید اقتدار
هوش مصنوعی: ای کسی که از عطای تو بهرهمند شدهای و ناهید به تو ویژگی داده است، آسمان به خاطر قدرت تو شگفتانگیز شده است و خورشید به خاطر قدرت تو درخشان است.
ای عنصر تو زبدهٔ محصول کاینات
وی ذات تو نتیجهٔ الطاف کردگار
هوش مصنوعی: ای موجود گرامی، تو بهترین نتیجهی جهانی هستی و وجود تو ثمره و نتیجهی مهر و رحمت خداوند است.
ابری به گاه بخشش و کانی به گاه جود
بحری به گاه کوشش و کوهی گه وقار
هوش مصنوعی: ابر در زمان سخاوت و بخشش، مانند چشمهای در زمان generosity، دریا در زمان تلاش و کوشش، و کوهی در زمان آرامش و وقار است.
کلک تو مسرعیست که هردم هزار بار
تا ملک چین بتازد و تا حد زنگبار
هوش مصنوعی: قلم تو مانند تیری است که هر لحظه هزار بار به سوی سرزمین چین میتازد و تا عمق زنگبار پیش میرود.
این ابر را که فیض به هر کس همی رسد
اسمیست او ز بحر بنان تو مستعار
هوش مصنوعی: این ابر که هر کسی از نعمت و خیر آن بهرهمند میشود، نامش از دریای وجود تو بهعاریه گرفته شده است.
نه ابر را کجا و بنان تو از کجا
کان قطرهای دو بخشد و این در شاهوار
هوش مصنوعی: ابر کجا و انگشت تو کجا! چطور ممکن است که یک قطره از این باران عظیم به تو برسد و تو را به چنین جایگاهی برساند؟
شاها در این میان غزلی درج میکنم
تا باشد این طریقه ز داعیت یادگار
هوش مصنوعی: ای پادشاه، در این بستر، شعری مینویسم تا این روش به یادگار از دعوت تو باقی بماند.
گل باز جلوه کرد بر اطراف جویبار
ای ترک نازنین من ای رشگ نوبهار
هوش مصنوعی: گل دوباره به زیبایی خود را در کنار جویبار نشان داد، ای معشوق نازنین من، ای حسادت بهار نو.
از خانه دور شو که کنون خانه دوزخست
خرگاه ساز کن که بهشتست مرغزار
هوش مصنوعی: از خانه دور شو، زیرا حالا اینجا مثل دوزخ است. مکانی را بساز که شبیه بهشت باشد و پر از خوشی و زیبایی.
با غنچه شو مصاحب و با یاسمن نشین
با ارغوان طرب کن و با لاله می گسار
هوش مصنوعی: با غنچه همنشین شو و در کنار یاسمن بگذرانی. با رنگینکمان شادی کن و با لاله به میگساری بپرداز.
گل ریز و مطربان بنشان انجمن بساز
یا توق خواه شیره بنه چرغتو بیار
هوش مصنوعی: گلها را بریز و نوازندگان را جمع کن تا جشنی برپا کنیم، یا اگر مایل هستی، شیرهات را بیاور تا لذتی ببریم.
طرف کلاه کج کن و بند کمر ببند
پائی بکوب و دست بزن کاسهای بدار
هوش مصنوعی: کلاه خود را کج بگذار و کمربندت را محکم ببند. پاهایت را به زمین بزن و دست بزن، یک کاسه هم آماده کن.
نازان به ترکتاز فرو ریز خون می
شادان ز روی عربده بشکن سر خمار
هوش مصنوعی: از شدت شادی و شگفتی، خون بر چهرهام میریزد، و به خاطر لذت و سرمستی، سرم را میشکنم.
بر خیل دل ز طرهٔ هندو گشا کمین
در ملک جان به غمزهٔ جادو فکن شکار
هوش مصنوعی: بر جمعیت دل، با باز کردن آن گیسوی هندو، در سرزمین جان کمین کن و با جادوی چشمانت مرا شکار کن.
صوفی و کنج مسجد و سالوسی نهان
ما و شراب و شاهد و رندی آشکار
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به تضاد بین زندگی معنوی و دنیوی اشاره دارد. او به روحانیون و زهدگرایی در مسجد، در کنار زندگی لذتجویانه و آزادانهای که شامل نوشیدنی و زیباییهاست، میپردازد. به نوعی، او نشان میدهد که در ظاهر ممکن است زندگی دینداران و زاهدان از نظر ظاهری عاری از لذت باشد، اما در باطن او به دنبال تجربههای عاشقانه و خوشگذرانی است. این مقابله بین دو دنیا، نشاندهنده تناقضات درونی انسان است.
هرگز خیال روی تو از جان نمیرود
امشب نیم ز روی خیال تو شرمسار
هوش مصنوعی: هرگز از یاد تو دل بیرون نمیرود، امشب به خاطر یاد تو شرمندهام.
بر خستگان جفا و ستم بیش از این مکن
آخر نگاه کن به جفاهای روزگار
هوش مصنوعی: به خستگان بیشتر سختی و ستم نرسان، زیرا به مشکلات و جفاهای زمانه نگاه کن.
دامن ز صحبت من بیچاره در مکش
دست عبید و دامن لطف تو زینهار
هوش مصنوعی: به من نزدیک نشو و دامن من را نچسبان، ای بیچاره، و از لطف خودت نیز دوری کن.
تا از فلک بتابد اجرام مستنیر
تا چرخ تیز گرد کند بر مدر مدار
هوش مصنوعی: تا زمانی که اجرام آسمانی نور ببخشند و چرخ زمان به سمت دایرههای خود بچرخد.
بادا وجود قدسیت ایمن ز حادثات
« ای کاینات را بوجود تو افتخار»
هوش مصنوعی: باشد که وجود مقدس تو از اتفاقات ناگوار در امان باشد، ای کسی که جهان به وجود تو افتخار میکند.