گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲ - در ستایش باده و تخلص به مدح

باز به صحرا رسید کوکبهٔ نوبهار
ساقی گلرخ بیا بادهٔ گلگون بیار
زان می چون لعل ناب کز مدد او مدام
عیش بود بر دوام عمر بود خوشگوار
روح فزائی که او طبع کند شادمان
آب حیاتی کز و مست شود هوشیار
همدم برنا و پیر مونس شاه و گدا
بر همه‌کس مهربان با همه‌کس سازگار
شیفته را دلپذیر دلشده را ناگزیر
سوخته را دستگیر غمزده را غمگسار
هاضمه را سودمند فاکره را نقش بند
باصره را نوربخش سامعه را گوشوار
موسم آن میرسد باز که در باغ و راغ
لاله بروید ز خاک گل بدر آید ز خار
باد صبا میکشد رخت ریاحین به باغ
دست هوا میکند مشگ تتاری نثار
لالهٔ خوش جلوه را عنبرتر در میان
غنچهٔ خوش خنده را خرمن گل در کنار
ماشطهٔ نوبهار باز چه خوش در گرفت
پای چمن در حنا دست سمن در نگار
نرگس مخمور را رعشه بر اعضا فتد
بس که به وقت سحر آب خورد در خمار
وه که چه زیبا بود بر لب آب روان
عکس گل و ارغوان سایهٔ بید و چنار
ظالم نفس خود است هرکه در این روزگار
انده پیمان خورد می نخورد آشکار
حاصل عمری نیافت ممسک دنیاپرست
لذت عیشی ندید زاهد پرهیزکار
یارب اگر میدهی ناز و نعیمی به ما
عمر به آخر رسید تا کی از این انتظار
در پی امید بود چند توان داشتن
بر سر راه امید دیدهٔ امیدوار
فرصت عیشی بده تا بستانیم داد
از رخ رنگین گل وز لب شیرین یار
بزم صبوحی خوشست خاصه در ایام گل
عیش جوانی خوشست خاصه در این روزگار
کز اثر عدل شاه بار دگر شد پدید
حال زمان را نظام کار جهانرا قرار
خسرو فیروز بخت شاه اویس آنکه هست
مظهر لطف خدا سایهٔ پروردگار
چاکر درگاه او ماه سپهر آشیان
بندهٔ فرمان او خسرو نیلی حصار
همچو روان ناگزیر همچو خرد کامبخش
همچو قضا کامران همچو قدر کامکار
عالمیان را بدو تا به قیامت امید
آدمیان را بدو تا به ابد افتخار
از هنرش گاه رزم وز کرمش روز بزم
رستم دستان خجل حاتم طی شرمسار
تاج دل افروز او داده ز کسری نشان
تخت همایون او مانده زجم یادگار
روز نبرد آنزمان کز سم اسبان شود
پشت زمین پر هلال روی فلک پرغبار
حملهٔ شیر افکنان کوه درآرد ز جای
وز مدد جوی خون جوش برآرد به خار
از فزع رعد کوس کوه شود پرغرور
وز اثر برق تیغ دشت شود پرشرار
پشت دلیران شود چون قد چوگان به خم
کلهٔ گردان شود گوی صفت خاکسار
در صف جنگ آنزمان افکند از گرد راه
تیغ جهانگیر شاه زلزله بر کوهسار
سجده برد پیش او چون بکشد تیغ کین
رستم توران گشای قارن خنجر گذار
از سر پیکان او مهر شود مضطرب
وز دم شمشیر او چرخ کند زینهار
یارب تا ممکنست دور زمانرا بقا
جرم زمین را سکون دور فلک را مدار
باد ز اقبال او پایهٔ دانش بلند
باد ز پشتی او بازوی دین استوار
نعمت او بی زوال معدلتش بر مزید
مملکتش بر دوام سلطنتش پایدار

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز به صحرا رسید کوکبهٔ نوبهار
ساقی گلرخ بیا بادهٔ گلگون بیار
هوش مصنوعی: دوباره به دشت برگشت، جایی که شکوفه‌های بهاری درخشش دارند. ای ساقی با چهره‌ی زیبا، بیا و شراب قرمز رنگ بیاور.
زان می چون لعل ناب کز مدد او مدام
عیش بود بر دوام عمر بود خوشگوار
هوش مصنوعی: از آن نوشیدنی چون لعل ناب، که به مدد آن، شادی همیشگی و زندگی شیرین را به دنبال دارد.
روح فزائی که او طبع کند شادمان
آب حیاتی کز و مست شود هوشیار
هوش مصنوعی: روحی که از خلاقیت و شادابی سرشار است، مانند آب حیات، انسان را سرمست و خوشحال می‌کند، در حالی که سبب بیداری و هوشیاری او نیز می‌شود.
همدم برنا و پیر مونس شاه و گدا
بر همه‌کس مهربان با همه‌کس سازگار
هوش مصنوعی: همراه و همدمی که با جوانان و پیران بود، با پادشاه و فقیر همدل و مهربان است و با همه افراد سازگار و دوستی دارد.
شیفته را دلپذیر دلشده را ناگزیر
سوخته را دستگیر غمزده را غمگسار
هوش مصنوعی: عاشق را جذاب و دلربا می‌یابد، کسی که دل باخته است ناچار است به عشق ادامه دهد. کسی که سوخته و داغ دیده است، نیاز به حامی و یاری دارد و غمگین‌ها به فردی نیاز دارند که غم آن‌ها را کم کند.
هاضمه را سودمند فاکره را نقش بند
باصره را نوربخش سامعه را گوشوار
هوش مصنوعی: هاضمه را مفید کن، فاکره را به زیبایی مزین کن، باصره را روشنایی ببخش، و به گوش سامعه زیور ده.
موسم آن میرسد باز که در باغ و راغ
لاله بروید ز خاک گل بدر آید ز خار
هوش مصنوعی: زمانی دوباره می‌رسد که در باغ و بوستان، لاله‌ها از خاک بیرون می‌آیند و گل‌ها از میان خارها سر بر می‌آورند.
باد صبا میکشد رخت ریاحین به باغ
دست هوا میکند مشگ تتاری نثار
هوش مصنوعی: باد ملایم به باغ عطر گل‌ها را می‌زند و نسیم، خوشبویی مشک را به فضا منتشر می‌کند.
لالهٔ خوش جلوه را عنبرتر در میان
غنچهٔ خوش خنده را خرمن گل در کنار
هوش مصنوعی: لاله‌ای زیبا و دلبر در وسط باغی پر از گل‌های خوشبو و خندان قرار گرفته است، که بوی خوش‌اش مانند عطر عنبر همه‌جا را فراگرفته و زیبایی‌اش در کنار بقیه گل‌ها بیشتر نمایان است.
ماشطهٔ نوبهار باز چه خوش در گرفت
پای چمن در حنا دست سمن در نگار
هوش مصنوعی: ماشطهٔ نوبهار خوشحال و شاداب است که پایش را بر چمن قرار می‌دهد و دست گلی زیبا و خوشبو در دست دارد.
نرگس مخمور را رعشه بر اعضا فتد
بس که به وقت سحر آب خورد در خمار
هوش مصنوعی: نرگس مست و زیبایی در صبح زود به قدری تحت تأثیر قرار می‌گیرد که بدنش می‌لرزد، چرا که در زمان سحر، آب نوشیده و در حالت مستی به سر می‌برد.
وه که چه زیبا بود بر لب آب روان
عکس گل و ارغوان سایهٔ بید و چنار
هوش مصنوعی: وای که چقدر زیبا بود مشاهده‌ی انعکاس گل و گیاه ارغوانی در کنار آب روان، سایه درخت بید و چنار.
ظالم نفس خود است هرکه در این روزگار
انده پیمان خورد می نخورد آشکار
هوش مصنوعی: هرکسی که در این زمان دچار غم و اندوه می‌شود، در واقع به خود ظلم می‌کند، چرا که از خود مهر و محبت را دور کرده و نمی‌تواند به راحتی شاد زندگی کند.
حاصل عمری نیافت ممسک دنیاپرست
لذت عیشی ندید زاهد پرهیزکار
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که آدمی که تمام عمر خود را صرف جمع‌آوری و نگهداری دنیا کرده، هرگز طعم واقعی زندگی و لذت‌های آن را نچشیده است. از سوی دیگر، زاهدی که به دوری از دنیا پرداخته، نیز نتوانسته به خوشی‌های زندگی دست یابد. در واقع، هر دو گروه نتوانسته‌اند به رضایت حقیقی و خوشبختی برسند.
یارب اگر میدهی ناز و نعیمی به ما
عمر به آخر رسید تا کی از این انتظار
هوش مصنوعی: خداوندا، اگر می‌خواهی ما را با لطف و محبت خودت نوازش کنی، عمر ما به پایان نزدیک شده است و به چه مدت باید منتظر بمانیم؟
در پی امید بود چند توان داشتن
بر سر راه امید دیدهٔ امیدوار
هوش مصنوعی: در جستجوی امید بود، تا چند نفر می‌توانند در مسیر امید، چشم‌های پرامید داشته باشند.
فرصت عیشی بده تا بستانیم داد
از رخ رنگین گل وز لب شیرین یار
هوش مصنوعی: به ما اجازه بده که در زندگی لذت ببریم و از زیبایی‌های گل و طعم شیرین عشق بهره‌مند شویم.
بزم صبوحی خوشست خاصه در ایام گل
عیش جوانی خوشست خاصه در این روزگار
هوش مصنوعی: مهمانی صبحانه دلپذیر است، به‌ویژه در روزهای گل. لذت زندگی جوانی هم در این زمان خاص بسیار شیرین است.
کز اثر عدل شاه بار دگر شد پدید
حال زمان را نظام کار جهانرا قرار
هوش مصنوعی: به خاطر عدالت شاه، دوباره وضعیت زمان مشخص شد و نظم و ترتیب کارهای جهان برقرار گردید.
خسرو فیروز بخت شاه اویس آنکه هست
مظهر لطف خدا سایهٔ پروردگار
هوش مصنوعی: خسرو، پادشاه خوشبخت و پرتوان، کسی است که مظهر لطف خداوند و سایه‌ای از رحمت پروردگار بر سر مردمش است.
چاکر درگاه او ماه سپهر آشیان
بندهٔ فرمان او خسرو نیلی حصار
هوش مصنوعی: یک خدمت‌کار در بارگاه او همچون ماه در آسمان است و بنده‌ای که تابع فرمان اوست، مانند شاهی است که در حصار نیلینی قرار دارد.
همچو روان ناگزیر همچو خرد کامبخش
همچو قضا کامران همچو قدر کامکار
هوش مصنوعی: مانند روان که راه خودش را می‌رود و از آن گریزی نیست، و مانند خرد که نعمت و شادی می‌آورد، همچنین شبیه قضا که موفقیت را به همراه دارد و مانند قدر که کارها را به خوبی پیش می‌برد.
عالمیان را بدو تا به قیامت امید
آدمیان را بدو تا به ابد افتخار
هوش مصنوعی: عالمیان تا پایان دنیا به او امید دارند و انسان‌ها تا همیشه به او افتخار می‌کنند.
از هنرش گاه رزم وز کرمش روز بزم
رستم دستان خجل حاتم طی شرمسار
هوش مصنوعی: از هنرهای رزم او گاهی می‌جنگد و در روزهای بزم و سرگرمی، کرم و generosity او باعث می‌شود رستم دستان و حاتم طی احساس خجالت کنند.
تاج دل افروز او داده ز کسری نشان
تخت همایون او مانده زجم یادگار
هوش مصنوعی: تاجی که به دل او روشنی می‌بخشد، از سلطنت کسری به ارث رسیده و نشانه‌ای از عظمت اوست که یادگار زرق و برق گذشته‌هاست.
روز نبرد آنزمان کز سم اسبان شود
پشت زمین پر هلال روی فلک پرغبار
هوش مصنوعی: در روز جنگ، زمانی که گرد و غبار به خاطر سم سواران، بر زمین و آسمان پدیدار می‌شود و زمین زیر فشار آنها به حالت موج‌دار درمی‌آید.
حملهٔ شیر افکنان کوه درآرد ز جای
وز مدد جوی خون جوش برآرد به خار
هوش مصنوعی: وقتی شیران شجاع به حمله می‌پردازند، کوه‌ها به لرزه درمی‌آیند و از خون‌خواهی به خروش درمی‌آیند.
از فزع رعد کوس کوه شود پرغرور
وز اثر برق تیغ دشت شود پرشرار
هوش مصنوعی: از ترس رعد، کوه به شدت خشمگین و مغرور می‌شود و به دنبال آن، اثر برق در دشت، حالتی پر از آتش و خشونت به وجود می‌آورد.
پشت دلیران شود چون قد چوگان به خم
کلهٔ گردان شود گوی صفت خاکسار
هوش مصنوعی: پشت دلیران به شکلی خمیده می‌شود، مانند قد یک چوگان، و گوی توانمند به صفات خاکی تبدیل می‌شود.
در صف جنگ آنزمان افکند از گرد راه
تیغ جهانگیر شاه زلزله بر کوهسار
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، آن زمان که جهانگیر شاه با قدرت و شجاعت به میدان آمد، به سان زلزله‌ای بر کوه‌ها تأثیر گذاشت.
سجده برد پیش او چون بکشد تیغ کین
رستم توران گشای قارن خنجر گذار
هوش مصنوعی: به هنگام نبرد، وقتی رستم با کینه به میدان می‌آید، باید قارن با دست خنجرش آماده باشد و در برابر او سجده کند.
از سر پیکان او مهر شود مضطرب
وز دم شمشیر او چرخ کند زینهار
هوش مصنوعی: از نوک پیکان او عشق و محبت به وجود می‌آید و از نفس شمشیرش، دنیا به حرکت در می‌آید. بنابراین، باید به خودمان ببالیم.
یارب تا ممکنست دور زمانرا بقا
جرم زمین را سکون دور فلک را مدار
هوش مصنوعی: ای کاش تا جایی که ممکن است، زمان پایدار بماند، زمین در آرامش باشد و مدار آسمان ثابت بماند.
باد ز اقبال او پایهٔ دانش بلند
باد ز پشتی او بازوی دین استوار
هوش مصنوعی: باد خوشی بر سرنوشت او بوزد و پایه‌های دانایی‌اش را بلندتر کند، و پشت او به‌سان دینی استوار، نیرویی قوی باشد.
نعمت او بی زوال معدلتش بر مزید
مملکتش بر دوام سلطنتش پایدار
هوش مصنوعی: نعمت‌های او همیشگی و بدون پایان است و توازن و برقراری آن باعث ثبات و پایداری حکومتش می‌شود.