قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ - در مدح سلطان معزالدین اویس جلایری
گیتی ز یمن عاطفت شاه کامکار
خورشید عدل گستر و جمشید روزگار
سلطان چار رکن و سلیمان شش جهت
دارای هفت کشور و معمار نه حصار
گفت آنچنانکه باز برو رشک میبرند
جنات عدن هر نفسی صد هزار بار
اجرام شد موافق و افلاک مهربان
اقبال شد مساعد و ایام سازگار
هر ظلم از جهان چو کمان گشت گوشهگیر
هم جور گشت گوشهنشین همچو گوشوار
از جور چرخ نیست کنون بر تنی ستم
وز ظلم خاک نیست کنون بر دلی غبار
رفت آنکه قصد خون گوزنان کند پلنگ
با شیر در نشیمن گوران کند قرار
پنهان شدند در عدم آباد جور و ظلم
تا عدل پادشاه جهان گشت آشکار
سلطان اویس شاه جهاندار تاجبخش
آن نامدار جد و پدر شاه و شهریار
شاهیکه عکس قبهٔ چتر مبارکش
از ماه ننگ دارد و از آفتاب عار
رستم دلیکه بازو و تیغش خبر دهند
هنگام کین ز حیدر کرار و ذوالفقار
آفاق را که غرقهٔ طوفان فتنه بود
از موج خیز حادثه افکند برکنار
تیغش چه معجزیست که از تاب زخم او
کوه از فزع بنالد و دریا ز اضطرار
کلکش چه مسرعیست که هردم هزار بار
از زنگ سوی چین رود از چین به زنگبار
تقدیر صائبش چو قدر گشته کامران
فرمان نافذش چو قضا گشته کامکار
ای خسرویکه حاصل دریا و نقد کان
در چشم همت تو ندارند اعتبار
نقاش صنع اطلس نه توی چرخ را
از بهر بارگاه تو کر دست زرنگار
اقبال بندهایست وفادار بر درت
در حضرت تو مانده ز اجداد یادگار
دولت مساعدیست که او را به صدق دل
با بخت کامکار تو عهدیست استوار
کوه بلند مرتبه کز حلم دم زند
بحر گشاده دل که دهد در شاهوار
تر دامنیست پیش وفای تو سر سبرک
شوریدهایست پیش سخای تو شرمسار
مقصود کاینات وجود شریف تست
ای کاینات را بوجود تو افتخار
روزیکه از خروش دلیران رزمگاه
دریا به جوش آید و گردون به زینهار
سرهای سرکشان شود آن روز پایمال
تنهای پردلان، شود آن روز خاکسار
از رعد کوس در سر گردون فتد طنین
وز برق تیغ بر دل شیران فتد شرار
پیکان آب داده کند رخنه در زره
نوک سنان نیزه ز جوشن کند گذار
سرها بسان ژاله فرو ریزد از هوا
خونها بسان سیل درآید ز کوهسار
روزی چنین که کوه درآید به اضطراب
از زخم تیر و هیبت شمشیر آبدار
گرد از یلان برآرد و افغان ز پردلان
بازوی کامکار تو در قلب کارزار
تیغت ز خون پیکر گردان در آنزمان
از کشته پشته سازد و از پشته لالهزار
شاها عبید آنکه ز جان مدح خوان تست
هر چند قائلست به تقصیر به یشمار
دارد بسی امید به عالیجناب تو
ای هر که در جهان به جنابت امیدوار
تا آب درگذر بود و باد در مسیر
تا کوه راسکون بود و خاک را قرار
وین جرم نوربخش که خورشید نام اوست
چندانکه گرد مرکز خاکی کند گذار
بادا همیشه جاه و جلال تو بر مزید
بادا مدام دولت و عمر تو پایدار
پیوسته باد رای ترا یمن بر یمین
همواره باد عزم ترا یسر بر یسار
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰ - ایضا در مدح همو: تا زمان برقرار خواهد بودقصیدهٔ شمارهٔ ۲۲ - در ستایش باده و تخلص به مدح: باز به صحرا رسید کوکبهٔ نوبهار
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گیتی ز یمن عاطفت شاه کامکار
خورشید عدل گستر و جمشید روزگار
هوش مصنوعی: جهان به برکت محبت و مهربانی پادشاهی بزرگ و توانا، که خورشید عدالت را میگستراند و نماد روزگار خوب است، سرشار از خوشبختی و سعادت است.
سلطان چار رکن و سلیمان شش جهت
دارای هفت کشور و معمار نه حصار
هوش مصنوعی: پادشاهی دارای چهار پایه است و مانند سلیمان، شش سمت را در نظر دارد. او همچنین صاحب هفت سرزمین و مانند معمار، نه دیوار را برای حفاظت بنا میکند.
گفت آنچنانکه باز برو رشک میبرند
جنات عدن هر نفسی صد هزار بار
هوش مصنوعی: او گفت که مانند پرندهای که باز میگردد، باغهای بهشت به خاطر هر نفسی که میکشی، حسودی میکنند و بارها به تو حسرت میخورند.
اجرام شد موافق و افلاک مهربان
اقبال شد مساعد و ایام سازگار
هوش مصنوعی: اجرام آسمانی با هم هماهنگ شدند و آسمان با مهربانی به روی خوشبختی گشوده شد و روزگار نیز به خوبی پیش میرود.
هر ظلم از جهان چو کمان گشت گوشهگیر
هم جور گشت گوشهنشین همچو گوشوار
هوش مصنوعی: وقتی که ظلم و ستم در دنیا به شکل یک کمان در گوشهای جمع میشود، کسانی که تحت فشار قرار میگیرند نیز به گوشهنشینی و انزوا رو میآورند، مانند گوشوارهایی که در کنار گوش آویزان شده است.
از جور چرخ نیست کنون بر تنی ستم
وز ظلم خاک نیست کنون بر دلی غبار
هوش مصنوعی: به خاطر ستمهایی که زمانه به بار آورده، اکنون بر هیچ جسمی ظلمی نیست و بر دلها هم غباری وجود ندارد.
رفت آنکه قصد خون گوزنان کند پلنگ
با شیر در نشیمن گوران کند قرار
هوش مصنوعی: چرم که قصد شکار گوزنها را داشت، به ارمغان آمد تا در گورستانها با شیر در یک مکان آرام بگذراند.
پنهان شدند در عدم آباد جور و ظلم
تا عدل پادشاه جهان گشت آشکار
هوش مصنوعی: در زمانهایی که ظلم و ستم فراوان بود، این رفتارها بهطور نامحسوس و در پس پردهای از عدم قرار گرفت. اما سرانجام، عدالت و انصاف در جهان به وضوح و روشنی نمایان شد.
سلطان اویس شاه جهاندار تاجبخش
آن نامدار جد و پدر شاه و شهریار
هوش مصنوعی: سلطان اویس، پادشاه بزرگ و بخشندهای است که تاج و مقامش به اعتبار نامی که از جد و پدرش به ارث برده، شناخته شده است.
شاهیکه عکس قبهٔ چتر مبارکش
از ماه ننگ دارد و از آفتاب عار
هوش مصنوعی: شاهی که سایهٔ چتر فرخندهاش از نور ماه شرمنده است و از تابش آفتاب خجالت میکشد.
رستم دلیکه بازو و تیغش خبر دهند
هنگام کین ز حیدر کرار و ذوالفقار
هوش مصنوعی: رستم، مردی شجاع و نیرومند است که وقتی نیاز به جنگ و انتقام باشد، بازوها و شمشیر او خود نشاندهنده قدرت و شجاعتش خواهند بود. او با یاد حیدر کرار و شمشیر ذوالفقار به میدان میآید.
آفاق را که غرقهٔ طوفان فتنه بود
از موج خیز حادثه افکند برکنار
هوش مصنوعی: آسمانها و زمین که در طوفان آشفتگی و فتنه غرق شده بودند، با قدرت حوادث به ساحل امنی منتقل شدند.
تیغش چه معجزیست که از تاب زخم او
کوه از فزع بنالد و دریا ز اضطرار
هوش مصنوعی: تیغ این شخص چنان قدرتی دارد که وقتی به جسم دشمن فرود میآید، کوه از دل درد و ترس ناله میکند و دریا به خاطر فشار و اضطراب به هم میخورد.
کلکش چه مسرعیست که هردم هزار بار
از زنگ سوی چین رود از چین به زنگبار
هوش مصنوعی: عجب شتاب و بیقراری دارد این قلم که هر لحظه هزار بار از زنگ به چین و از چین به زنگبار میرود.
تقدیر صائبش چو قدر گشته کامران
فرمان نافذش چو قضا گشته کامکار
هوش مصنوعی: سرنوشت او به خوبی رقم خورده و موفقیتش به دست قضا و قدر به نتیجه رسیده است. قدرت فرمان او به اندازهای نافذ است که مانند حکم قطعی عمل میکند.
ای خسرویکه حاصل دریا و نقد کان
در چشم همت تو ندارند اعتبار
هوش مصنوعی: ای خسرو، تو که از دریا گرانبهاترین چیزها را داری و حتی طلا و جواهرات در نظر بلند همت تو ارزشی ندارند.
نقاش صنع اطلس نه توی چرخ را
از بهر بارگاه تو کر دست زرنگار
هوش مصنوعی: نقاش آسمانی، برای تزیین بارگاه تو، چرخ گردون را با دست زرنگار خود نقاشی کرده است.
اقبال بندهایست وفادار بر درت
در حضرت تو مانده ز اجداد یادگار
هوش مصنوعی: یک فرد وفادار و بنده در درگاه تو ایستاده است که از نیاکانش به یادگار مانده است.
دولت مساعدیست که او را به صدق دل
با بخت کامکار تو عهدیست استوار
هوش مصنوعی: دولت و خوشبختی به نیکی به تو روی آورده است و تو با قلبی صادق و نیت خوب، پیمانی محکم با شانس خوب خود بستهای.
کوه بلند مرتبه کز حلم دم زند
بحر گشاده دل که دهد در شاهوار
هوش مصنوعی: کوهی که از سر سادگی و بزرگی خود، آرامش را به دیگران میبخشد و دریای بزرگی که به فراخی قلبش، در اختیار مقام بلند قرار میگیرد.
تر دامنیست پیش وفای تو سر سبرک
شوریدهایست پیش سخای تو شرمسار
هوش مصنوعی: در دامن تو وفا و صداقت وجود دارد و در برابر بخشش تو، دل شیدا و بیتاب من شرمنده است.
مقصود کاینات وجود شریف تست
ای کاینات را بوجود تو افتخار
هوش مصنوعی: هدف و مقصود تمام موجودات، وجود باارزش توست. ای موجودات، به وجود تو میبالند و افتخار میکنند.
روزیکه از خروش دلیران رزمگاه
دریا به جوش آید و گردون به زینهار
هوش مصنوعی: در روزی که صدا و هیاهوی دلیران در میدان جنگ به اوج برسد و آسمان نیز به خاطر آن بیمناک و نگران شود.
سرهای سرکشان شود آن روز پایمال
تنهای پردلان، شود آن روز خاکسار
هوش مصنوعی: در آن روز، سرهای افرادی که سرکشی میکنند، زیر پاهای کسانی که دلاور و شجاع هستند، خرد خواهد شد و آن روز، آن افراد به خاک ذلت میافتند.
از رعد کوس در سر گردون فتد طنین
وز برق تیغ بر دل شیران فتد شرار
هوش مصنوعی: صدا و هیاهوی طوفان در آسمان پیچیده است و مانند جرقهی شمشیری که بر دل شیران بزند، شعلهای از ترس و وحشت میافکند.
پیکان آب داده کند رخنه در زره
نوک سنان نیزه ز جوشن کند گذار
هوش مصنوعی: پیکان آبداده، راهی در زره باز میکند و نوک نیزه از کنار زره عبور میکند.
سرها بسان ژاله فرو ریزد از هوا
خونها بسان سیل درآید ز کوهسار
هوش مصنوعی: سرها مانند قطرات باران از آسمان فرو میریزد و خونها مانند سیل از کوهها سرازیر میشود.
روزی چنین که کوه درآید به اضطراب
از زخم تیر و هیبت شمشیر آبدار
هوش مصنوعی: روزی خواهد آمد که کوه نیز از شدت درد و ترس به تلوتلو درآمده و به شدت نگران شود.
گرد از یلان برآرد و افغان ز پردلان
بازوی کامکار تو در قلب کارزار
هوش مصنوعی: غبار از دلاوران برمیخیزد و ناله از ترسوها، اما بازوی تو که به موفقیت و پیروزی میانجامد، در دل میدان نبرد حاضر است.
تیغت ز خون پیکر گردان در آنزمان
از کشته پشته سازد و از پشته لالهزار
هوش مصنوعی: تیغ تو در آن زمان که بر بدن کشتهها میافتد، پشتهای از خون میسازد و از آن پشته، لالهها میرویند.
شاها عبید آنکه ز جان مدح خوان تست
هر چند قائلست به تقصیر به یشمار
هوش مصنوعی: ای شاه، عبید کسی است که به خاطر تو از جان و دل مدح و ستایش میکند، هرچند که خودش اعتراف به اشتباهاتش داشته باشد.
دارد بسی امید به عالیجناب تو
ای هر که در جهان به جنابت امیدوار
هوش مصنوعی: بسیاری به تو امید دارند، ای کسی که در این دنیا به بزرگی و مقام تو دل بستهاند.
تا آب درگذر بود و باد در مسیر
تا کوه راسکون بود و خاک را قرار
هوش مصنوعی: تا زمانی که آب در جریان باشد و باد به حرکت ادامه دهد، و کوه همچنان استوار و پایدار بماند، خاک در آرامش خواهد بود.
وین جرم نوربخش که خورشید نام اوست
چندانکه گرد مرکز خاکی کند گذار
هوش مصنوعی: این خورشید که نور میبخشد و نامش خورشید است، به اندازهای که دور محور زمین میچرخد، در حرکت است.
بادا همیشه جاه و جلال تو بر مزید
بادا مدام دولت و عمر تو پایدار
هوش مصنوعی: امیدوارم همیشه مقام و عظمت تو فزونی یابد و همچنین آرزومندم که خوشبختی و عمر تو همیشه پایدار بماند.
پیوسته باد رای ترا یمن بر یمین
همواره باد عزم ترا یسر بر یسار
هوش مصنوعی: همیشه با تو باشد نیکی و خوشبختی، و همیشه اراده و تصمیم تو در مسیر آسانی قرار گیرد.
حاشیه ها
1389/05/27 08:07
منصور محمدزاده
خواهشمند است بیت آخر را به صورت زیر تصحیح فرمایید:
پیوسته باد رای ترا یمن بر یمین
همواره باد عزم ترا یسر بر یسار
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.